حکايت آن پلنگي که ميهمان دارد
الان که تقريبأ غروب شده و باران خيلي شديدی هم دارد ميبارد- که يک هفته است که وضع باران همينطور است- آقای پلنگ صورتي هم دارد يک خط گزارش کارش را مينويسد و سه دقيقه به همهی دار دنيا بد و بيراه ميگويد. چرا؟
اين سؤال خوبيست. دليل اين وضعيت پلنگ صورتي که ايشان البته دو هفته است دچارش شده اين است که از فرانسه به او خبر دادهاند که مادرش قرار است بيايد اينجا و حدود دو يا سه ماه بماند پيش پلنگ آقا. اين تنها نيست. جنابشان که تا به حال با دوچرخه ميآمد دانشگاه مجبور است ماشين بخرد چون نميشود بدون ماشين مادرش را ببرد اين طرف و آن طرف. خريد ماشين هم يعني خريد پارکينگ و بدبختي جای پارک پيدا کردن در حالي که مثلأ پارکينگ هم خريدهايد و پول بنزين که تا به حال آقای پلنگ صورتي مثل علي بيغم گذارش به هيچکدام از اينها نيفتاده بود.
حالا يک آه و نالهای هم ميکند که بيا و ببين!
ديروز گفتم حالا با اين خبرها برنامهی درست و حسابي تنظيم کن که مادرت که ميآيد بهش خوش بگذرد، از همين حالا هم شکمت را صابون بزن که غذای درست و حسابي ميپزد برايت. يک نالهی جگرخراشي کرد که مادر من اصلأ از غذا پختن که بدش ميآيد هيچ تازه من هم از غذا پختن خودم ميافتم و بايد غذای رستوران بخورم.
خلاصه دشمنتان ببيند که چه حال و روزی دارد اين جناب.
اين يک طرف داستان، آن طرف ديگر داستان عبارت است از اين که پلنگ صورتي قرار است يک طرح تحقيق بنويسد که دانشگاه بر اساس اين طرح يک بودجهی اضافي بدهد به آزمايشگاه و ايشان روی طرح جديد هم کار بکند. از قرار طرح جديد چيزی در مايههای فيلم کمدی ساختن است و ايشان از قرار سناريويش را نوشته چون هر کسي از اهل تصويب طرح که از کنار اتاق ما رد ميشود دو دقيقهای راجع به بعضي قسمتهای طرح حرف ميزند و خيلي شديد ميخندد و ميرود.
امروز گفتم اين طرحي که تو نوشتي از قرار خيلي خندهدار شده چون اينهايي که من ميبينم دارند ميخندند به طرح هيچکدامشان دربارهی کارهای آزمايشگاهي و قيمت دستگاهها و مواد شيميايي با کسي شوخي ندارند بنابراين هرهر خنديدنشان لابد به يک چيز ديگریست. هفتهی آينده بايد جواب طرح را بدهند.
کنار همين دو فقره موضوع يک موضوع خيلي جذابي هم پيش آمده. موضوع جذاب اين است که ايشان مدتي پيش چند سری موش نر و ماده را برای يک آزمايش خاص کنار هم گذاشته بود که توليد مثل کنند. بعدأ يادش رفته بود که اين حضرات را بايد جدایشان کند. در نتيجه فرزندان که به دنيا آمدند هيچ، همان توی قفسها هم کار دادند دست خودشان و نسل دومشان هم متولد شد. اين موشهای پدربيامرز هم يکي دو تا بچه ندارند که، دست کم 11 تا نوزاد دارند. همين هم شده که پلنگ آقا هر روز شال و کلاه ميکند و ميرود خدمت چند تا از موشها ميرسد. آن اتاقي که برای موشهای پلنگ آقا گذاشتهاند از در و ديوارش موش بالا ميرود، قفسها را هم قبلأ پر از مواد غذايي و آب کرده بوده و در نتيجه سور وساتي راه افتاده بوده آنجا.
اين سؤال خوبيست. دليل اين وضعيت پلنگ صورتي که ايشان البته دو هفته است دچارش شده اين است که از فرانسه به او خبر دادهاند که مادرش قرار است بيايد اينجا و حدود دو يا سه ماه بماند پيش پلنگ آقا. اين تنها نيست. جنابشان که تا به حال با دوچرخه ميآمد دانشگاه مجبور است ماشين بخرد چون نميشود بدون ماشين مادرش را ببرد اين طرف و آن طرف. خريد ماشين هم يعني خريد پارکينگ و بدبختي جای پارک پيدا کردن در حالي که مثلأ پارکينگ هم خريدهايد و پول بنزين که تا به حال آقای پلنگ صورتي مثل علي بيغم گذارش به هيچکدام از اينها نيفتاده بود.
حالا يک آه و نالهای هم ميکند که بيا و ببين!
ديروز گفتم حالا با اين خبرها برنامهی درست و حسابي تنظيم کن که مادرت که ميآيد بهش خوش بگذرد، از همين حالا هم شکمت را صابون بزن که غذای درست و حسابي ميپزد برايت. يک نالهی جگرخراشي کرد که مادر من اصلأ از غذا پختن که بدش ميآيد هيچ تازه من هم از غذا پختن خودم ميافتم و بايد غذای رستوران بخورم.
خلاصه دشمنتان ببيند که چه حال و روزی دارد اين جناب.
اين يک طرف داستان، آن طرف ديگر داستان عبارت است از اين که پلنگ صورتي قرار است يک طرح تحقيق بنويسد که دانشگاه بر اساس اين طرح يک بودجهی اضافي بدهد به آزمايشگاه و ايشان روی طرح جديد هم کار بکند. از قرار طرح جديد چيزی در مايههای فيلم کمدی ساختن است و ايشان از قرار سناريويش را نوشته چون هر کسي از اهل تصويب طرح که از کنار اتاق ما رد ميشود دو دقيقهای راجع به بعضي قسمتهای طرح حرف ميزند و خيلي شديد ميخندد و ميرود.
امروز گفتم اين طرحي که تو نوشتي از قرار خيلي خندهدار شده چون اينهايي که من ميبينم دارند ميخندند به طرح هيچکدامشان دربارهی کارهای آزمايشگاهي و قيمت دستگاهها و مواد شيميايي با کسي شوخي ندارند بنابراين هرهر خنديدنشان لابد به يک چيز ديگریست. هفتهی آينده بايد جواب طرح را بدهند.
کنار همين دو فقره موضوع يک موضوع خيلي جذابي هم پيش آمده. موضوع جذاب اين است که ايشان مدتي پيش چند سری موش نر و ماده را برای يک آزمايش خاص کنار هم گذاشته بود که توليد مثل کنند. بعدأ يادش رفته بود که اين حضرات را بايد جدایشان کند. در نتيجه فرزندان که به دنيا آمدند هيچ، همان توی قفسها هم کار دادند دست خودشان و نسل دومشان هم متولد شد. اين موشهای پدربيامرز هم يکي دو تا بچه ندارند که، دست کم 11 تا نوزاد دارند. همين هم شده که پلنگ آقا هر روز شال و کلاه ميکند و ميرود خدمت چند تا از موشها ميرسد. آن اتاقي که برای موشهای پلنگ آقا گذاشتهاند از در و ديوارش موش بالا ميرود، قفسها را هم قبلأ پر از مواد غذايي و آب کرده بوده و در نتيجه سور وساتي راه افتاده بوده آنجا.
نظرات