شور شور، شيرين شيرين
عجب بعضي آدم ها مي آيند توی صورتتان، دستشان را مي برند درون قلبت و آنقدر قلبت را مي چلانند که بعدش اصلأ نمي فهميد چه گذشته بهتان. يک نفر ديشب که در خيابان داشتم تفريح کردن آدم ها را نگاه مي کردم آمد طرفم. سرخوش بود و بعد به گريه افتاد. گفت ممکن است فردا اين آدم ها را نبينم. گفتم خوب مي آيي ديگران را مي بيني، هميشه اين جا آدم هايي هستند که بشود ديدشان که دارند خوش مي گذرانند. گفت هيچکس را ممکن است نبينم اما دلم مي خواهد ببينمشان باز دوباره
همينطور نگاه مي کرد به صورتم. گفتم نکند مسافری؟ گفت کاش بودم. ديگر سرخوشي اش تبديل شده بود به اشک ريختن. مانده بودم اين چه حرف هايي است که مي زند، يک آدم نديده و نشناخته بيايد به طرفت و از اين حرف هايي بزند که در کتاب های رمانتيک مي زنند
پرسيدم کجايي هستي؟ گفت يوناني اما گاهي هم دوست دارم لبناني باشم، رفته ام هندو شده ام. گفتم بلاخره از همه جايي داری سر در مي آوری، نمي شود که. گفت حالا تو فکر کن من يوناني هستم يا لبناني اما برای نديدن آدم ها که فرقي ندارد. چشمت را که مي بندی ديگر حرف نمي زني حالا هر کجايي که باشي فرقي ندارد
کلافه شده بودم، گفتم مي شود بگويي اين حرف هاي که مي زني يعني چه؟ من سر درنمي آورم. گفت سرطان دارم و آمده ام خوش بگذرانم، گفته اند برو زندگي کن، من هم آمده ام زندگي کنم اما اين موسيقي نمي گذارد، دائم يادآوری ام مي کند که بلاخره يک وقتي نمي شنوی اش ديگر. ديگر مانده بودم اصلأ چه بايد بگويم، شور شور با شيرين شيرين جمع شده بودند يک جا
گفتم مي خواهي بنشينيم روی چمن ها؟ گفت بيا برويم آن طرف تر کنار استخر من مي خواهم کف پاهايم را بگذارم توی آب. رفتيم، مثل بچه ها با پاهايش آب مي پاشيد اين طرف و آن طرف، اشک مي ريخت، از سرخوشي اش چيزی نمانده بود. ديگر زبانم بند آمده بود به کلي. هم بازی مي کرد هم اشک مي ريخت، از هيچ طرف چيزی برای گفتن نگذاشته بود
دوستش آمد با دستپاچگي و عصبيت و دستش را گرفت کشان کشان بردش. تاکسي گرفت و به زور نشاندش توی تاکسي. رفت، يعني مي شود شور شور با شيرين شيرين اين همه با هم مخلوط بشوند؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار