آن نصفه که زير زمين است و نديدی

يک دوستي به نام حسين يا به قول خودشان يک رفيقي به نام حسين آمده و لطف کرده نظرش را برای نوشته ی مربوط به از حضيض به اوج نوشته که "رفيق خودتي". خوب خيلي هم لطف کرده که نوشته ام را خوانده و نظرش را داده. اتفاقأ مرا هم به صرافت انداخت که بيشتر توضيح بدهم که نکند خودم باعث چنين سوء برداشتي برای ايشان شده ام. حالا توضيح مي دهم

در دانشگاه های استراليا چهار جور معلم هست، که من بنا بر رسم خودمان در ايران که به همه مي گويند استاد و نمي شود مثلأ سر کلاس درس گفت "دانشيار يا استاديار من سؤال دارم" معادل فارسي اش را نوشتم که همان استاد است. اگر سربازی هم رفته باشيد مي دانيد که به همه ی گروهبان ها مي گويند سرگروهبان و به همه ی ستوان ها مي گويند جناب سروان

اين پنج نوع معلم از بالا به پائين عبارتند از

Professor
Associate Professor
Senior Lecturer
Lecturer
Associate lecturer

من واقعأ نمي دانم معادل های فارسي اش چه چيزی باشند بهتر است که باز کسي نگويد فلاني خودتي بنابراين به خودتان واگذار مي کنم که هر چيزی که از اين ها دستگيرتان مي شود برای خودتان معني کنيد

اين ها جدا از دستيارهای آموزشي هستند که نمي دانم باز هم مي شود اين ها را معادل آن کساني گرفت که در ايران برای حل تمرين مي روند سر کلاس يا نه

من البته اگر ادعايي درباره ی رشته ای که همين حالا دارم در آن درس مي خوانم که عبارت است از علوم اعصاب بکنم احتمالأ چيزی در همين حدود دستيار آموزشي مي شوم، اما قبل از اين درسي که مي خوانم يک درس ديگری هم خوانده بودم و تا آخرش هم رفته بودم و سه تا جايزه ی جهاني هم بابت تجربه اش گرفته ام و محض اطلاع حسين آقا مدارکش را هم دارم اما تا همين سه ماه پيش که تازه شروع کردم به استفاده از آن گذاشته بودمشان لب کوزه و آبشان را مي خوردم که دلايلش شخصي ست، اما بعد که زمينه اش فراهم شد و دعوتم کردند که آن را هم نوشته بودم در همين وبلاگ رفته ام و به آن عنواني که در رديف دوم نوشته شده جزو گروه آموزشي برای درس ارتباطات قرار گرفته ام. يعني برای اين درس عنوان شغلي ام

Lecturer

است. تازه که اين جا هيچ کسي را جز با اسم کوچکش صدا نمي زنند و اسم من هم شده است هامي که اين را هم نوشته بودم، من نوشته بودم با آن دو تا استاد، اگر مي دانستم مثلأ راحت تريد که بنويسم با فيونا و مايکل خوب همين ها را مي نوشتم. باز شما هر جوری که مي دانيد اين حرف ها را ترجمه شان کنيد. اميدوارم اگر سوء تفاهمي در اين باره داريد برطرف شده باشد. بلکه هم حق داشته باشيد از اين که من هر بار بايد يک زير نويس برای نوشته ام مي گذاشتم که آن را هم بخوانيد و سوء تفاهمي براي تان نشود ولي اقلأ بد هم نبود که از خودتان مي پرسيديد مگر آدمي که دارد حرف هايش را مي نويسد که ديگران بخوانند فکرش را نکرده که چه چيزی را بنويسد که ديگران گير ندهند که فلاني خودتي؟ به نظرم فکر اين جايش را نکرده بوديد که ممکن است آدم ها نصف شان زير زمين باشد و شما نديده باشيد. حالا چطور است اين بار من بگويم رفيق خودتي؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار