دستکاری در معيارها
آنقدری که من از خواندههايم نتيجه گرفتهام، که حتمأ نسبت به خواندههای آدمهای متخصص کمتر است، از دورهی سيد ضياء و بعد هم رضا شاه که سياسيون ايراني را يا خانه نشين کردند يا فراری دادند و بعد خود حکومت شروع به توليد آدم سياسي کرد هرگز لايهی سياسيون ايراني نسج نگرفت و تفکر سياسي نتوانست به بار بنشيند.
در واقع تفکر ناب سياسي که محصول انديشهی روشنفکران اين حوزه باشد آنقدری قوام پيدا نکرد و هنوز هم نکرده که بلاخره سياست بومي شدهی ايران به وجود بيايد. گرچه بومي شدن در مثلأ علم يا اقتصاد امروزی خيلي حرف خندهداریست چون بنياد داد و ستد دنيا بر نوع جهاني اينها استوار شده اما سياست را ميشود بومي کرد چون مبنای داد و ستد سياسي بر اساس منافع ملي تعريف شده و سياست لاجرم بايد به همين ملي بودنش تکيه کند.
گاهي آدم از خودش ميپرسد پس اين تفکر ناب سياسي اگر نيست جايش چه چيزی وجود دارد؟ اين سؤاليست که من خيلي وقتها از خودم ميپرسم. جوابي که برايش پيدا کردهام اين است منتها يک مقدمهی کوتاهي بايد بگويم.
ببينيد، سالهاست توی ايران موضوع عقب افتادگي از علم باعث شده که همهی ما مردم با کمک رسانهها مدام دانشمند خلق کنيم. از دانش آموز دبيرستاني گرفته تا افتضاحترين نمونهاش که همين وزير فعلي علوم است. بلاخره همهمان نياز داريم که بگوييم کشور ما هم با اين همه سابقهی تمدنيای که دارد کوهي نيست که دست آخر موش بزايد برای همين هم شاخصهای بلوغ علمي را آنقدر دستکاری کردهايم که قدمان برسد به آنها. هر چه هم که از دستمان برنيامده با زور تمدن و چهار تا هموطنمان که اين طرف و آن طرف دنيا به يک جايي رسيدهاند جبرانش کردهايم. اين مدل را که ميبريد به زوايای ديگر زندگي ما ايرانيها نمونههای زيادی برايش پيدا ميکنيد از ورزشکار گرفته تا مثلأ آخوند.
از قرار اين اتفاق در حوزهی سياسي هم افتاده و توليد سياسيوني از همين دست که با دستکاری شاخصها همراه بوده از همان دورهی سيد ضياء و رضا شاه به راه افتاده. گرفتاریای که در عالم سياست و در اثر فقدان سياسيون اصيل گريبان ما ايرانيها را گرفته به مراتب بدتر از مثلأ ورزشکار تقلبي يا آيت الله بيسواد است چون بلاخره ورزشکاری که نتواند نتيجه بگيرد همان وسط ميدان مضحکه ميشود و آيتاللهي که حرف بيربط بزند از منبر پائين نيامده برايش جوک ساختهاند. اما در عالم سياست به اين راحتي نميشود مچ آدم نااهل را گرفت چون اصل سياست در پنهان کاری و دو پهلو حرف زدن است. همين هم جای مناسبي فراهم کرده که از همه قماش آدمي بتواند خودش را به اسم اهل سياست به مردم قالب کند.
به نظر من بدترين وضعي که حالا رخ داده و البته تعجبي هم ندارد چون دنبالهی همان اوضاع قبليست اين است که آدمهای رسانهای و بخصوص روزنامهنگاران دارند نقش سياسيون درجه يک را بازی ميکنند. البته همه جای دنيا يک لايهای از سياسيون را رسانهایها تشکيل ميدهند که خوب زبان رسانه را ميدانند و از اين راه برای حزب و گروه خودشان امتياز کسب ميکنند اما تقريبأ در همه جا درست پشت آن لايهی نازک سياسيون رسانهای يک تشکيلات قدرتمندی وجود دارد که همانها هستند که کليات سياسي کشورشان را در دوران مختلف تعيين ميکنند. خيلي برايم جالب بود که يک تحقيق خيلي مختصری کردم دربارهی کشور پاکستان و ديدم با وجود اين همه کودتا و دولت عوض شدن در اين کشور اما از يک لايهی مشخص به بعد در عالم سياستشان هيچ آدمي تغيير نميکند. حتي جالبتر هم اين بود که حتي وقتي دولت به واسطهی کودتا هم تغيير ميکند معاونان وزراء و کارشناسان وزارتخانهها را هم تغيير نميدهند. يعني سنت توليد آدم سياسي در پاکستان هم وجود دارد.
در همين اندازهای که من خواندهام، و البته ديدهام، بدبختي ما در ايران در اين است که آن لايهی سياسيون رسانهای پشتشان کاملأ خاليست و همين لايه که بايد نازک باشد هر روز دارد قطورتر ميشود. به عبارت بهتر اين آدمهای رسانهای هستند که دارند پايههای سياسي کشور را تعيين ميکنند. همين هم هست که با اين فرمول که نگاه کنيد متوجه ميشويد گرفتاری اصلي در حوزهی سياسي ايران جنگ رسانهایست نه رقابت برای اثبات تقدم و تأخر منافع ملي. گرفتاری در اين است که ميکروفن در اختيار چه کسيست و چطور ميشود ميکروفن طرف مقابل را قطع کرد و صدای بلندگوی يک طرف ديگر را زيادتر کرد. تا عمق قابل توجهي از اين لايه هم که ميرويد خبری از آدم سياسي ناب نميبينيد، چون واقعأ نداريم. البته مثل همان دانشمند درست کردنمان ميشود اسم چهار تا آدم را نوشت با هزار جور موفقيت من درآوردی برایشان.
با وجود اين که خود من هم آدم رسانهای هستم اما منصفانهاش اين است که بگويم خيلي فاجعه بار است که اهل رسانه در يک کشور بشوند طبقهی سياسيون آنجا. اين را ميشود همين الان هم در شرايط فعلي ديد که تفاوت زيادی بين سياسيون و رسانهایهای ايران نيست، انگار دو روی يک سکه هستند در حالي که لااقل به کشورهای ديگر که نگاه ميکنيد سکهی سياسيون با رسانهایها از اساس از همه جداست.
به نظرم اوضاع جالبي نيست. ما به شدت به آدم سياسي درست و حسابي با معيارهايي که خودمان دستکاریشان نکنيم نياز داريم. به فوريت هم نميشود چنين آدمهايي را خلق کرد يا اصلأ پيدا کرد چون حکومتهای مختلف چندين دهه وقت صرف کردهاند تا اصولأ آن لايهی سياسيون ممتاز را مضمحل کنند، که کردهاند، و به جایشان آدمهای شبه سياسي بنشانند، که نشاندهاند، که همين رسانهایها هستند.
در واقع تفکر ناب سياسي که محصول انديشهی روشنفکران اين حوزه باشد آنقدری قوام پيدا نکرد و هنوز هم نکرده که بلاخره سياست بومي شدهی ايران به وجود بيايد. گرچه بومي شدن در مثلأ علم يا اقتصاد امروزی خيلي حرف خندهداریست چون بنياد داد و ستد دنيا بر نوع جهاني اينها استوار شده اما سياست را ميشود بومي کرد چون مبنای داد و ستد سياسي بر اساس منافع ملي تعريف شده و سياست لاجرم بايد به همين ملي بودنش تکيه کند.
گاهي آدم از خودش ميپرسد پس اين تفکر ناب سياسي اگر نيست جايش چه چيزی وجود دارد؟ اين سؤاليست که من خيلي وقتها از خودم ميپرسم. جوابي که برايش پيدا کردهام اين است منتها يک مقدمهی کوتاهي بايد بگويم.
ببينيد، سالهاست توی ايران موضوع عقب افتادگي از علم باعث شده که همهی ما مردم با کمک رسانهها مدام دانشمند خلق کنيم. از دانش آموز دبيرستاني گرفته تا افتضاحترين نمونهاش که همين وزير فعلي علوم است. بلاخره همهمان نياز داريم که بگوييم کشور ما هم با اين همه سابقهی تمدنيای که دارد کوهي نيست که دست آخر موش بزايد برای همين هم شاخصهای بلوغ علمي را آنقدر دستکاری کردهايم که قدمان برسد به آنها. هر چه هم که از دستمان برنيامده با زور تمدن و چهار تا هموطنمان که اين طرف و آن طرف دنيا به يک جايي رسيدهاند جبرانش کردهايم. اين مدل را که ميبريد به زوايای ديگر زندگي ما ايرانيها نمونههای زيادی برايش پيدا ميکنيد از ورزشکار گرفته تا مثلأ آخوند.
از قرار اين اتفاق در حوزهی سياسي هم افتاده و توليد سياسيوني از همين دست که با دستکاری شاخصها همراه بوده از همان دورهی سيد ضياء و رضا شاه به راه افتاده. گرفتاریای که در عالم سياست و در اثر فقدان سياسيون اصيل گريبان ما ايرانيها را گرفته به مراتب بدتر از مثلأ ورزشکار تقلبي يا آيت الله بيسواد است چون بلاخره ورزشکاری که نتواند نتيجه بگيرد همان وسط ميدان مضحکه ميشود و آيتاللهي که حرف بيربط بزند از منبر پائين نيامده برايش جوک ساختهاند. اما در عالم سياست به اين راحتي نميشود مچ آدم نااهل را گرفت چون اصل سياست در پنهان کاری و دو پهلو حرف زدن است. همين هم جای مناسبي فراهم کرده که از همه قماش آدمي بتواند خودش را به اسم اهل سياست به مردم قالب کند.
به نظر من بدترين وضعي که حالا رخ داده و البته تعجبي هم ندارد چون دنبالهی همان اوضاع قبليست اين است که آدمهای رسانهای و بخصوص روزنامهنگاران دارند نقش سياسيون درجه يک را بازی ميکنند. البته همه جای دنيا يک لايهای از سياسيون را رسانهایها تشکيل ميدهند که خوب زبان رسانه را ميدانند و از اين راه برای حزب و گروه خودشان امتياز کسب ميکنند اما تقريبأ در همه جا درست پشت آن لايهی نازک سياسيون رسانهای يک تشکيلات قدرتمندی وجود دارد که همانها هستند که کليات سياسي کشورشان را در دوران مختلف تعيين ميکنند. خيلي برايم جالب بود که يک تحقيق خيلي مختصری کردم دربارهی کشور پاکستان و ديدم با وجود اين همه کودتا و دولت عوض شدن در اين کشور اما از يک لايهی مشخص به بعد در عالم سياستشان هيچ آدمي تغيير نميکند. حتي جالبتر هم اين بود که حتي وقتي دولت به واسطهی کودتا هم تغيير ميکند معاونان وزراء و کارشناسان وزارتخانهها را هم تغيير نميدهند. يعني سنت توليد آدم سياسي در پاکستان هم وجود دارد.
در همين اندازهای که من خواندهام، و البته ديدهام، بدبختي ما در ايران در اين است که آن لايهی سياسيون رسانهای پشتشان کاملأ خاليست و همين لايه که بايد نازک باشد هر روز دارد قطورتر ميشود. به عبارت بهتر اين آدمهای رسانهای هستند که دارند پايههای سياسي کشور را تعيين ميکنند. همين هم هست که با اين فرمول که نگاه کنيد متوجه ميشويد گرفتاری اصلي در حوزهی سياسي ايران جنگ رسانهایست نه رقابت برای اثبات تقدم و تأخر منافع ملي. گرفتاری در اين است که ميکروفن در اختيار چه کسيست و چطور ميشود ميکروفن طرف مقابل را قطع کرد و صدای بلندگوی يک طرف ديگر را زيادتر کرد. تا عمق قابل توجهي از اين لايه هم که ميرويد خبری از آدم سياسي ناب نميبينيد، چون واقعأ نداريم. البته مثل همان دانشمند درست کردنمان ميشود اسم چهار تا آدم را نوشت با هزار جور موفقيت من درآوردی برایشان.
با وجود اين که خود من هم آدم رسانهای هستم اما منصفانهاش اين است که بگويم خيلي فاجعه بار است که اهل رسانه در يک کشور بشوند طبقهی سياسيون آنجا. اين را ميشود همين الان هم در شرايط فعلي ديد که تفاوت زيادی بين سياسيون و رسانهایهای ايران نيست، انگار دو روی يک سکه هستند در حالي که لااقل به کشورهای ديگر که نگاه ميکنيد سکهی سياسيون با رسانهایها از اساس از همه جداست.
به نظرم اوضاع جالبي نيست. ما به شدت به آدم سياسي درست و حسابي با معيارهايي که خودمان دستکاریشان نکنيم نياز داريم. به فوريت هم نميشود چنين آدمهايي را خلق کرد يا اصلأ پيدا کرد چون حکومتهای مختلف چندين دهه وقت صرف کردهاند تا اصولأ آن لايهی سياسيون ممتاز را مضمحل کنند، که کردهاند، و به جایشان آدمهای شبه سياسي بنشانند، که نشاندهاند، که همين رسانهایها هستند.
نظرات