هفت روز هفته
روز اول. خوب اين هم دوسالگي احمدی نژاد. همين حرفها و گرفتاریهای احمدی نژاد در اين دو سال گذشته را که بگذاريد کنار همديگر به قدر بيست سال برای مردم زحمت توليد کرده. خوب ميشود پرسيد آيا ايشان برای اهل حکومت هم همينقدر دردسر داشته؟ اگر جوابش مثبت باشد معنياش اين است که يک جای کار در حاکميت ايراد دارد. منظورم اين است که احمدی نژاد نه تنها برآيند همهی نيروهای درگير در حاکميت جمهوری اسلامينيست بلکه عامل تشتت و جنگ قدرت داخليست که به هر حال همه را مجبور شدهاند توافقشان را به حداقل برسانند. يعني ايشان به قول اهل سياست، کف مطالبات داخلي گروههای مختلفيست که دارند برای کسب قدرت پدر همديگر و مردم را درميآورند. خوب نتيجه اين است که ببينيد چقدر حاکميت دچار چندگانگيست و بنابراين مي شود فهميد چرا برای اين که گروههای حاکميت به هم بچسبند از نيروی قهريه حتي بر عليه خودشان هم استفاده ميکنند مثل همين که موسويان را هم گرفتند. اما اگر نتيجه منفي باشد يعني احمدی نژاد آنقدری که برای مردم زحمت توليد کرده برای حکومت بد نبوده يعني اين که اصولأ اهل حکومت خودشان را دير يا زود برای يک رويارويي با دنيای غرب و یلکه خيليهای ديگر آماده ميکردهاند و حالا ديگر احمدی نژاد نقطهی جوش داستان است. اما من هنوز اين را منتفي نميدانم که گروه احمدی نژاد هل داده شدهاند به جلو تا يک بار برای هميشه جلوی نق زدنشان گرفته بشود و دنيا همهی تقصيرها را به گردن اينها بيندازد. ميدانيد چرا؟ اين را از فيلمساز شدن ده نمکي ميشود حدس زد. يعني همينهايي که به کوی دانشگاه حمله کردند و چپ و راست از روزنامههای اصلاح طلب شکايت ميکردند هل داده شدند وسط ميدان با همهی امکانات تا از سر بي تجربگي آنقدر همه چيز سرشان هوار بشود که تا ابد بشود با همان کوبيد به سرشان و در واقع ساکت بشوند. از 3 هزار سال پيش هميشه روحانيون در کنار پادشاهان بودند و يک جورهايي پادشاهان را سر انگشتشان ميچرخاندند. يعني ميفرماييد 3 هزار سال تجربه کردن کافي نيست برای احمدی نژاد؟ از قرار احمدی نژاد فکر ميکرده قرار است برود روی تشک کشتي حالا با دو بندهی کشتي نشسته دارد شطرنج بازی ميکند، هر جوری هم حساب ميکند ميبيند فيل داستان را نميشود فيتيله پيچش کرد.
روز دوم. سفارت استراليا در لبنان اعلام کرده که تعداد زيادی استراليايي در لبنان توسط افراد مسلح مرتبط با گروه حزب الله بازداشت شدهاند و معلوم نيست چه بر سر اين افراد آمده. البته پيدا کردن اين افراد کار حضرت فيل است چون سه تا مشخصه دارند که اصلأ بابت همين سه تا مشخصه است که سخت ميشود پيدایشان کرد. مشخصهی اين استرالياييها اين است که انگليسي را با لهجهی غليظ عربي حرف ميزنند و در ضمن خانمهایشان روسری دارند و آقايانشان ريش مفصل. از زمان جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1967 بسياری از لبنانيها به استراليا آمدهاند و هنوز هم به هر مناسبتي از کشورهای عربي مثل عراق ميآيند به استراليا. تا اوضاع يک کمي ساکت ميشود همهشان برميگردند به لبنان. بنابراين اينها بيشتر لبناني هستند تا استراليايي. با اين همه چون از نظر قانوني تبعهی استراليا هستند دولت از آنها محافظت ميکند. تا به حال چند بار پيش آمده که دولت استراليا وسط آسمان و زمين مانده که آيا بايد از اين حضرات که با غربيها در ستيزند اما ضمنأ استراليايي هم هستند چه کار کند. اين هم آخرينش که معلوم نيست حزب الله اين آدمها را بازداشت کرده يا اينها خودشان رفتهاند قاطي حزب الله.
روز سوم. اين نشان شواليه برای سلمان رشدی و آن مثلأ نشان سيف الله برای بن لادن خيلي مضحک شده. چرا؟ سال 1998 که روژه گارودی را برای انکار هولوکاست در فرانسه محکوم کردند در قاهره به ايشان نشان موعظهی اسلامي دادند و گارودی ملقب شد به ولتر جدید. در ايران هم به ايشان دکترای افتخاری دانشگاه تهران را دادند. خوب هيچکس هم بابت آن انکار و اين جوايز قصد جان گارودی را نکرد. حالا به سلمان رشدی لقب دادهاند آنوقت رئيس مجلس شورای اسلامي برای ديگران خط و نشان ميکشد. خيلي آدم متعجب نميشود که چرا ما اهالي اين مملکت هميشه حق به جانب هستيم همه جا. اين جناب حداد عادل که اصلأ معلم دانشگاه است وقتي به دنيا اينطور نگاه ميکند خوب از باقي چه توقعي داريد؟
روز چهارم. از دو هفته پيش نمايشگاه عکسهای مربوط به World Press Photo 07 در نيروگاه برق بريزبن برگزار شده و تا يکشنبهی آينده برقرار است که حالا اگر عسل بيايد بعد از صبحانه خوردن هفتهی آينده با هم ميرويم تماشا. اين اولين باریست که چنين نمايشگاهيدر بريزبن برگزار شده. اما از همه جالبتر همين محل برگزاری نمايشگاه هست که اصلأ محل نيروگاه قديمي برق شهر است. در تمام شهرهای بزرگ استراليا محل نيروگاههای برق را تبديلشان کردهاند به اماکن هنری و مدام برنامههای نمايشي در آنها دارند منتها از بيرون که نگاه ميکنيد شکل ساختمان را به همان شکل قديماش نگهداری کردهاند. چندتايي از چراغها را هم به صورت اتوماتيک گذاشتهاند که روشن و خاموش بشوند که همان وضعيت قديم را از راه دور مجسم کنند. توی اين مجموعهها البته خيلي درست و حسابيست. به هر حال اگر در بريزبن هستيد و هنوز اين نمايشگاه را نديدهايد تا آخر اين هفته فرصت داريد.
روز پنجم. سالگرد درگذشت دکتر شريعتي سالهاست که تبديل شده به جنگ مسلمانان اهل کراوات با مسلمانان اهل عمامه. با اين همه بر هيچکسي پوشيده نيست که نوشتههای دکتر شريعتي هم با وجود صبغهی تجددخواهانهشان اما بسختي امکان عملي شدن در يک جامعهی واقعي را دارند. به نظرم نوشتههای دکتر شريعتي از اين جنبه که دست اهل کراوات را هم در تفسير دين باز کرد مهماند و اين دقيقأ همين کاریست که سروش هم انجام داد و دنبالهی آرای شريعتي را در روزگار ما گرفت و دست آخر به قبض و بسط تئوريک شريعت رسيد. اين حرف سروش که گفته بود در اسلام طبقهای به نام روحانيون وجود ندارد همان حرف اسلام بدون روحانيون شريعتيست. اگر از برهان خلف به درگيریهای سروش با جمهوری اسلامي نگاه کنيم و همين نگاه را بسط بدهيم به دوران شريعتي خيلي هم جای تعجب نيست که مرگ شريعتي برای اهل عمامه خوشايند بوده، همانطور که مرگ کسروی هم برایشان خوشايند بوده. ولي اشکال قضيه اينجاست که هر سهی اين آدمها مخاطبانشان کساني بودهاند و هستند که خودشان به اسلام بدون روحانيون اعتقاد دارند. منظورم اين است که اينها همان اعتقادی را تئوريزه کردهاند که ذهنيتش در بين گروههای تحصيلکرده فراوان است. اما از آن طرف در حالي که عملي کردن افکار شريعتي و سروش در بين مردم عادی به هيچ وجه امکانپذير نبود، اما حالا خود روحانيون دارند همين کار را انجام ميدهند. چطورش را ديگر همه ميدانند. وقتي يک عمامه به سر مجبور است به جای هشدار دادن به حکومتيها خودش پا بگذارد وسط و سياست ورزی کند در نتيجه هر روز بايد تفسيرش را از موضوعات مذهبي تغيير بدهد و بلاخره کار برسد به يک جايي که برای مشکلات جوانان وطن از ازدواج موقت و تهيه و تدارک مکانهای مناسب اين کار دفاع کند و از آن طرف هم مجوز بدهد برای فروش الکل گندم فقط برای مصارف طبي! خوب همين دو تا کار را بدهيد به يک آدم عادی ببينيد مردم اسم آن آدم را چه چيزی ميگذارند؟ لاجرم است که ميگويند اَدر کاسأ و ناولها.
