هفت روز هفته
روز اول. خدا به خير بگذراند! عنوان کتاب پرفروش اين هفتهی استراليا که همه جا روی دکههاست اين است: "چگونه از شر شوهر خود خلاص بشويد". عکس روی جلدش هم که زده است به سيم آخر. يک آقايي دست گل آورده برای همسرش آنوقت همسر محترمه يک چاقوی قصابي آماده کرده برای پاسخگويي. جهت اطلاع گلفروشيها که منبعد نپرسند چرا خريدار کم شده، في الواقع خريداری نمانده
روز دوم. آخر کجای دنيا سياستمدارانش ميروند با ساکنان جزاير دورافتادهی دنيا قرارداد دفاعي ميبندند؟ به نظر من جز جمهوری اسلامي هيچ کجای ديگر. اما اين يک هفتهای داشتم فکر ميکردم دليلش چيست و حالا کمي، فقط کمی حدس ميزنم ممکن است جوابش را پيدا کرده باشم، شايد هم نه. رئيس جمهور جزاير کومور در ايران تحصيل کرده آن هم تحصيلات ديني. بلاخره جزاير کومور هم آدمهايي دارد که ممکن است بتوانند عنداللزوم جای آدمهای حزب الله لبنان را بگيرند و بلاخره جزاير تفريحي کومور را هم ناامن کنند مثل سياحتگاههای لبنان و قس علي هذا! به هر حال آدم فکری ميشود ديگر
روز سوم. جام جهاني فوتبال زنان دارد در روسيه برگزار ميشود و طبق معمول تازه در استراليا ساعت يازده شب شروع ميکنند به پخش مسابقات از تلويزيون. تا جايي که جايگاه تماشاگران را نشان ميدهند به نظر ميرسد برای هر بازی حدود دويست سيصد تماشاچي ميآيند به استاديوم. يا زنان روس خيلي فوتبال نيستند، يا اينکه هنوز بازیهای خيلي حسابي شروع نشده که بيايند به تماشا. اما از همه جالبتر نتايجشان است که مثل بسکتبال به همديگر گل ميزنند. يعني ميگوييد اگر مسابقات در ايران هم برگزار ميشد تماشاگر نداشتند؟
روز چهارم. اين همه آدم در دنيا بيمار ميشوند و درمان ميشوند يا نميشوند، بينشان آدمهای مهم هم هست که حتي يک خط هم جايي درباره شان نمينويسند. مثلأ پروفسور جلال صميمي که استاد کيهانشناسي در صنعتي شريف است و معروفترين آدمي در دنياست که دربارهی چشمههای پرتو گاما در مرکز کهکشان راه شيری تحقيق کرده. چند سال پيش با هم همسفر بوديم ميگفت در مرکز کهکشان راه شيری يک سياهچاله به نام من هست اما روی کرهی زمين دو متر زمين هم به اسمم نيست. دکتر صميمي مدتهاست که سکته کرده و شنيدهام که خانهنشين بوده و کسي دربارهاش نمينويسد آنوقت عبدالقديرخان در پاکستان سرطان پروستات گرفته همه بوق گرفتهاند دستشان که توجه دنيا را به فلانجای ايشان جلب کنند. چه دنياييست واقعأ! يک وقتي مينويسم که بدانيد دکتر صميمي چکارهی دنياست و يک سلامش در ناسا چقدر عليک دارد
روز پنجم. اريک کلاپتن دارد ميآيد بريزبن برای کنسرت. از حالا مراسم گريه و زاری و جيغ دوستدارانش از جهت غليان احساسات راه افتاده. از شما چه پنهان اينجانب هم به سبک فرياد زير آب در حال ابراز احساسات هستم. پارسال که پاواروتي آمده بود رفتم ببينم اوضاع بليطي در چه حال است گفتند دو ماه پيش بليطها فروش رفته. حالا بعد از يک سال با يک آدمي حرف ميزدم، اتفاقي، گفت کاش ميدانستم يک بليط اضافي داشتم ميدادم بهت. سال ديگر هم حتمأ بليط اريک کلاپتن گيرم ميآيد. از قرار من يک سالي عقب افتادهام
روز ششم. اين داستان درگيری دريايي ايران با روماني بر سر اسکلههای نفتي خيلي خندهدار است. مهرنيوز از قول يک مقام ايراني نوشته بود که کارکنان شرکت رومانيايي شبانه و مثل دزدها آمدهاند و داشتهاند اسکله را ميدزديدهاند که پليس سر رسيده و دزدها را گرفته. معنياش اين است که اين مقام مسئول فرق ميان اسکلهی نفتي را با ماشين پيکان نميداند. اسکلهی نفتي به اندازه ی نصف برج ميدان آزادی تهران است، با فانتوم هم جابجا نميشود بلکه يدک کش آن را حمل ميکند. سرعت حرکت يدککش در خليج فارس چيزی حدود دويست متر در دقيقه است علتش هم اين است که در خلیج فارس نميشود صاف حرکت کرد بلکه به خاطر يکنواخت نبودن بستر دريا بايد از مسيرهای خاصي عبور کرد، اصلأ در خليج فارس با نقشه حرکت ميکنند. همهی اين ها به کنار، نصب کردن و باز کردن اسکلهي نفتي که مثل چادر زدن توی بيابان نيست که با دو تا ميخ راه بيفتد. حالا يک خبرنگاری محض رضای خدا اينها را نميپرسد از همان مقام مسئول؟ خدايياش اشکال کار از خبرنگارهاست
و آدينه. تلويزيون داشت مسابقات جهاني پوکر را نشان ميداد، من هم مثل هميشه سعي ميکردم بفهمم قواعد بازیاش چيست. يکباره يک بابايي را نشان داد که عينک دودی زده بود و زير تصويرش نوشت "مسعود"، بعد هم که حرف زد معلوم شد ايرانيست. تا دو تا بازی خوب کرد و تماشاچيها برايش دست زدند برداشت همهی پولهايش را گذاشت روی ميز و بازيکنان ديگر هم خدمتش رسيدند و از بازی رفت کنار. حالا شما باشيد يک آدمي با عينک دودی ببينيد که با يک تشويق شدن ميزند پدر خودش را درميآورد نتيجه نميگيريد اهل کجاست؟ ولک بازی بلد نيستي مجبوری؟
روز دوم. آخر کجای دنيا سياستمدارانش ميروند با ساکنان جزاير دورافتادهی دنيا قرارداد دفاعي ميبندند؟ به نظر من جز جمهوری اسلامي هيچ کجای ديگر. اما اين يک هفتهای داشتم فکر ميکردم دليلش چيست و حالا کمي، فقط کمی حدس ميزنم ممکن است جوابش را پيدا کرده باشم، شايد هم نه. رئيس جمهور جزاير کومور در ايران تحصيل کرده آن هم تحصيلات ديني. بلاخره جزاير کومور هم آدمهايي دارد که ممکن است بتوانند عنداللزوم جای آدمهای حزب الله لبنان را بگيرند و بلاخره جزاير تفريحي کومور را هم ناامن کنند مثل سياحتگاههای لبنان و قس علي هذا! به هر حال آدم فکری ميشود ديگر
روز سوم. جام جهاني فوتبال زنان دارد در روسيه برگزار ميشود و طبق معمول تازه در استراليا ساعت يازده شب شروع ميکنند به پخش مسابقات از تلويزيون. تا جايي که جايگاه تماشاگران را نشان ميدهند به نظر ميرسد برای هر بازی حدود دويست سيصد تماشاچي ميآيند به استاديوم. يا زنان روس خيلي فوتبال نيستند، يا اينکه هنوز بازیهای خيلي حسابي شروع نشده که بيايند به تماشا. اما از همه جالبتر نتايجشان است که مثل بسکتبال به همديگر گل ميزنند. يعني ميگوييد اگر مسابقات در ايران هم برگزار ميشد تماشاگر نداشتند؟
روز چهارم. اين همه آدم در دنيا بيمار ميشوند و درمان ميشوند يا نميشوند، بينشان آدمهای مهم هم هست که حتي يک خط هم جايي درباره شان نمينويسند. مثلأ پروفسور جلال صميمي که استاد کيهانشناسي در صنعتي شريف است و معروفترين آدمي در دنياست که دربارهی چشمههای پرتو گاما در مرکز کهکشان راه شيری تحقيق کرده. چند سال پيش با هم همسفر بوديم ميگفت در مرکز کهکشان راه شيری يک سياهچاله به نام من هست اما روی کرهی زمين دو متر زمين هم به اسمم نيست. دکتر صميمي مدتهاست که سکته کرده و شنيدهام که خانهنشين بوده و کسي دربارهاش نمينويسد آنوقت عبدالقديرخان در پاکستان سرطان پروستات گرفته همه بوق گرفتهاند دستشان که توجه دنيا را به فلانجای ايشان جلب کنند. چه دنياييست واقعأ! يک وقتي مينويسم که بدانيد دکتر صميمي چکارهی دنياست و يک سلامش در ناسا چقدر عليک دارد
روز پنجم. اريک کلاپتن دارد ميآيد بريزبن برای کنسرت. از حالا مراسم گريه و زاری و جيغ دوستدارانش از جهت غليان احساسات راه افتاده. از شما چه پنهان اينجانب هم به سبک فرياد زير آب در حال ابراز احساسات هستم. پارسال که پاواروتي آمده بود رفتم ببينم اوضاع بليطي در چه حال است گفتند دو ماه پيش بليطها فروش رفته. حالا بعد از يک سال با يک آدمي حرف ميزدم، اتفاقي، گفت کاش ميدانستم يک بليط اضافي داشتم ميدادم بهت. سال ديگر هم حتمأ بليط اريک کلاپتن گيرم ميآيد. از قرار من يک سالي عقب افتادهام
روز ششم. اين داستان درگيری دريايي ايران با روماني بر سر اسکلههای نفتي خيلي خندهدار است. مهرنيوز از قول يک مقام ايراني نوشته بود که کارکنان شرکت رومانيايي شبانه و مثل دزدها آمدهاند و داشتهاند اسکله را ميدزديدهاند که پليس سر رسيده و دزدها را گرفته. معنياش اين است که اين مقام مسئول فرق ميان اسکلهی نفتي را با ماشين پيکان نميداند. اسکلهی نفتي به اندازه ی نصف برج ميدان آزادی تهران است، با فانتوم هم جابجا نميشود بلکه يدک کش آن را حمل ميکند. سرعت حرکت يدککش در خليج فارس چيزی حدود دويست متر در دقيقه است علتش هم اين است که در خلیج فارس نميشود صاف حرکت کرد بلکه به خاطر يکنواخت نبودن بستر دريا بايد از مسيرهای خاصي عبور کرد، اصلأ در خليج فارس با نقشه حرکت ميکنند. همهی اين ها به کنار، نصب کردن و باز کردن اسکلهي نفتي که مثل چادر زدن توی بيابان نيست که با دو تا ميخ راه بيفتد. حالا يک خبرنگاری محض رضای خدا اينها را نميپرسد از همان مقام مسئول؟ خدايياش اشکال کار از خبرنگارهاست
و آدينه. تلويزيون داشت مسابقات جهاني پوکر را نشان ميداد، من هم مثل هميشه سعي ميکردم بفهمم قواعد بازیاش چيست. يکباره يک بابايي را نشان داد که عينک دودی زده بود و زير تصويرش نوشت "مسعود"، بعد هم که حرف زد معلوم شد ايرانيست. تا دو تا بازی خوب کرد و تماشاچيها برايش دست زدند برداشت همهی پولهايش را گذاشت روی ميز و بازيکنان ديگر هم خدمتش رسيدند و از بازی رفت کنار. حالا شما باشيد يک آدمي با عينک دودی ببينيد که با يک تشويق شدن ميزند پدر خودش را درميآورد نتيجه نميگيريد اهل کجاست؟ ولک بازی بلد نيستي مجبوری؟
نظرات