در قاب عکس استراليايي: دختره گاهي پسرها رو داغون ميکنه
پوووووف. بعضي نوشتههای مربوط به کارم آنقدر جذابند که آدم نه تنها خودشان را ميخواند بلکه به هر نوشتهی ديگری هم که ارجاع دادهاند ناگزير آنها را هم ميخواند تا تصويری که از موضوع به دست آورده را مرتب بزرگتر کند و ايضأ لذت ببرد که چه خبرهاست آن توی مغز آدم. اين روزها حسابي دارم نوشتههای علمي اين و آن را ميخوانم و هر از گاهي ميروم توی محوطهی دانشگاه قدم ميزنم که ببينم اينهايي که خواندم چطور به هم ربط پيدا ميکنند. خوبي اين قدم زدنها يکياش هم اين است که گاهي ميشود با يک آدمي حرف زد که اصلأ خط و ربط کارش يک چيز ديگریست. رفته بودم قدم بزنم ديدم دو تا دانشجو يک ميز و يک تابلوی کوچک گذاشتهاند توی محوطه و دارند خورش "کاری" بدون گوشت ميفروشند. از قرار از اين گروههای طرفدار محيط زيست بودند. هر غذا هم 4 دلار. سفارش غذا دادم. يک کاسه برنج شديدأ به هم چسبيده با چند تا قاشق "کاری" رويش دادند دستم. رفتم همان کنار دم و دستگاهشان نشستم که بخورم ديدم چند تا ديگر هم همانجا نشستهاند. يکيشان يک دختری بود که هر يک قاشقي که ميخورد کلي ناله ميکرد. يک نگاهي کردم ببينم چرا ناله ميکند خودش متوجه شد. گفتم اين غذا که خودش تعريفي ندارد تو هم که ناله ميکني آدم گريهاش ميگيرد ...
دختر: ببخشيد واقعأ، خيلي دستهام درد ميکنن.
من: چرا؟
دختر: رفته بودم تمرين خيلي بدجور کتک خوردم. دارم برای مسابقه آماده ميشم.
من: نشنيده بودم مسابقهی کتک خوردن هم داريم!
دختر: ها ها ها ها، نه مسابقهی جوجيتسو دارم، خوب همهاش ضربه ميزنيم، بعضيها هم خيلي محکم ميزنن. اين دختری که روبروی من بود زورش زياده برای همين هم حسابي کتک خوردم.
من: فکر ميکردم توی جوجيتسو لباس همديگه رو ميگيرين.
دختر: نه مستقيم دست حريف رو ميگيری يا بهش ضربه ميزني، جوجيتسو انواع مختلف داره اين يکي که من تمرين ميکنم يک کمي خشنتره.
من: واقعأ خشن بودن جوجيتسو جالبه يا مثلأ برای دفاع شخصي و اين چيزهاس که سراغ اين ورزش رفتي؟
دختر: خوب خود ورزش برام جالب بود چون آدم برای زندگي واقعي مقاومت پيدا ميکنه.
من: آدم با هر ورزش ديگهای هم ميتونه تمرين مقاومت کنه، کتک هم نخوره.
دختر: حالا کتک خوردنش که مال تمرينه ولي اين ورزشهايي که يک آدم زنده روبروت ايستاده و تو مجبوری از فکرت استفاده کني که ضربه بزني اما ضربه نخوری خیلي برای من جالبترن تا مثلأ بری بدوی.
من: خوب چون من خيلي ميدوم به نظرم مي رسه همين که يک مثلأ مسافتي رو بذاری به عنوان پايه بعدش هر روز سعي کني کمتر از اون ندوی يک جور مبارزهس.
دختر: آره ولي فکر کن وقتي ٱدم داره با يک موجود زنده مسابقه ميده ديگه دست خودش نيست که مثل دويدن سرعتش رو کم و زياد کنه، تا يک کمي شل کني ضربه ميخوری، بعدش هم بايد توی يک زمان مشخصي نتيجه بگيری وگرنه وقت تموم ميشه و ممکنه با امتياز کمتر ببازی.
من: دليل جالبي بود. حالا اگه مجبور بشي دعوا کني از همين فنهايي که بلدی استفاده ميکني؟ طرفت رو حسابي بزني!
دختر: اگر مجبور بشم آره. ولي واقعأ اگه راهي باشه فرار ميکنم، اين اولين قانونه که تا ميتونيم دعوا نکنيم.
من: لابد چون ضربههاتون مرگباره ممکنه طرف رو نابود کنه؟
دختر: خوب آره ديگه.
من: جدی فکر ميکني اينقدر قوی هستي؟
دختر: ببين من روزی دو ساعت ورزش ميکنم. عضلاتم خيلي سفت هستن. خودم هم گاهي بعد از تمرين توی باشگاه ميرم برای خودم تمرين اضافي ميکنم. خيلي راحت ميتونم چوب يا آجر بشکنم. به نظرم اينقدر قوی هستم که اگه بخوام به کسي ضربه بزنم يک جايي از بدنش حسابي صدمه ببينه.
من: پس خيلي خطرناکي! به اين ترتيب اون که تو رو زده بايد خيلي وحشتناک باشه.
دختر: اتفاقأ خيلي وحشتناک پر زوره ولي اگه قيافهش رو ببيني باورت نميشه. خيلي هيکلش معموليه.
من: ببينم شما با پسرها هم رقابت ميکنين؟
دختر: اگه بخوايم آره. همين دختره که منو زد گاهي با پسرها مسابقه ميده. داغونشون ميکنه. من يک بار مسابقه دادم ولي باختم حالا وضعم بهتر بشه باهاشون مسابقه ميدم.
من: خوب من ديگه برم، شايد يک روز اومدم تمرينتون رو ببينم. کدوم باشگاه ميری؟
دختر: باشگاه دانشگاه. آره يک روز بيا ببين شايد خوشت اومد.
من: آره بايد بيام اون دختره رو که گفتي ببينم.
دختر: حتمأ بيا.
من: ميبينمت.
دختر: ميبينمت.
دختر: ببخشيد واقعأ، خيلي دستهام درد ميکنن.
من: چرا؟
دختر: رفته بودم تمرين خيلي بدجور کتک خوردم. دارم برای مسابقه آماده ميشم.
من: نشنيده بودم مسابقهی کتک خوردن هم داريم!
دختر: ها ها ها ها، نه مسابقهی جوجيتسو دارم، خوب همهاش ضربه ميزنيم، بعضيها هم خيلي محکم ميزنن. اين دختری که روبروی من بود زورش زياده برای همين هم حسابي کتک خوردم.
من: فکر ميکردم توی جوجيتسو لباس همديگه رو ميگيرين.
دختر: نه مستقيم دست حريف رو ميگيری يا بهش ضربه ميزني، جوجيتسو انواع مختلف داره اين يکي که من تمرين ميکنم يک کمي خشنتره.
من: واقعأ خشن بودن جوجيتسو جالبه يا مثلأ برای دفاع شخصي و اين چيزهاس که سراغ اين ورزش رفتي؟
دختر: خوب خود ورزش برام جالب بود چون آدم برای زندگي واقعي مقاومت پيدا ميکنه.
من: آدم با هر ورزش ديگهای هم ميتونه تمرين مقاومت کنه، کتک هم نخوره.
دختر: حالا کتک خوردنش که مال تمرينه ولي اين ورزشهايي که يک آدم زنده روبروت ايستاده و تو مجبوری از فکرت استفاده کني که ضربه بزني اما ضربه نخوری خیلي برای من جالبترن تا مثلأ بری بدوی.
من: خوب چون من خيلي ميدوم به نظرم مي رسه همين که يک مثلأ مسافتي رو بذاری به عنوان پايه بعدش هر روز سعي کني کمتر از اون ندوی يک جور مبارزهس.
دختر: آره ولي فکر کن وقتي ٱدم داره با يک موجود زنده مسابقه ميده ديگه دست خودش نيست که مثل دويدن سرعتش رو کم و زياد کنه، تا يک کمي شل کني ضربه ميخوری، بعدش هم بايد توی يک زمان مشخصي نتيجه بگيری وگرنه وقت تموم ميشه و ممکنه با امتياز کمتر ببازی.
من: دليل جالبي بود. حالا اگه مجبور بشي دعوا کني از همين فنهايي که بلدی استفاده ميکني؟ طرفت رو حسابي بزني!
دختر: اگر مجبور بشم آره. ولي واقعأ اگه راهي باشه فرار ميکنم، اين اولين قانونه که تا ميتونيم دعوا نکنيم.
من: لابد چون ضربههاتون مرگباره ممکنه طرف رو نابود کنه؟
دختر: خوب آره ديگه.
من: جدی فکر ميکني اينقدر قوی هستي؟
دختر: ببين من روزی دو ساعت ورزش ميکنم. عضلاتم خيلي سفت هستن. خودم هم گاهي بعد از تمرين توی باشگاه ميرم برای خودم تمرين اضافي ميکنم. خيلي راحت ميتونم چوب يا آجر بشکنم. به نظرم اينقدر قوی هستم که اگه بخوام به کسي ضربه بزنم يک جايي از بدنش حسابي صدمه ببينه.
من: پس خيلي خطرناکي! به اين ترتيب اون که تو رو زده بايد خيلي وحشتناک باشه.
دختر: اتفاقأ خيلي وحشتناک پر زوره ولي اگه قيافهش رو ببيني باورت نميشه. خيلي هيکلش معموليه.
من: ببينم شما با پسرها هم رقابت ميکنين؟
دختر: اگه بخوايم آره. همين دختره که منو زد گاهي با پسرها مسابقه ميده. داغونشون ميکنه. من يک بار مسابقه دادم ولي باختم حالا وضعم بهتر بشه باهاشون مسابقه ميدم.
من: خوب من ديگه برم، شايد يک روز اومدم تمرينتون رو ببينم. کدوم باشگاه ميری؟
دختر: باشگاه دانشگاه. آره يک روز بيا ببين شايد خوشت اومد.
من: آره بايد بيام اون دختره رو که گفتي ببينم.
دختر: حتمأ بيا.
من: ميبينمت.
دختر: ميبينمت.
نظرات