دختر بودايي

اين را که مي‌نويسم بابتش هيچ تحقيقي نکرده‌ام که اصلأ درست است يا نه و فقط نتيجه‌ی مشاهده‌ی خودم را مي‌نويسم، بنابراين اگر شما اطلاع دقيق‌تری داريد هيچ اصراری درباره‌ی حرفم ندارم.

امروز داشتم از چند تا دانشجو امتحان مي‌گرفتم. طبق معمول آخر نيمسال تحصيلي شده و وقت امتحانات است. در بين دانشجوها يک دختر دانشجوی روحاني بودايي هم بود. لابد ديده‌ايد که روحاني‌های بودايي لباس قهوه‌ای-نارنجي مي‌پوشند و زن و مردشان هم موهای‌شان را از ته اصلاح مي‌کنند. البته يک کمي که دقت کنيد از روی نحوه‌ی لباس پوشيدن‌شان مي‌توانيد جنسيت‌شان را بفهميد وگرنه چون اغلب‌شان آسيايي هستند با صورت‌های گرد و حتي پسرهای‌شان هم موی زيادی توی صورت‌شان نيست و سر همه‌شان هم که اصلاح شده‌ست بنابراين آن اوايل يک کمي سخت مي‌شود زن يا مرد بودن‌شان را فهميد اما لباس‌‌ها را که بشناسيد ديگر مشکل تشخيص حل مي‌شود.

خلاصه که اين دختر بودايي با موهای نمره چهار بين حدود چهل تا دانشجوی دختر و پسر که همه موی نسبتأ بلند داشتند خيلي جلب توجه مي‌کرد. البته واقعأ هيچکس هيچ کاری ندارد که ديگران چه لباسي مي‌پوشند يا با چه وضعي مي‌آيند بيرون، منتها برای من از يک جنبه‌ی ديگری جالب بود که مي‌نويسمش.

توی ايران اگر يک پسری را ببينيد که رفته موهای سرش را با شماره‌ی 4 کوتاه کرده خيلي تعجبي ندارد. چون سرباز زياد مي‌بينيد همه جا. آدم بزرگ هم که برود حج باز با سر کچل برمي‌گردد بنابراين باز هم خيلي آدم متعجب نمي‌شود. توی بعضي استان‌ها مثل خوزستان هم که همان اول تابستان خيلي از پسربچه‌ها کچل مي‌کنند. مدرسه‌ها هم که گاهي برای جلوگيری از بيماری‌ دانش آموزان پسر را مجبور مي‌کنند که بروند کچل کنند. در مجموع کچل بودن برای پسرها تازگي ندارد.

اما اين که خانم‌ها خودشان بروند و موهای‌شان را از ته بزنند خيلي با سابقه نيست، مگر اين که يک خانمي مثلأ شيمي‌درماني کند و ناگزير موهايش را برای مدتي از دست بدهد. تازه همه‌ی اين‌ها هم به کنار، اساسأ کسي موی خانم‌ها را آنقدرها هم نمي‌بيند، يا کمتر مي‌بيند.

خوب من امروز داشتم فکر مي‌کردم که چقدر رفتار يک خانمي که رفته کچل کرده متفاوت است. منظورم اين است که موی سر خانم‌ها چقدر در تفاوت ظاهری‌شان با مردها تأثير دارد. به نظرم رسيد اصلأ مثل اين است که اين خانم بودايي يک موجود جديد است چيزی بين زن و مرد.

مي‌دانيد، داشتم فکر مي‌کردم ايدئولوژی چقدر آدم‌ها را يکدست مي‌کند. مثلأ چيني‌ها در دوران انقلاب فرهنگي‌شان همه يک جور لباس مي‌پوشيدند، زن و مرد. عکس‌های‌شان را که مي‌بينيد فرقي ميان زن و مردشان نيست. يک دوره‌ای هم روس‌ها همينطور بودند. آدم ياد "1984" اورول مي‌افتد يا "کارخانه‌ی آدم سازی" کارل چاپک. معلوم نيست، يعني برای من معلوم نيست، که ايدئولوژی اصلأ مي‌خواهد تفاوت جنسي را به حداقل برساند يا آن را از بين ببرد که آدم‌ها برسند به يک چيزی که مايه‌اش همين رد شدن از جنسيت‌شان است؟

همين خيلي برايم تأمل برانگيز است که چرا زنان روحاني بودايي‌ بايد موهای سرشان را بزنند و خودشان را کچل کنند. درست مثل مسلمان‌ها که مي‌خواهند موهای زنان‌شان را بپوشانند؟ خيلي برايم سؤال برانگيز شد که چرا رساندن آدم‌ها به مثلأ اوج معنويت در هر دوی اين اديان از موی سر مي‌گذرد، که هر چه نباشد بهتر است؟

خلاصه که کلي امروز سؤال پيچ شده بودم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار