آدم ها
لابلای کتاب و نوشته های قديمي و بيشتر در حوزه ی ادبيات يا ادبيات سياسي، خيلي جاها مي شود طعنه هايي را که آدم های قلم به دست به هم زده اند پيدا کرد. من از روی علاقه و ارادتي که به جلال آل احمد داشته ام اين طعنه زدن های جلال به ديگران و به خودش و همسرش، سيمين دانشور، را پيگيری کرده ام، نه آکادميک، همينطور شخصي
يکي از بدترين هايي که در اين طعنه زدن ها ديده ام و حالا در خارج از ايران هم مي بينم بين ما ايراني ها زياد است و آدم را دور مي کند از جمع ايراني ها منتسب کردن يا قضاوت کردن درباره ی آدم ها با چيزهايي است که اصولأ در حوزه ی خصوصي آدم ها جای مي گيرد. وقتي جلال آل احمد سر باز مي زند از تکميل تحصيلاتش در سطوح بالاتر، که شايد اصلأ چيزی به ارزش های او اضافه نمي کرده، و در عوض همسرش سيمين دانشور مي رود امريکا و دکترايش را تمام مي کند سيل طعنه ها به سويش سرازير مي شود. از کجا پولش را آورده و چرا رفته و چه کساني او را فرستاده اند و از اين ها. البته هنوز هم اگر سيمين دانشور بخواهد حرف خودش را بزند يک جاهايي باز هم زبان خيلي ها باز مي شود که فلان و بهمان
اين را من اسمش را گذاشته ام استيصال، برای اين که اگر به هر دليلي که ناموجه هم هست در ايران وجود دارد اما در خارج از ايران که همه در يک حد و اندازه هستند لااقل در اوايل ورودشان به اينجا بازهم همين حرف ها هست. يعني به قول ابراهيم نبوی که يک بار خطاب به منتقدانش نوشته بود بعضي ها منتظرند يک کسي بميرد از روی چيزی که اسمش را شجاعت يا مقابله جويي با ديگران مي گذارند تا آن ها باور کنند که طرف حق داشته والا معني حقانيت در نگاه بسياری از ما يعني دست شستن از همه چيز و ملحق شدن در جمع منتقدان
سخت ترين کار دور شدن از چنين استيصالي است درست وقتي که آدم از جنبه ی اجتماعي هم پشتوانه اش را از دست مي دهد. منظورم اين است که در ايران ماها چنان در هم آميخته ايم به لحاظ فرهنگي که نمي شود به راحتي تار و پود همه چيز را باز کرد و آن گرفتاری های فرهنگي را کاهش داد اما پای آدم که به خارج از کشور مي رسد مي بيند اينجا کسي نيست که به باورهای فرهنگي ما پايبند باشد و آدم فرصت مي کند راحت تر گرفتاری هايش را ببيند و احيانأ اصلاحشان کند. تعجب آور بوده برای من در اين مدتي که اين جا هستم که به محض اين که مي خواهيد برويد روی خط انصاف و خودتان را خلاص کنيد از گرفتاری های مرسوم، لاجرم دور مي شويد از جمع ايراني ها
امروز داشتم به يکي از دوستانم مي گفتم که ببين گاهي نبايد اصلأ حرف زد. هر چه بگويي بدتر مي شود، وقتي کسي نمي خواهد ببيند خوب نمي خواهد ديگر. گاهي آدم ها مي خواهند هميني باشند که هستند

نظرات

پست‌های پرطرفدار