هفت روز هفته

روز اول. جمهوری اسلامی چند تا سخنگو دارد؟ خدا می‌داند. همه سخنگو هستند، يعنی هر کسی هر جا لازم ديد می‌شود سخنگو و مصاحبه می‌کند و پيام می‌دهد و خود اين داستان آدم‌هايی که به اسم حکومت برای دنيا خط و نشان می‌کشند شده است دردسر. درست شبيه به دم و دستگاه‌های امنيتی که همه جوره‌اش هست، هر کدام‌شان هم کار خودشان را می‌کنند. منتقدان جمهوری اسلامی هم به همين وضعيت دچارند که توی هر دسته و گروه‌شان به تعداد افراد گروه سخنگو وجود دارد. راه حل هم که تا دلتان بخواهد. همين هم شده که هيچ برنامه‌ای در ايران پا نمی‌گيرد و تمام نمی‌شود، همينطور نيمه تمام می‌ماند و دست آخر به مسخرگی کشيده می‌شود. خوب اخلاق خودمان است ديگر. حالا اخيرأ يک حسين پارتی هم راه افتاده برای حسين درخشان که باز اوضاعش شده است شبيه بقيه‌ی موارد. جالبش اين است که فقط يک خبر وجود دارد و يک گپ اينترنتی که نازلی کاموری آن را منتشر کرده ولی به حول و قوه‌ی الهی همين دارد می‌شود يک کتاب قطور. حالا چند وقت ديگر همين اوضاع فعلی هم می‌شود عامل بزن بزن‌های جديد. بلاخره تا ما ايرانی‌ها به اين توافق برسيم که يک نفر حرف بزند و بقيه بشنوند کلی عمر دیگر بايد سپری بشود. اول انقلاب رئيس سازمان تربيت بدنی ايران که يک آقايی بود به نام مصطفی داوودی اعلام کرد چه معنی دارد 11 نفر مسابقه بدهند توی زمين و 100 هزار نفر تماشا کنند، ما بايد کاری کنيم که 100 هزار نفر مسابقه بدهند و 11 نفر تماشا کنند. يعنی قرار بود اين مدلی ورزش همگانی پا بگيرد. ايشان متوجه نبودند که ما همان وقت هم داشتيم 100 هزار تايی مسابقه می‌داديم، ضمن اين که با دو تا چشم غره آن 11 تا تماشاچی به اضافه‌ی مربی را هم اضافه کرديم به بقيه که همه در رقابت شرکت کنند. مشکل اين است که بعد از سی سال هنوز گرفتاری‌مان اين است که يک کسی را پيدا کنيم که يک کمی مسابقه ندهد و در عوض فکر کند و به جای فوتبال علی اصغری تاکتيک يادمان بدهد؟ خلاصه که قيام آن مدلی حسين درخشان ناگزير به اين روضه خوانی علی اصغری هم نياز دارد. دست آخر هم در غياب همان 11 نفری که ممکن است بلاخره يکی‌شان يک کمی فکر کند لابد يک گروهی دارند می‌گردند برای يک صحرای کربلا و يک عمه بابايم کجاست. بلاخره هی تاريخ تکرار می‌شود ديگر.

روز دوم. يکي از معروف‌ترين برنامه‌های تلویزيونی استراليا برنامه‌ای‌ست به نام Enough Rope که مجری آن آندرو دنتون است. در واقع همين مجری‌ست که به برنامه هويت داده. حالا بعد از 191 برنامه و حدود 500 ميهمان قرار است برنامه به پايان برسد. من تا جايی که می‌توانستم گفتگو‌ها را دنبال می‌کردم. ساختار برنامه چيزی بود شبيه به برنامه‌ی راديویی گفت و گو که اسماعيل ميرفخرايی برای راديو ایران اجرا می‌کرد، البته از جنبه‌ی رسانه‌ای برنامه‌ی ميرفخرايی يک سر و گردن بالاتر از برنامه‌ی آندرو دنتون بود. يکی از مصاحبه‌های دنتون اختصاص داشت با آنتونيو باندراس. باندارس در جريان يک تور دور دنيا فقط 8 ساعت در استراليا توقف داشت و در همين مدت کوتاه او را دعوت کردند به برنامه. دنتون به باندراس گفت تو انگليسی‌ حرف زدنت خيلی خوب است بخصوص که زبان دومت هم هست. بعد به او گفت حالا با اين همه سفر و بيخوابی که داری می‌دانی کدام کشور هستی؟ باندارس گفت بله و من الان می‌خواهم به مردم اسرائيل سلام کنم. ملت داشتند می‌مردند از خنده. حالا آندرو دنتون کانديد بهترين جايزه‌ی رسانه‌ای استراليا شده و اسماعیل میرفخرايي را به زور راه می‌دهند به راديو- تلويزيون ايران.

روز سوم. يک مدتی پيش به يکی از دوستانم گفتم من خيلی وقت است متوجه شده‌ام يک گروهی از زيست شناس‌ها شده‌اند عمله‌ی ظلم. يک کمی هم بيشتر برايش توضيح دادم که که خيلی عجیب است که از بين اين همه تحقيقاتی که در ايران انجام می‌شود هيچکدام‌شان در مجله‌ی Nature که معتبرترين مجله‌ی علمی دنياست اثری منتشر نکرده‌اند به جز نتايج تحقيقات يک گروه محققان علوم مغز و عصب پايه. حدس می‌زنم همان کسی که برايش توضیح دادم باورش نشد. حالا خبر استفاده از موسيقی نامتعارف برای شکنجه دادن که منتشر شده من ديگر مطمئنم که خيلی خبرها هست. يادتان هست که در مورد اثر صدا در مغز نوشته بودم و اين که وقتی در دوره‌ی کرباسچی شهرداران تهران را گرفته بودند برای‌شان با صدای بلند نوحه پخش می‌کردند؟ نوحه را به اسم موسيقی نمی‌شناسند، درست مثل صدای جيغ، همانطوری که تعزيه و نقالی را به اسم تأتر نمی‌شناسند بنابراين طبق قوانين بين المللی هم کسی نمی‌تواند ايراد بگيرد که چرا موسيقی برای زندانی‌ها پخش می‌کنيد. منتهای مراتب توی منابع علمی پر از نتايج تحقیقاتی‌ست که نشان می‌دهد موسيقی‌های خاص به مدت طولانی و با صدای بلند می‌توانند اثرات جبران ناپذيری بر حافظه به جا بگذارند و حتی می‌توانند حافظه را پاک کنند. خلاصه که علم از اين مدلی هم می‌شود.

