هفت روز هفته
روز اول. اولين روز مربوط است به يکي از پرافتخارترين ورزشکاران استراليا به نام Kerryn McCann که هفتهی گذشته اعلام کرد که مبتلا به سرطان پستان شده. کرين دوندهی ماراتن است و چندين بار برای استراليا مقام جهاني کسب کرده و خيلي مردم به او علاقمندند. از قرار او در انتظار سومين فرزندش هست و بايد شيمي درماني اش را بلافاصله بعد از تولد نوزادش شروع کند. گفته بوده که همهی زندگياش را به ورزش کردن گذرانده بوده و باورش نميشده که او هم مبتلا به سرطان پستان بشود ولي حالا که شده مبارزه ميکند و نميگذارد سرطان او را از پا دربياورد. گفته است او همانطوری که در ورزش کردن توانسته برای افراد زيادی سرمشق باشد در مورد مبارزه با سرطان هم همين کار را ميکند. ورزشکار درست و حسابي به اين ميگويند.
روز دوم. اعلام کسری بودجهی دولت از طرف وزير دارايي خيلي به اوضاع قمر در عقرب استعفا و برکناری وزراء ميخورد. يعني آب دارد ميرسد زير پای اهل دولت و اگر خودشان نگويند همه جا دارد خيس ميشود آنوقت ممکن است مثل دفعهی قبل که زنگنه، وزير سابق نفت، اعلام کرد باز اين بار يک نفر ديگر پنبهشان را بزند. اما اين همهی موضوع نميتواند باشد. چرا؟ چون به هر حال همين وزرايي که آن اولش از زور شيفتگي به خدمت راه به راه شمارهی موبايلشان را از طريق راديو و تلويزيون ميدادند تا مردم مشکلاتشان را مستقيم به آنها بگويند به هر حال در سالهای گذشته يک منصبي در دستگاههای دولتي داشتهاند و ميدانند که از يک جايي به بعد اين آنها هستند که بايد به موبايل مردم زنگ بزنند و بگويند اوضاع خراب است. خوب الان رئيس دولت آنقدر با کارها و حرفهايش خرابي به بار آورده که اگر وزراء بگويند رئيسشان نصف شب هم زنگ ميزده خانههایشان و قانون جديد برای فردا علي الطلوع وضع ميکرده همه قبول ميکنند که واقعأ احمدی نژاد از اين کارها ميکند. بنابراين هر کدام از وزراء که بتوانند بدشان نميآيد که از همين فرصت استفاده کنند و بروند. خود احمدی نژاد هم بدش نميآيد که حلقهی دوستان نزديکش را به قدرت نزديک کند تا ناخالصي کمتری در کابينهاش داشته باشد. هر دو طرف راضي که از دست همديگر خلاص بشوند. منتها قيمت اين خلاصي خيلي هم کم نيست چون وزراء مجبورند صاف بروند توی صف منتقدان جدی دولت که بلاخره از يک طرفي حمايت بشوند وگرنه اگر بيطرف باشند از هر دو طرف دشنام ميشنوند. به نظرم وزيری هامانه اولين نفری بود که خودش را به گروه رقيب معرفي کرد و اينطوری که معلوم است دانش جعفری هم دارد همان مسير را ميرود. خودتان حساب کنيد با افزايش درآمد نفت و تعطيلي پروژههای عمراني چطور ميشود يک دولتي در نيمهی سال کمبود بودجهاش را اعلام کند؟ بودجهی دولت هميشه کمبود داشته در تمام اين سالها ولي اعلام آن به مردم نميتواند چيزی جز اعلام خرابي اوضاع دولت باشد. منظورم اين است که خوب حالا اعلام کمبود بودجه به مردم چه دردی را دوا ميکند؟ مگر مردم در تخصيص بودجه نقشي داشتند که حالا در کمبودش بتوانند نقشي بازی کنند؟ اسم اين کار اعلام بيکفايتي و کاسه و کوزه را سر يک آدم ديگری شکستن است. حالا البته اين خبر دادن به مردم هم از آن طنزهای روزگار شده. مثل اين خبرهايي که هميشه سازمان محيط زيست اعلام ميکند به مردم که پسآب فلان کارخانهی دولتي به فلان رودخانه خسارت زده، آدم به خودش ميگويد اينها که هر دویشان دولتي هستند که! خوب حالا من بايد چکار کنم؟
روز سوم. ماه آينده قرار است اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی آسيا-اقيانوسيه APEC در سيدني برگزار بشود. از حالا برای اين اجلاس دارند بدو بدو ميکنند. اما يک کاری دارند انجام مي دهند که به نظرم خيلي ديگر آخر پذيراييست. از قرار چون همهی سران شرکت کننده در اجلاس ميخواهند از بهار استراليا استفاده کنند بنابراين دست اهل و عيالشان را هم ميگيرند و با هم ميآيند اينجا. دولت استراليا هم خواسته خيلي ديگر ميهمان نوازی کند برای همين يک محوطهای را انتخاب کرده و از مسئولان باغ وحش Taronga خواسته تا تمام حيوانات استراليايي را که در باغ وحش دارند بياورند در آن محل و يک باغ وحش اختصاصي دو روزه برای بازديد همسران ميهمانان راه بيندازند. دولت گفته است که باغ وحش را اينطوری برگزار کنند بيشتر ميتواند امنيت ميهمانان را تأمين کند. با اجازهتان قرار است از کانگورو تا مارمولک همه چيز برای بازديد فراهم کنند، اينجا هم که از اين حيوانات عجيب و غريب زياد دارد. آدم سران که بشود اصلأ شکار هم خودش ميآيد خواهش و تمنا ميکند که صيد بشود ... حالا بلکه عينک بزند، بعدأ شهردار هم بشود ... چيه شهردار شدی تحويل نميگيری!
روز چهارم. اين موضوع شکايت از يعقوب يادعلي يک تجربهی خيلي بزرگيست برای همهی ما. آدم که برنميدارد از تصورات مردم شکايت کند که! حالا البته اين حرف را واقعأ بايد در همين وبلاگستان زد که بابت فيلم 300 چقدر همه به سازندهی فيلم بد و بيراه گفته بودند که چرا به ايرانيها توهين کرده در حالي که نه آن سازنده و نه تهيه کنندهی فيلم هيچکدامشان نگفته بودند فيلم تاريخي ساختهاند که بابت تحريف تاريخ مؤاخذه بشوند. درست مثل همين که يک بابايي ادعا کرده که يعقوب يادعلي به قوم لر توهين کرده در کتابش در حالي که يادعلي فقط يک داستان نوشته که تمام وقايعش توی ذهن او رخ داده بوده. نه حرف تاريخي زده، نه نشاني آدمي را داده که همين ايشان بوده که در موردش نوشته بودم. خوب حالا يعقوب يادعلي از کار و زندگي و نان خوردن افتاده که چي؟ که يک آدمي مثل همين ماها که توی وبلاگستان رگ گردنمان کلفت شده بود بابت فيلم 300 نوشتهی يادعلي را توهين تلقي کرده و صاف رفته شکايت کرده از او. ميبينيد آستانهی تحملمان را؟ نميشود اين وبلاگستان را همهی جامعهی ايراني قلمداد کرد ولي حداقل نمونهی همين برخوردی که همين حالا با يعقوب يادعلي ميشود را ميتوانيم بابت فيلم 300 توی همين وبلاگستان ببينيم و شباهتهای جامعهی واقعي و جامعهی مجازی ايراني را هم ببينيم. وبلاگستان گاهي دماسنج خوبيست برای اندازه گيری وضع تبدار ما توی دنيای واقعي ... کاملأ درست فرموديد دماسنج را برای بعضيها ميگذارند زير زبانشان که حرف نزنند بيشتر خرابي به بار نياورند، يا البته زير بغلشان که با دست يک چيزی تحويل مردم ندهند، حالا تو هم ميخوای حرف بزني هم دستت بجنبه خوب مجبورم ميکني دماسنج رو بذارم اونجا ها! بعد نگي چرا؟
