عقل و باقی قضايا

امروز داشتم با خودم فکر می‌کردم يک چيزهای جالبی به ذهنم رسيد. گفتم بنويسم‌شان که آدم‌های باسوادتر اگر چيزی می‌دانند به ما هم ياد بدهند.

آنقدری که کتاب‌های تاريخی خوانده‌ام به نظرم تا دوره‌ی رضا شاه با وجود اين که تاريخ خيلی مردانه نوشته شده و همه‌اش فلان پادشاه لشکر کشی کرده به اين طرف و آن طرف و فتوحات داشته ولی پشت زمينه‌اش اصولأ اين حرامسراها بوده‌اند که سکانداری سياسی و اجتماعی را در دست داشته‌اند. يعنی به قول امروزی‌ترش مرکز توليد فکر در حرامسراها بوده و خود شاه و درباريان هم ابزارهای حرامسراها بوده‌اند.

اين خيلی با واقعيات امروزی هم می‌خورد که وقتی يک آدمی از کار يدی خلاص می‌شود و يا به دليل محدوديت‌هايش امکان حضور اجتماعی‌اش کمتر می‌شود آنوقت فکرش را جايگزين جسمش می‌کند و ممکن است هزار راه نرفته را کشف کند. آنقدری که عقل من می‌رسد حرامسراها چنين ويژگی‌ای داشته‌اند و چه بسا که رقابت‌های داخلی حرمسرا نشينان هم نقش قابل توجهی در رتق و فتق امور داشته.

وقتی رضا شاه وارد ميدان می‌شود و حريم حرمسراها را از بين می‌برد، با وجود اين که زنان حرمسرا را وارد بطن فعاليت‌های اجتماعی می‌کند اما در عمل مرکز توليد فکر را هم از بين می‌برد و توليد فکر را به طور کامل می‌سپارد به دست مردان، البته اصراری به اين حرف ندارم اگر اعتراضی داريد. ولی به نظرم رضا شاه در واقع حاشيه‌ی امن توليد فکر در مدل ايرانی را از بين می‌برد و ديگر آن نظام سنتی پالايش فکری به هم می‌خورد و چيزی هم جايگزينش نمی‌شود. چيزی که جايگزينش می‌کند نهادهای علمی جديد است که برای حفظ آن هم بايد آدم‌ها را بفرستند غرب که آموزش ببينند.

اين اتفاق در مورد نظام حوزوی هم رخ داده. يعنی نوع درس خواندن طلبه‌ها که اگر يک نفر بهتر از استاد بلد بود می‌رفت و به جای استاد درس می‌گفت تبديل شد به نظام آموزشی جديد که جای معلم و شاگرد معلوم است و جريان آموزش يک طرفه‌ست. بماند که حالا در غرب اين فاصله را دارند کم می‌کنند و در دانشگاه‌ها که اصولأ هر کسی بيشتر می‌داند همان او استاد است منتها در نظام آموزش من درآوردی ايران جريان آموزش يکطرفه‌ست، حوزه‌ها هم که همگی دولتی شده‌اند و رفته است پی کارش.

نتيجه‌ای که از اين حرف‌ها گرفتم اين بود که اين گير دادن‌های به خانم‌ها در جمهوری اسلامی اصولأ خيلی دارد نقش سنتی توليد فکر در جامعه‌ی ايرانی را خراب‌تر از دوره‌ی قبل از انقلاب می‌کند. يعنی رابطه‌ی زنان با سابقه‌ی مديريتی‌شان در جامعه‌ی ايرانی را دارد از بين می‌برد.

دليل حرفم اين است که هنوز که هنوز است اين زنان هستند که سرمايه‌ی زندگی ايرانی را که همان طلا باشد فراهم می‌کنند. مردها در اين مدل سرمايه گذاری اصولأ هيچ کاره‌اند. يعنی نه سوادش را دارند و نه روش داد و ستدهای بعدی‌اش را که اصولأ در بين جامعه‌ی زنان مرسوم است می‌دانند. خود اين زمينه‌ی فرهنگی سرمايه گذاری در طلا يک شبه ايجاد نشده و يک حکومت عاقل می‌توانست همين مدل را بسپارد به زنان که در ابعاد بزرگ‌تر و سازگار با اوضاع فرهنگی جامعه ادامه‌اش بدهند. حالا با آزارهایی که دارند می‌دهند آن بخش توليد فکر اقتصادی را هم دارند به هم می‌زنند. صنايع خانگی مثل فرش هم همين داستان را دارد.

می‌دانيد به نظرم توی ايران آن نظام توليد فکر وجود دارد منتها به طور سنتی در دست زنان است ولی اين نظام با روحيه‌ی طبقه‌ی معمم جور در نمی‌آيد. جور در نيامدنش هم مربوط به مردسالاری نيست، بر عکس مربوط به حوزه‌ی قدرت است. يعنی تقسيم قدرت را برنمی‌تابند. به همين دليل می‌خواهند بعد از فيصله دادن موضوع تقسيم قدرت با رقبای سياسی‌شان حالا در حوزه‌ی اجتماعی هم تکليف قدرت را روشن کنند. در حوزه‌ی اجتماعی هم که به طور سنتی قدرت در دست زنان است.

واقعأ يک حکومت عاقل خيلی می‌توانست از اين تجربه‌ی چند هزار ساله استفاده کند. ولی خوب کو عقل؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار