در قاب عکس استراليايي: خوش باش، برو حال کن

سال گذشته که دايره‌ی امتحانات دانشگاه برايم دعوتنامه‌ فرستاد که اگر آمادگي دارم بروم برای امتحان گرفتن از دانشجوها يک ارتقاء شغلي هم پيدا کردم. از سال گذشته به عنوان ممتحن ارشد کار مي‌کنم. خيلي هم فرقي ندارد با دستيار ممتحن و فقط چهار تا امضاء بايد روی پاکت سؤالات گذاشت و يکی دو تا کار کوچک ديگر. البته پول بيشتری هم مي‌دهند به ممتحن ارشد. از سال گذشته يک کار ديگری هم به کارهايم اضافه شده که عبارت است از امتحان گرفتن از دانشجوياني که يا نقص عضو دارند يا اصولأ به دلايل مختلف نمي‌توانند با ديگران امتحان بدهند، مثلأ مشکلات بينايي دارند و با وسايل کمکي بايد بخوانند و بنويسند. امسال يک دختری به عنوان دانشجوی معلول تقاضای امتحان مجزا کرده بود و من ممتحنش بودم. معلوليتش خيلي بامزه بود. اول جلسه منتظر بودم يک دانشجوی با ويلچر يا عصا به دست ببينم اما در که باز شد دیدم يک آدم به ظاهر سالم وارد شد. گفتم اينجا محل امتحان است.

دختر: خوب من هم آمده‌ام برای امتحان. به‌به چه محل جالبي!

من: جدی؟ خوب مي‌توني بيايي تو ولي هنوز يک ربع به شروع امتحان مانده.

دختر: اگر اشکالي نداره مي‌تونم همينجا منتظر باشم تا امتحان شروع بشه. تقلب هم با خودم نياوردم.

من: نه مشکلي نيست. امتحان که شروع بشه بايد وسايلت رو بذاری اون طرف فقط يک خودکار بايد داشته باشي و همين وسايلي که اينجا هست.

آمد و روی صندلي که برايش مشخص کرده بودم نشست.

من: خوب چه وسايلي بايد برای امتحان شما فراهم کنم. همه چيز اينجا هست. ميز پايه بلند، مونيتور بزرگ، چراغ اضافي.

دختر: نه چيزی لازم ندارم. مشکل جسماني ندارم، همين وسايل معمولي خوب هستند.

من: ببخشيد ولي اين محل امتحاني برای دانشجويان خاص هست که نياز به شرايط متفاوت دارن، مطمئني درست آمدی؟

دختر: آره. خودم تقاضا کردم که توی اين محل امتحان بدم ... چه وسايل جالبي اينجا هست، تا حالا نديده بودم.

من: خوب پس چه کمکي نياز داری؟

دختر: کمک خاصي لازم ندارم فقط اگر داد زدم شما ناراحت نشين.

من: داد؟ يعني ممکنه سر امتحان داد بزني؟

دختر: آره. من خيلي زيادی هيجانزده هستم هميشه. وقت امتحانات که ميشه بدتر ميشم. هميشه جدا از باقي دانشجوها امتحان مي‌دم چون ممکنه وسط جلسه امتحان داد بزنم حواس بقيه پرت بشه.

من: تا حالا نشنيده بودم آدم وسط امتحان داد بزنه! قرص و دوا مي‌خوری؟

دختر: نه. سالم سالم، فقط زيادی هيجانزده هستم. توی خونه‌مون هم همينطورم. بايد با صدای بلند موسيقي گوش کنم که درس رو بفهمم. امروز يک سي دی آوردم با گوشي برای مدت امتحان ولي ممکنه داد هم بزنم يا با صدای بلند آواز بخونم.

من: پس تو اصلأ چطوری مي‌ری سر کلاس؟

دختر: تا بتونم نمي‌رم سر کلاس ولي نمره‌هام همه عالي هستن. مجوز گرفتم.

من: چه درسي مي‌خوني؟

دختر: رسانه و مطالعات فرهنگي.

من: ميشه لطفأ سي دی رو ببينم؟ هر وسيله‌ی کمک امتحاني رو که استفاده مي‌شه بايد بنويسم توی اين گزارش کار.

دختر: آره ايناهاش. اگه دوست داری مي‌تونم وصلش کنم به کامپيوتر تو هم بشنوی.

من: ... بابا اين که متاليکاس. تو با اين مي‌خوای امتحان بدی؟

دختر: خوب آره. مي‌خوای وصلش کنم به کامپيوتر؟

من: نه اصلأ، خودت با گوشي گوش بدی بهتره. من يک فکری به حال خودم مي‌کنم. بلند داد مي‌زني؟

دختر: يک کمي. اگه سؤال رو بلد باشم که ديگه خيلي هيجانزده مي‌شم. روی صندلي هم نمي‌تونم بشينم اگه خيلي هيجانزده بشم.

من: ها ها ها ... پس احتمالأ بعد از اين امتحان من معلول مي‌شم!

دختر: ها ها ها ... خوب ممکنه. جدی جدی دست خودم نيست.

من: خوب، دکتر رفتي؟

دختر: آره ولی راه حلي که پيشنهاد کرد اينه که صدای موسيقي رو کم کنم چون ممکنه گوشم اذيت بشه باقيش مشکلي نداشت، مجوز داده که بتونم جداگانه امتحان بدم.

من: ببين اگه خيلي بخوای داد بزني من تحمل ندارم ممکنه برم بيرون.

دختر: ها ها ها ... خوش باش، برو حال کن. چقدر وقت دارم برای امتحان؟

من: دو ساعت و ده دقيقه.

از نيم ساعت بعد از شروع امتحان، اين دانشجوی محترم هر چند دقيقه‌ای يک داد بلند زد و من سرم را مي‌کوبيدم به ديوار. آخر سر رفتم صندلي‌ام گذاشتم کنار در توی راهرو، همان بيرون نشستم تا آخر امتحان.

نظرات

پست‌های پرطرفدار