روز پنجم. ايالت شمالياستراليا که به اسم محدودهی شمالي نامگذاری شده و از جنبهی تشکيلات دولت ايالتي با ايالتهای ديگر فرق دارد محل زندگي بوميان استرالياست، در واقع زمين آبا و اجدادی آنها محسوب ميشود. اما همين ايالت هزار تا ماجرای عجيب و غريب دارد که دولت مرکزی مانده است با اين مشکلات چکار کند. يکي از بدترينهايش که يکساليست گريبانگيرشان شده موضوع آزار جنسي کودکان است. از سال پيش معلوم شد بوميان بزرگسال کلي مشکل برای بچهها درست کردهاند و حالا دو سه ماه است که معلوم شده محدودهی سني آزار دهندگان به سنين پايين هم کشانده شده و همين هم هست که دولت قادر نيست طبق قوانين بزرگسالان با آنهايي که سن کمتری دارند برخورد کند و از طرف ديگر اينها را هم نميتواند در همان مراکز نگهداری نوجوانان بزهکار نگهشان دارد. خوب لابد آنجا هم دست برنميدارند. يک گزارش دولتيمنتشر شده که نشان مي دهد در اثر همين بزهکاریها آمار جرم و جنايت در بين بوميان استراليايي در حال افزايش است. ديروز يک خبری منتشر شد که يک خانمي که بچهاش در دو سالگي مورد آزار جنسي قرار گرفته بوده به پليس خبر داده که بچهاش که حالا بزرگ شده مدام به دنبال اسلحه است که برود خدمت خانوادهی آن کسي که به او آزار رسانده بوده. خيلي داستان عجيبي شده اين وضع بوميان استراليا که نه زندگي بومي دارند ديگر و نه حاضرند با مدل زندگي غير بوميان کنار بيايند.
روز ششم. عجب حرفي زده جنتي! گفته سفرهای احمدی نژاد به استانها و نشستن با مردم در گذشته سابقه نداشته و در آينده هم معلوم نيست که چنين شود. اين که در آينده هم معلوم نيست چنين بشود اين جالب است. يعني ايشان هيچ اميدی ندارد که پديدهی احمدی نژاد تکرار بشود، در حالي که همه جا داد و فرياد ميکنند که دنيا دارد احمدی نژادی ميشود. خوب واقعأ به همين ميگويند خدانگهدار غير رسمي ديگر!
و آدينه. راستي اين عکسهای خوردنيهای کنار صفحه کم الکي نيستند ها! مثلأ همين شکلاتهايي که عکسشان را اين هفته گذاشتم کنار صفحه دستور درست کردنشان را هم لينک دادهام به همان عکس، البته اگر اهلش هستيد که شيريني بپزيد. پيشنهاد ميکنم اگر عکسي داريد از پختنيهای خودتان خبرم کنيد يا عکسش را بفرستيد بگذارم توی وبلاگ، همين کنار صفحه. يک فکر جالبي دارم.
روز دوم. اعلام کسری بودجهی دولت از طرف وزير دارايي خيلي به اوضاع قمر در عقرب استعفا و برکناری وزراء ميخورد. يعني آب دارد ميرسد زير پای اهل دولت و اگر خودشان نگويند همه جا دارد خيس ميشود آنوقت ممکن است مثل دفعهی قبل که زنگنه، وزير سابق نفت، اعلام کرد باز اين بار يک نفر ديگر پنبهشان را بزند. اما اين همهی موضوع نميتواند باشد. چرا؟ چون به هر حال همين وزرايي که آن اولش از زور شيفتگي به خدمت راه به راه شمارهی موبايلشان را از طريق راديو و تلويزيون ميدادند تا مردم مشکلاتشان را مستقيم به آنها بگويند به هر حال در سالهای گذشته يک منصبي در دستگاههای دولتي داشتهاند و ميدانند که از يک جايي به بعد اين آنها هستند که بايد به موبايل مردم زنگ بزنند و بگويند اوضاع خراب است. خوب الان رئيس دولت آنقدر با کارها و حرفهايش خرابي به بار آورده که اگر وزراء بگويند رئيسشان نصف شب هم زنگ ميزده خانههایشان و قانون جديد برای فردا علي الطلوع وضع ميکرده همه قبول ميکنند که واقعأ احمدی نژاد از اين کارها ميکند. بنابراين هر کدام از وزراء که بتوانند بدشان نميآيد که از همين فرصت استفاده کنند و بروند. خود احمدی نژاد هم بدش نميآيد که حلقهی دوستان نزديکش را به قدرت نزديک کند تا ناخالصي کمتری در کابينهاش داشته باشد. هر دو طرف راضي که از دست همديگر خلاص بشوند. منتها قيمت اين خلاصي خيلي هم کم نيست چون وزراء مجبورند صاف بروند توی صف منتقدان جدی دولت که بلاخره از يک طرفي حمايت بشوند وگرنه اگر بيطرف باشند از هر دو طرف دشنام ميشنوند. به نظرم وزيری هامانه اولين نفری بود که خودش را به گروه رقيب معرفي کرد و اينطوری که معلوم است دانش جعفری هم دارد همان مسير را ميرود. خودتان حساب کنيد با افزايش درآمد نفت و تعطيلي پروژههای عمراني چطور ميشود يک دولتي در نيمهی سال کمبود بودجهاش را اعلام کند؟ بودجهی دولت هميشه کمبود داشته در تمام اين سالها ولي اعلام آن به مردم نميتواند چيزی جز اعلام خرابي اوضاع دولت باشد. منظورم اين است که خوب حالا اعلام کمبود بودجه به مردم چه دردی را دوا ميکند؟ مگر مردم در تخصيص بودجه نقشي داشتند که حالا در کمبودش بتوانند نقشي بازی کنند؟ اسم اين کار اعلام بيکفايتي و کاسه و کوزه را سر يک آدم ديگری شکستن است. حالا البته اين خبر دادن به مردم هم از آن طنزهای روزگار شده. مثل اين خبرهايي که هميشه سازمان محيط زيست اعلام ميکند به مردم که پسآب فلان کارخانهی دولتي به فلان رودخانه خسارت زده، آدم به خودش ميگويد اينها که هر دویشان دولتي هستند که! خوب حالا من بايد چکار کنم؟
روز سوم. ماه آينده قرار است اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی آسيا-اقيانوسيه APEC در سيدني برگزار بشود. از حالا برای اين اجلاس دارند بدو بدو ميکنند. اما يک کاری دارند انجام مي دهند که به نظرم خيلي ديگر آخر پذيراييست. از قرار چون همهی سران شرکت کننده در اجلاس ميخواهند از بهار استراليا استفاده کنند بنابراين دست اهل و عيالشان را هم ميگيرند و با هم ميآيند اينجا. دولت استراليا هم خواسته خيلي ديگر ميهمان نوازی کند برای همين يک محوطهای را انتخاب کرده و از مسئولان باغ وحش Taronga خواسته تا تمام حيوانات استراليايي را که در باغ وحش دارند بياورند در آن محل و يک باغ وحش اختصاصي دو روزه برای بازديد همسران ميهمانان راه بيندازند. دولت گفته است که باغ وحش را اينطوری برگزار کنند بيشتر ميتواند امنيت ميهمانان را تأمين کند. با اجازهتان قرار است از کانگورو تا مارمولک همه چيز برای بازديد فراهم کنند، اينجا هم که از اين حيوانات عجيب و غريب زياد دارد. آدم سران که بشود اصلأ شکار هم خودش ميآيد خواهش و تمنا ميکند که صيد بشود ... حالا بلکه عينک بزند، بعدأ شهردار هم بشود ... چيه شهردار شدی تحويل نميگيری!
