در قاب عکس استراليايي: پيانيست
امروز عصر رفتم چند تا عکس بگيرم از روی پل. رسيدم روی پل ديدم از بس که هوا سرد شده دستم را از جيبم هم درنياورم سنگينترم. بنابراين عکاسي از روی پل شروع نشده تمام شد. آمدم طرف ساختمان کنسرواتوار کوئينزلند و بعد از مدتها به نظرم رسيد خوب است بروم خبری از چند تا از دوستان نوازندهام در آنجا بگيرم. اين رفتن همانا و دل درد گرفتن همان. حالا ميگويم چرا. رفتم ديدم قرار است يک برنامهای برای بزرگداشت يک موسيقيدان ايتاليايي برگزار کنند برای همين هم از يک پيانيست ايتاليايي دعوت کردهاند که به عنوان سوليست (تکنواز) بيايد و ارکستر را همراهي کند. يکي از دوستانم به همراه پيانيست مربوطه و يک خانمي ايتالياييالاصل که معلم گروه همخوانان است داشتند ميرفتند قهوه بخورند. گفتند تو هم ميآيي؟ گفتم بله. تا نشستيم و سفارش داديم حرف زدنمان هم شروع شد. خودم را به جناب پيانيست معرفي کردم و ايشان هم با انگليسي خيلي دست و پا شکسته خودش را معرفي کرد. گفتم از تابستان اروپا آمديد به زمستان استراليا
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
زن: خيلي انگليسياش خوب نيست من برايش ترجمه ميکنم ... ميگويد خيلي سرد شده ولي خوب است.
من: مسافرت خيلي طولانيست از ايتاليا تا اينجا. لابد خيلي خسته شدی؟
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
زن: ميگويد خيلي خسته شدم ولي اين بازرسي فرودگاه بريزبن خيلي بد بود.
مرد: ميداني چي شده؟
من: کجا چي شده؟
مرد: توی فرودگاه. ما دو روز است داريم ميخنديم. تيرا تو بگو به هامي.
زن: بابا ول کن اين قهر ميکنه ميره ها!
مرد: خوب تو بگو حالا، من باهاش حرف ميزنم تا تو موضوع را ميگي به هامي.
زن: من رفته بودم فرودگاه که اين مارچلو (پيانيست) رو بيارم. ديدم از اون طرف برام پيام تلفني فرستاد که من با بازرسي فرودگاه مشکل دارم، نميفهمم اينها چي ميگن. من هم پيام فرستادم که اگر ميشود اجازه بدهند بروم آن طرف. يک نفر از قسمت بازرسي آمد و با هم رفتيم داخل. ديدم خيلي اوضاع خراب است.
من: مشکل ويزا داشت؟
زن: نه مشکل غذايي داشت. من رفتم ديدم توی بازرسي ديدهاند اين توی چمدانش يک تکه سالامي (سوسيس نمک زده) بزرگ هست. اجازه نميدهند اين را وارد استراليا کند، اين هم داد و هوار راه انداخته که اگر نگذاريد سالاميام را با خودم بياورم همين الان برميگردم ايتاليا.
پيانيست:{}×^٪﷼ سالامي ×@!)×÷^×(#ـ.
من: انگار يک چيزی ميگويد.
زن: اسم سالامي آمد باز يادش افتاد.
من: بعد بلاخره.
زن: بعد هر چقدر من خواهش کردم که اينجا هم سالامي هست ولي گفت اين را يکي از فاميلهايم از نزديکيهای رم برايم آورده و هر طوری شده بايد با خودم بياورمش. بازرسي فرودگاه هم اجازه نميداد.
من: حالا آوردين داخل بلاخره چون ايشان که فعلأ آمده بريزبن يعني سالامياش هم با خودش است.
زن: نه، خيلي خواهش کردم که برنامهی کنسرت برای يک تکه سالامي به هم ميخورد و حالا اينجا ايتاليايي زياد هست و ميتوانيم سالامي خوب پيدا کنيم. نزديک يک ساعت کلنجار رفتيم تا بلاخره آمديم بيرون ولي يک شکايتنامه از فرودگاه نوشت که چرا اجازه ندادند سالامي را با خودش بياورد توی استراليا.
من: ها ها ها ها ... خوب پس حل شد دست آخر.
مرد: نه ... ها ها ها ها ... تيرا آن قسمت خندهدارش را بگو ... ما دو روز است داريم به اين قسمت آخرش ميخنديم ... ها ها ها ها
پيانيست: ها ها ها ها ...{}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
مرد: ها ها ها ها ... خودش هم خندهاش گرفته ... ها ها ها ها
زن: ها ها ها ها ... من دعوتش کردم برای يک ميهماني خانهمان. دو سه تا از فاميلهای ايتاليايي مان را هم دعوت کردم. گفتم سالامي ايتاليايي هم بياورند که اين از ناراحتي دربيايد. حالا که همه نشستهاند پشت ميز شام ديدم ميگويد من برای شما يک سوغاتي از ايتاليا آوردم. فکر کرديم چي آورده! از توی يک کيف کوچکي که همراهش بود يک تکه سالامي درآورد. من اصلأ دهانم باز مانده بود که از کجا سالامي آورده.
من: ... از کجا آورده بود؟
زن: شايد يک جای چمدانش قايم کرده بوده، شايد هم توی لباسش گذاشته بوده. حالا به جای اين که همه بگويند چه کار بدی کردی که مقررات را زير پا گذاشتي همهی ايتالياييهای دور ميز شروع کردند برايش دست زدن. اين هم خيلي خوشحال شده بود که ما ايتالياييها همه جا يک جوريم ...
من: ... ها ها ها ها ... سالامي را کجا قايم کرده بوده؟ ... ها ها ها ها
زن: ... ها ها ها ها ... اصلأ نميگويد ...
مرد: ... ها ها ها ها ... دو روز است ما داريم به همين ميخنديم که سالامي را کجا قايم کرده ... ها ها ها ها
پيانيست: ... ها ها ها ها ... {}×^٪﷼×@!) ... سالامي ... ×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
من: ... ها ها ها ها ... اصلأ اين خيلي نابغهست ... ها ها ها ها
پيانيست: {}×^٪﷼×@!) ... سالامي ... ×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
زن: ... ها ها ها ها ... ميگويد اگر دفعهی بعدی بيايم استراليا ميدانم چطوری بايد سالامي با خودم بياورم ... ها ها ها ها
مرد: ... ها ها ها ها ... داشت برای يک تکه سالامي کنسرت را به هم ميزد ... ها ها ها ها
من: ... ها ها ها ها ... من دلم درد گرفت ... ها ها ها ها
مرد: ... ها ها ها ها ... من اصلأ نميفهمم سالامي را کجا قايم کرده بوده ... ها ها ها ها
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
من: ... ها ها ها ها ... ها ها ها ها
.
.
.
.
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
زن: خيلي انگليسياش خوب نيست من برايش ترجمه ميکنم ... ميگويد خيلي سرد شده ولي خوب است.
من: مسافرت خيلي طولانيست از ايتاليا تا اينجا. لابد خيلي خسته شدی؟
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
زن: ميگويد خيلي خسته شدم ولي اين بازرسي فرودگاه بريزبن خيلي بد بود.
مرد: ميداني چي شده؟
من: کجا چي شده؟
مرد: توی فرودگاه. ما دو روز است داريم ميخنديم. تيرا تو بگو به هامي.
زن: بابا ول کن اين قهر ميکنه ميره ها!
مرد: خوب تو بگو حالا، من باهاش حرف ميزنم تا تو موضوع را ميگي به هامي.
زن: من رفته بودم فرودگاه که اين مارچلو (پيانيست) رو بيارم. ديدم از اون طرف برام پيام تلفني فرستاد که من با بازرسي فرودگاه مشکل دارم، نميفهمم اينها چي ميگن. من هم پيام فرستادم که اگر ميشود اجازه بدهند بروم آن طرف. يک نفر از قسمت بازرسي آمد و با هم رفتيم داخل. ديدم خيلي اوضاع خراب است.
