نبوغ يا سطحي بودن
اين جا کلافه مي شويد از بس که کاغذهای جور و واجور تبليغاتي و کاتالوگ مي گذارند توی صندوق پستي تان. البته سيستم بازيافت کاغذ و زباله آنقدر قوی و کارساز هست که همه ی اين کاغذها را دوباره به کاغذ قابل استفاده تبديل کند وگرنه اين حجم کاغذ فاجعه بار بود
بعضي از اين کاتالوگ و کاغذهای تبليغاتي را که خوب نگاه مي کنيد متوجه مي شويد در هر قطعه عکسي که کار کرده اند کلي اطلاعات بصری هم هست که معمولأ از روی همان ها مي شود درصد زيادی از انتخابتان را انجام بدهيد. منظورم اين است که عکس ها تفسير پذير نيست مثل عکاس های مطبوعاتي و سياسي، تمام عکس ها در خدمت فروش کالا هستند. من دوست و رفقای زيادی بين عکاسان مطبوعاتي ايران دارم، تقريبأ با بهترين هايشان رفيقم اما جز دو يا سه مورد ازشان نشنيدم يا نديدم که عکس تجاری خوب گرفته باشند. يکي شان که اسم نمي برم اما آدم معروفي است يک بار يک عکس تجاری اش را نشانم داد که مي شد به عنوان آرم يک حزب سياسي هم از آن استفاده کرد از بس که پر از مفاهيم سياسي بود، واقعأ هم پر از حرف و کنايه بود همان يک قطعه عکس اما واقعأ نه آن عکس و نه اصولأ عکاسان حرفه ای ما مي توانند با قاطبه ی مردم ارتباط برقرار کنند
بگذاريد اين را بنويسم که منظور اصلي ام هست. به عقيده ی من همانقدری که نوشتن به زبان ساده مي تواند جمعيت زيادی از مردم را با موضوعات مختلف آشنا کند عکاسي عامه فهم هم در مواردی مثل خريد و فروش کالا مي تواند حتي مهم تر از نوشتن باشد و به مردم کمک کند که چه چيزی بخرند که برايشان کارآيي مورد نظرشان را داشته باشد. مي دانيد اين را بر خلاف القابي که ما ايراني ها به خودمان مي دهيم که از زور باهوشي دو پله يکي مي کنيم و مي رويم بالا مي دانم. ما بعضي پله های حرفه ای گری را ناديده گرفته ايم. بخشي از اين گرفتاری را بايد به حساب سرعت تحولات و سستي خودمان بدانيم و بخشي هم به خاطر فقدان معلم خوب. عکاسان ما در عکاسي خبری و سياسي واقعأ خوبند اما در بين اين همه کاتالوگ و بروشوری که در ايران چاپ مي شود دريغ از چند قطعه عکس تجاری. اين جا خانه هم که مي فروشند با همان عکس های اوليه کلي از خريداران را غربال مي کنند. ما اين را نداريم يا اگر داريم عکس ها بيشتر صاحب خانه يا خود عکاس را طرف توجه قرار داده اند نه آن کالای مورد فروش را
بسياری از ما که در کارهای رسانه ای درگير بوديم بريده هايي از حرفه ای گری رسانه ای را ديده ايم و همين که به مذاقمان خوش آمده همان را چسبيده ايم. مثل اين گروه های کوچک موسيقي که مي آيند توی عروسي ها آهنگ مي زنند، از بتهوون مي زنند تا جواد يساری، حرفه ای و فقط از راه شنيدن مي زنند اما خبری از نوآوری درشان نيست، پايش که بيفتد ادعا هم دارند
اين از سر نبوغ نيست، اين کم عمق بودن همه ی ماست. اين اشکال را نبايد با جبهه گرفتن در مقابلش يا با شعار نبوغ سر دادن همينطور حل نشده باقي گذاشت، اتفاقأ بايد راهش را پيدا کرد و حلش کرد. اگر نبوغي هست بايد برای راه حل پيدا کردن صرف بشود
آدم که از محيط سياست زده ی ايران مي آيد بيرون تازه متوجه مي شود چه زمينه های کاری در ايران هست که همينطور راکد باقي مانده و اتفاقأ بازار کارش هم در دنيا هم بيشتر است

نظرات

پست‌های پرطرفدار