روز چهارم. اين موضوع شکايت از يعقوب يادعلي يک تجربهی خيلي بزرگيست برای همهی ما. آدم که برنميدارد از تصورات مردم شکايت کند که! حالا البته اين حرف را واقعأ بايد در همين وبلاگستان زد که بابت فيلم 300 چقدر همه به سازندهی فيلم بد و بيراه گفته بودند که چرا به ايرانيها توهين کرده در حالي که نه آن سازنده و نه تهيه کنندهی فيلم هيچکدامشان نگفته بودند فيلم تاريخي ساختهاند که بابت تحريف تاريخ مؤاخذه بشوند. درست مثل همين که يک بابايي ادعا کرده که يعقوب يادعلي به قوم لر توهين کرده در کتابش در حالي که يادعلي فقط يک داستان نوشته که تمام وقايعش توی ذهن او رخ داده بوده. نه حرف تاريخي زده، نه نشاني آدمي را داده که همين ايشان بوده که در موردش نوشته بودم. خوب حالا يعقوب يادعلي از کار و زندگي و نان خوردن افتاده که چي؟ که يک آدمي مثل همين ماها که توی وبلاگستان رگ گردنمان کلفت شده بود بابت فيلم 300 نوشتهی يادعلي را توهين تلقي کرده و صاف رفته شکايت کرده از او. ميبينيد آستانهی تحملمان را؟ نميشود اين وبلاگستان را همهی جامعهی ايراني قلمداد کرد ولي حداقل نمونهی همين برخوردی که همين حالا با يعقوب يادعلي ميشود را ميتوانيم بابت فيلم 300 توی همين وبلاگستان ببينيم و شباهتهای جامعهی واقعي و جامعهی مجازی ايراني را هم ببينيم. وبلاگستان گاهي دماسنج خوبيست برای اندازه گيری وضع تبدار ما توی دنيای واقعي ... کاملأ درست فرموديد دماسنج را برای بعضيها ميگذارند زير زبانشان که حرف نزنند بيشتر خرابي به بار نياورند، يا البته زير بغلشان که با دست يک چيزی تحويل مردم ندهند، حالا تو هم ميخوای حرف بزني هم دستت بجنبه خوب مجبورم ميکني دماسنج رو بذارم اونجا ها! بعد نگي چرا؟
روز پنجم. ايالت شمالياستراليا که به اسم محدودهی شمالي نامگذاری شده و از جنبهی تشکيلات دولت ايالتي با ايالتهای ديگر فرق دارد محل زندگي بوميان استرالياست، در واقع زمين آبا و اجدادی آنها محسوب ميشود. اما همين ايالت هزار تا ماجرای عجيب و غريب دارد که دولت مرکزی مانده است با اين مشکلات چکار کند. يکي از بدترينهايش که يکساليست گريبانگيرشان شده موضوع آزار جنسي کودکان است. از سال پيش معلوم شد بوميان بزرگسال کلي مشکل برای بچهها درست کردهاند و حالا دو سه ماه است که معلوم شده محدودهی سني آزار دهندگان به سنين پايين هم کشانده شده و همين هم هست که دولت قادر نيست طبق قوانين بزرگسالان با آنهايي که سن کمتری دارند برخورد کند و از طرف ديگر اينها را هم نميتواند در همان مراکز نگهداری نوجوانان بزهکار نگهشان دارد. خوب لابد آنجا هم دست برنميدارند. يک گزارش دولتيمنتشر شده که نشان مي دهد در اثر همين بزهکاریها آمار جرم و جنايت در بين بوميان استراليايي در حال افزايش است. ديروز يک خبری منتشر شد که يک خانمي که بچهاش در دو سالگي مورد آزار جنسي قرار گرفته بوده به پليس خبر داده که بچهاش که حالا بزرگ شده مدام به دنبال اسلحه است که برود خدمت خانوادهی آن کسي که به او آزار رسانده بوده. خيلي داستان عجيبي شده اين وضع بوميان استراليا که نه زندگي بومي دارند ديگر و نه حاضرند با مدل زندگي غير بوميان کنار بيايند.
روز ششم. عجب حرفي زده جنتي! گفته سفرهای احمدی نژاد به استانها و نشستن با مردم در گذشته سابقه نداشته و در آينده هم معلوم نيست که چنين شود. اين که در آينده هم معلوم نيست چنين بشود اين جالب است. يعني ايشان هيچ اميدی ندارد که پديدهی احمدی نژاد تکرار بشود، در حالي که همه جا داد و فرياد ميکنند که دنيا دارد احمدی نژادی ميشود. خوب واقعأ به همين ميگويند خدانگهدار غير رسمي ديگر!
و آدينه. راستي اين عکسهای خوردنيهای کنار صفحه کم الکي نيستند ها! مثلأ همين شکلاتهايي که عکسشان را اين هفته گذاشتم کنار صفحه دستور درست کردنشان را هم لينک دادهام به همان عکس، البته اگر اهلش هستيد که شيريني بپزيد. پيشنهاد ميکنم اگر عکسي داريد از پختنيهای خودتان خبرم کنيد يا عکسش را بفرستيد بگذارم توی وبلاگ، همين کنار صفحه. يک فکر جالبي دارم.
نظرات