نره خر


ديشب داشتم يک مستندی مي ديدم درباره ی رسانه ها ياد يک چيزی افتادم در ايران که تا صبح از فکرم بيرون نمي رفت، ياد راديو افتادم در آن محل قديمش در ميدان ارک و چهارراه گلوبندک
بعد از انقلاب مسئولان راديو ديده بودند که جا برای آدم های جديد کم است و نمي شود همه را در همان ساختمان قديمي جا داد بنابراين رفته بودند طبقات بالای يک پاساژ کنار راديو در خيابان خيام را اجاره کرده بودند. آن وقتي که من وارد راديو شدم و اواخر مديريت ابطحي بود آن ساختمان اجاره ای که به نام استيجاری معروف بود هنوز اتاق هايش پر بود از نوار و صفحه هايي که از خانه های بزرگان دوران شاه مصادره کرده بودند. آنقدر هم بي نظم آن ها ريخته بودن توی اتاق ها که آخر سر همه را که خرد و خاکشير شده بودن با گوني جمع کردند و ريختند تور زباله داني، دو هفته هم وقت برد تا آن ها را بريزند دور
کار راديو در آن ساختمان استيجاری را بايد بهترين دوران کار راديو در تمام بعد از انقلاب دانست. بهترين برنامه های راديو مثل "سلام صبح خير"، "صبح جمعه با شما"، "عصرانه" و خلاصه همه ی آن هايي که بعدها نمادهای راديو شدند و به تلويزيون راه پيدا کردند- به اشتباه- محصول همان دوره بودند. علت آن موفقت اين بود که راديو کاملأ در تماس با مردم بود مثلأ مابين طبقات بالای آن پاساژ که برنامه سازهای راديو بودند و آن طبقه ی پائين که اصلأ پيچ و مهره فروشي بود فقط يک توری مشبک فاصله بود. روزها که مي آمديم راديو صدای برنامه هايي را که ساخته بوديم از طبقه ی پائين مي شنيديدم. هم مغازه دارها و هم مردم عادی مي دانستند که آن بالا راديويي ها نشسته اند و بعضي از مغازه دارها هم دوستانمان شده بودند. گاهي که از برنامه ای خوششان نمي آمد مي آمدند از همان پائين صدايمان مي کردند و حسابي خجالتمان مي دادند برای همين هم ما از ترس همين آبروريزی ها کلي معيار آدم های معمولي دستمان بود که چه چيزی برايشان جالب است و اين کلي از آن داستان نخبه گرايي که ذاتأ در کار رسانه ها پيش مي آيد کم مي کرد بنابراين همانقدر که برنامه ی علمي دانشگاهي توليد مي شد برنامه ی عامه پسند هم ساخته مي شد
يکي از برنامه سازهای گروه کودک که اسمش حسن بود و برنامه اش همان ساعت ده صبح پخش مي شد گاهي آنقدر متلک از مغازه دارها مي شنيد که شده بود سرگرمي همه ی ما که ساعت پخش برنامه اش برويم توی کريدورها بايستيم و از متلک ها بخنديم. از آن طرف هم درب راديو به ميدان ارک باز مي شد و تا سبزه ميدان بيست ثانيه راه بود و اين هم کمک مي کرد که گاهي که مي رفتيم نهارمان را در بازار بخوريم با مردم سروکار داشته باشيم و آن هايي که مي شناختندمان انتقادهايشان را به راديو مستقيمأ به ما بگويند. اين اثر بي بديل ارتباط با مخاطب وقتي از دست رفت که راديو را به جام جم منتقل کردند و تمام آن سرمايه ی ساليان دراز آشنايي با مخاطب را از بين بردند. اين راديوهای رنگارنگي که هيچکدام هم حرف تازه ای ندارند جز تکرار مکررات همان حرف های قبلي ولي با گوينده ی جديد محصول همين حماقت در جابجايي رسانه ی ريشه دار شده از ميدان ارک به جام جم است، من به اندازه ی کافي و حتي بيشتر از حد نسبت به راديو حساسيت دارم که وقتي نسبت حماقت به اين تصميم مي دهم بدانم از چه حرف مي زنم
بگذاريد يک چيزی بنويسم که ببينيد چقدر ارتباط نزديک بود. حتمأ استاد قره باغي را مي شناسيد، همان خواننده ای که با صدای کلفتي (تنور) که داشت و اميدوارم هنوز داشته باشند سرودهای انقلابي را اجرا مي کرد، خودشان تعريف مي کردند که يک روز سوار تاکسي مي شوند از توپخانه به مقصد راديو در ميدان ارک، راننده تاکسي راديو را روشن مي کند مي بيند يکي از سرودهای انقلابي را با صدای همين آقای قره باغي دارند پخش مي کنند، با ناراحتي مي گويد "باز هم اين نره خر دارد مي خواند" و راديو را خاموش مي کند. به راديو که مي رسند قره باغي به راننده مي گويد لطفأ جلوی راديو نگه داريد. پائين مي آيد و در حال پول دادن بوده که راننده مي پرسد "شما توی راديو کار مي کنيد؟" قره باغي هم مي گويد بله من همان نره خره هستم. خنده دار بود برايمان اما معلوم بود مردم ديگر حال و حوصله ی شنيدن سرودهای انقلابي را ندارند و اتفاقأ خود استاد قره باغي کلي خنديدند بعد از آن که برايمان تعريف کردند. حالا برويد يک آدمي را پيدا کنيد در جام جم که به اندازه ی يک شهر شده و همين حرف را به او بزنيد. از همان دم در تا برويد بالا اصلأ يادتان مي رود برای چه آمده بوديد

نظرات

پست‌های پرطرفدار