روز ششم. جشنوارهی موسيقي سال 2007 ايالت کوئينزلند از 13 تا 29 جولای برگزار ميشود. در بين گروههای شرکت کننده در اين دوره يک گروه بوميان استراليايي هست که تا به حال 7 بار برندهی جايزهی فستيوال شده و خيليها برای ديدن برنامهشان از حالا لحظه شماری ميکنند. اين گروه يک سرپرستي دارد که اسمش David Bridieست و اسم گروهش را گذاشته Sing Sing. برنامهشان روزهای 25 و 26 جولای برگزار ميشود و تا جايي که رسانهها اعلام کردهاند قرار است مجموعهی نسبتأ کاملي از اجراهای هفت سال گذشتهشان را انجام بدهند. اگر موسيقي بوميان استراليا را نشنيدهايد فرصت خوبيست.
و آدينه. انصافأ اين قانون جديدی که مربوط به حقوق مصرف کنندگان خودروست و همين تازگي تصويب شده حيرت انگيز است. يعني اين همه سال که خودروهای غير استاندارد در ايران توليد ميشده هيچ قانوني وجود نداشته که توليد کنندگان را وادار کند که مثلأ ضمانتنامه بدهند به خريداران؟ اين واقعأ حيرت انگيز است. آنوقت چپ و راست کارخانههای خودروسازی درست شده. حالا خدا کند دربارهی حق مسلم ماست لااقل يک فکری بکنند.
روز دوم. سفارت استراليا در لبنان اعلام کرده که تعداد زيادی استراليايي در لبنان توسط افراد مسلح مرتبط با گروه حزب الله بازداشت شدهاند و معلوم نيست چه بر سر اين افراد آمده. البته پيدا کردن اين افراد کار حضرت فيل است چون سه تا مشخصه دارند که اصلأ بابت همين سه تا مشخصه است که سخت ميشود پيدایشان کرد. مشخصهی اين استرالياييها اين است که انگليسي را با لهجهی غليظ عربي حرف ميزنند و در ضمن خانمهایشان روسری دارند و آقايانشان ريش مفصل. از زمان جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1967 بسياری از لبنانيها به استراليا آمدهاند و هنوز هم به هر مناسبتي از کشورهای عربي مثل عراق ميآيند به استراليا. تا اوضاع يک کمي ساکت ميشود همهشان برميگردند به لبنان. بنابراين اينها بيشتر لبناني هستند تا استراليايي. با اين همه چون از نظر قانوني تبعهی استراليا هستند دولت از آنها محافظت ميکند. تا به حال چند بار پيش آمده که دولت استراليا وسط آسمان و زمين مانده که آيا بايد از اين حضرات که با غربيها در ستيزند اما ضمنأ استراليايي هم هستند چه کار کند. اين هم آخرينش که معلوم نيست حزب الله اين آدمها را بازداشت کرده يا اينها خودشان رفتهاند قاطي حزب الله.
روز سوم. اين نشان شواليه برای سلمان رشدی و آن مثلأ نشان سيف الله برای بن لادن خيلي مضحک شده. چرا؟ سال 1998 که روژه گارودی را برای انکار هولوکاست در فرانسه محکوم کردند در قاهره به ايشان نشان موعظهی اسلامي دادند و گارودی ملقب شد به ولتر جدید. در ايران هم به ايشان دکترای افتخاری دانشگاه تهران را دادند. خوب هيچکس هم بابت آن انکار و اين جوايز قصد جان گارودی را نکرد. حالا به سلمان رشدی لقب دادهاند آنوقت رئيس مجلس شورای اسلامي برای ديگران خط و نشان ميکشد. خيلي آدم متعجب نميشود که چرا ما اهالي اين مملکت هميشه حق به جانب هستيم همه جا. اين جناب حداد عادل که اصلأ معلم دانشگاه است وقتي به دنيا اينطور نگاه ميکند خوب از باقي چه توقعي داريد؟
روز چهارم. از دو هفته پيش نمايشگاه عکسهای مربوط به World Press Photo 07 در نيروگاه برق بريزبن برگزار شده و تا يکشنبهی آينده برقرار است که حالا اگر عسل بيايد بعد از صبحانه خوردن هفتهی آينده با هم ميرويم تماشا. اين اولين باریست که چنين نمايشگاهيدر بريزبن برگزار شده. اما از همه جالبتر همين محل برگزاری نمايشگاه هست که اصلأ محل نيروگاه قديمي برق شهر است. در تمام شهرهای بزرگ استراليا محل نيروگاههای برق را تبديلشان کردهاند به اماکن هنری و مدام برنامههای نمايشي در آنها دارند منتها از بيرون که نگاه ميکنيد شکل ساختمان را به همان شکل قديماش نگهداری کردهاند. چندتايي از چراغها را هم به صورت اتوماتيک گذاشتهاند که روشن و خاموش بشوند که همان وضعيت قديم را از راه دور مجسم کنند. توی اين مجموعهها البته خيلي درست و حسابيست. به هر حال اگر در بريزبن هستيد و هنوز اين نمايشگاه را نديدهايد تا آخر اين هفته فرصت داريد.
روز پنجم. سالگرد درگذشت دکتر شريعتي سالهاست که تبديل شده به جنگ مسلمانان اهل کراوات با مسلمانان اهل عمامه. با اين همه بر هيچکسي پوشيده نيست که نوشتههای دکتر شريعتي هم با وجود صبغهی تجددخواهانهشان اما بسختي امکان عملي شدن در يک جامعهی واقعي را دارند. به نظرم نوشتههای دکتر شريعتي از اين جنبه که دست اهل کراوات را هم در تفسير دين باز کرد مهماند و اين دقيقأ همين کاریست که سروش هم انجام داد و دنبالهی آرای شريعتي را در روزگار ما گرفت و دست آخر به قبض و بسط تئوريک شريعت رسيد. اين حرف سروش که گفته بود در اسلام طبقهای به نام روحانيون وجود ندارد همان حرف اسلام بدون روحانيون شريعتيست. اگر از برهان خلف به درگيریهای سروش با جمهوری اسلامي نگاه کنيم و همين نگاه را بسط بدهيم به دوران شريعتي خيلي هم جای تعجب نيست که مرگ شريعتي برای اهل عمامه خوشايند بوده، همانطور که مرگ کسروی هم برایشان خوشايند بوده. ولي اشکال قضيه اينجاست که هر سهی اين آدمها مخاطبانشان کساني بودهاند و هستند که خودشان به اسلام بدون روحانيون اعتقاد دارند. منظورم اين است که اينها همان اعتقادی را تئوريزه کردهاند که ذهنيتش در بين گروههای تحصيلکرده فراوان است. اما از آن طرف در حالي که عملي کردن افکار شريعتي و سروش در بين مردم عادی به هيچ وجه امکانپذير نبود، اما حالا خود روحانيون دارند همين کار را انجام ميدهند. چطورش را ديگر همه ميدانند. وقتي يک عمامه به سر مجبور است به جای هشدار دادن به حکومتيها خودش پا بگذارد وسط و سياست ورزی کند در نتيجه هر روز بايد تفسيرش را از موضوعات مذهبي تغيير بدهد و بلاخره کار برسد به يک جايي که برای مشکلات جوانان وطن از ازدواج موقت و تهيه و تدارک مکانهای مناسب اين کار دفاع کند و از آن طرف هم مجوز بدهد برای فروش الکل گندم فقط برای مصارف طبي! خوب همين دو تا کار را بدهيد به يک آدم عادی ببينيد مردم اسم آن آدم را چه چيزی ميگذارند؟ لاجرم است که ميگويند اَدر کاسأ و ناولها.
روز ششم. جشنوارهی موسيقي سال 2007 ايالت کوئينزلند از 13 تا 29 جولای برگزار ميشود. در بين گروههای شرکت کننده در اين دوره يک گروه بوميان استراليايي هست که تا به حال 7 بار برندهی جايزهی فستيوال شده و خيليها برای ديدن برنامهشان از حالا لحظه شماری ميکنند. اين گروه يک سرپرستي دارد که اسمش David Bridieست و اسم گروهش را گذاشته Sing Sing. برنامهشان روزهای 25 و 26 جولای برگزار ميشود و تا جايي که رسانهها اعلام کردهاند قرار است مجموعهی نسبتأ کاملي از اجراهای هفت سال گذشتهشان را انجام بدهند. اگر موسيقي بوميان استراليا را نشنيدهايد فرصت خوبيست.
و آدينه. انصافأ اين قانون جديدی که مربوط به حقوق مصرف کنندگان خودروست و همين تازگي تصويب شده حيرت انگيز است. يعني اين همه سال که خودروهای غير استاندارد در ايران توليد ميشده هيچ قانوني وجود نداشته که توليد کنندگان را وادار کند که مثلأ ضمانتنامه بدهند به خريداران؟ اين واقعأ حيرت انگيز است. آنوقت چپ و راست کارخانههای خودروسازی درست شده. حالا خدا کند دربارهی حق مسلم ماست لااقل يک فکری بکنند.
نظرات