من: مشکل ويزا داشت؟
زن: نه مشکل غذايي داشت. من رفتم ديدم توی بازرسي ديدهاند اين توی چمدانش يک تکه سالامي (سوسيس نمک زده) بزرگ هست. اجازه نميدهند اين را وارد استراليا کند، اين هم داد و هوار راه انداخته که اگر نگذاريد سالاميام را با خودم بياورم همين الان برميگردم ايتاليا.
پيانيست:{}×^٪﷼ سالامي ×@!)×÷^×(#ـ.
من: انگار يک چيزی ميگويد.
زن: اسم سالامي آمد باز يادش افتاد.
من: بعد بلاخره.
زن: بعد هر چقدر من خواهش کردم که اينجا هم سالامي هست ولي گفت اين را يکي از فاميلهايم از نزديکيهای رم برايم آورده و هر طوری شده بايد با خودم بياورمش. بازرسي فرودگاه هم اجازه نميداد.
من: حالا آوردين داخل بلاخره چون ايشان که فعلأ آمده بريزبن يعني سالامياش هم با خودش است.
زن: نه، خيلي خواهش کردم که برنامهی کنسرت برای يک تکه سالامي به هم ميخورد و حالا اينجا ايتاليايي زياد هست و ميتوانيم سالامي خوب پيدا کنيم. نزديک يک ساعت کلنجار رفتيم تا بلاخره آمديم بيرون ولي يک شکايتنامه از فرودگاه نوشت که چرا اجازه ندادند سالامي را با خودش بياورد توی استراليا.
من: ها ها ها ها ... خوب پس حل شد دست آخر.
مرد: نه ... ها ها ها ها ... تيرا آن قسمت خندهدارش را بگو ... ما دو روز است داريم به اين قسمت آخرش ميخنديم ... ها ها ها ها
پيانيست: ها ها ها ها ...{}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
مرد: ها ها ها ها ... خودش هم خندهاش گرفته ... ها ها ها ها
زن: ها ها ها ها ... من دعوتش کردم برای يک ميهماني خانهمان. دو سه تا از فاميلهای ايتاليايي مان را هم دعوت کردم. گفتم سالامي ايتاليايي هم بياورند که اين از ناراحتي دربيايد. حالا که همه نشستهاند پشت ميز شام ديدم ميگويد من برای شما يک سوغاتي از ايتاليا آوردم. فکر کرديم چي آورده! از توی يک کيف کوچکي که همراهش بود يک تکه سالامي درآورد. من اصلأ دهانم باز مانده بود که از کجا سالامي آورده.
من: ... از کجا آورده بود؟
زن: شايد يک جای چمدانش قايم کرده بوده، شايد هم توی لباسش گذاشته بوده. حالا به جای اين که همه بگويند چه کار بدی کردی که مقررات را زير پا گذاشتي همهی ايتالياييهای دور ميز شروع کردند برايش دست زدن. اين هم خيلي خوشحال شده بود که ما ايتالياييها همه جا يک جوريم ...
من: ... ها ها ها ها ... سالامي را کجا قايم کرده بوده؟ ... ها ها ها ها
زن: ... ها ها ها ها ... اصلأ نميگويد ...
مرد: ... ها ها ها ها ... دو روز است ما داريم به همين ميخنديم که سالامي را کجا قايم کرده ... ها ها ها ها
پيانيست: ... ها ها ها ها ... {}×^٪﷼×@!) ... سالامي ... ×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
من: ... ها ها ها ها ... اصلأ اين خيلي نابغهست ... ها ها ها ها
پيانيست: {}×^٪﷼×@!) ... سالامي ... ×÷^×(#ـ ... ها ها ها ها
زن: ... ها ها ها ها ... ميگويد اگر دفعهی بعدی بيايم استراليا ميدانم چطوری بايد سالامي با خودم بياورم ... ها ها ها ها
مرد: ... ها ها ها ها ... داشت برای يک تکه سالامي کنسرت را به هم ميزد ... ها ها ها ها
من: ... ها ها ها ها ... من دلم درد گرفت ... ها ها ها ها
مرد: ... ها ها ها ها ... من اصلأ نميفهمم سالامي را کجا قايم کرده بوده ... ها ها ها ها
پيانيست: {}×^٪﷼×@!)×÷^×(#ـ
من: ... ها ها ها ها ... ها ها ها ها
.
.
.
.
نظرات