روز چهارم. وقتی ارتش سرخ به افغانستان حمله کرد اول از همه گروه بزرگی از نخبگان و تحصيلکردگان افغان راه‌شان را به طرف ايران کج کردند. بعد از مدتی تحصليکردگان افغان راه‌شان را به طرف اروپا و امريکا کج کردند و بيسوادهای‌شان نصيب ايران شد. باز بعد از مدتی فرزندان همين گروه دوم که در ايران بزرگ شده بودند و درست مثل خود ما فارسی حرف می‌زدند هم از مدرسه رفتن منع شدند و کم‌کم جوان‌های‌شان اگر در ايران نتوانسته بودند کاری پيدا کنند راهی افغانستان شدند و يا افتادند به کشت خشخاش که درآمدی داشته باشند يا به گروه‌های مسلح ملحق شدند که باز زندگی‌شان بگذرد. هم مواد مخدر اين گروه و هم درگيری‌های مسلحانه‌شان به ايران صدمه زده آنوقت دولت جمهوری اسلامی هر بار که برنامه‌ی ريشه کنی فلج اطفال داشت اين برنامه را برای افغانستان هم به اجرا می‌گذاشت. اين‌ها ماده‌ی مخدر می‌فرستادند به ايران که سی سال است با هزار ترفند و نيروی پليس و بگير و ببند کاری از پيش نرفته آنوقت جمهوری اسلامی فکر می‌کند خيلی واقعأ دارد کارستانی می‌کند که قطره‌ی فلج اطفال می‌دهد به افغانستان. حالا باز دوباره راه را برای تحصيل افغان‌ها بسته. لابد فردای روز همين‌ جوان‌های افغان را هم وادار می‌کند که بروند به عنوان مسلسلچی با طالبان و القاعده همکاری کنند. حقيقتش کاش يک قطره‌ی فلج مغزی هم بود که می‌شد خوراند به حضرات جمهوری اسلامی که عقل‌شان به کار بيفتد بفهمند با سواد شدن افغان‌ها باعث ايمن شدن ايران می‌شود. بيخود نيست مغز اينشتين ارزان‌تر از مغز اين حضرات است.

روز پنجم. موضوع سانسور ایدئولوژیک زنان در کتاب‌های درسی ایران البته موضوع قابل توجهی‌ست، آن هم در قرن بيست و يکم. منتها اين که زنان در کتاب‌های درسی و حتی تاريخ سانسور می‌شوند اتفاق تازه‌ای نیست. از قضا مربوط به جمهوری اسلامی هم نيست. و باز برای خاطر جمعی‌تان يک نشانه‌ای می‌دهم که يک کمی دقيق‌تر به اطراف‌تان نگاه کنيد و موضوع را از از جنبه‌های ديگر هم دنبال کنيد. يک آماری به شما می‌دهم که می‌توانيد برويد خودتان ببينيد. جالب است برای‌تان. لابد خبر داريد که دانشگاه هاروارد يک مجموعه‌ی با ارزش تاريخ شفاهی ايران دارد که زير نظر حبيب لاجوردی تهيه شده. توی ايران هم با هزار جور سانسور بعضی از مصاحبه‌ها را منتشر کرده‌اند ولی اصل مصاحبه‌ها در سايت‌شان هست که می‌توانيد بخوانيدشان. من همه‌شان را خوانده‌ام که نگوييد از کجا اين حرف‌ها را می‌زنی. آن چه که روی سايت‌شان است مصاحبه با 135 نفر از رجال دوره‌ی پهلوی و بعضی موارد از آدم‌های دوره‌ی بعد از انقلاب است. در بين اين 135 نفر فقط 9 تا زن وجود دارد که به لحاظ آماری می‌شود حدود 5/6 درصد. حالا دلتان را خوش نکنيد به اين عدد چون سه نفر از زنان مصاحبه شده در واقع همسران آدم‌های مهم بوده‌اند که چون در زمان مصاحبه در قيد حيات نبودند بنابراين با همسران‌شان مصاحبه شده. به اين ترتيب عدد مورد نظر می‌رسد به حدود 5/4 درصد. يعنی واقعأ در اين همه دوره‌ی قبل از انقلاب 5/4 درصد زن مهم توی ايران بوده که بشود درباره‌ی وقايع اجتماعی آن دوران ازشان پرسيد؟ حالا لازم نيست که عکس زنان را از توی کتاب‌های درسی بردارند که بشود سانسور، همين که معلوم نيست اين جمعيت زنان قبل از انقلاب اصلأ کجا بوده‌اند در مجموعه‌ی تاريخ شفاهی هاروارد خودش داستان ديگری‌ست که جای هزار تا سؤال دارد. يعنی توی دوره‌ی شاه سياهی لشکر بوده‌اند مثل بعد از انقلاب؟ يا اهل هاروارد خيلی هم اعتباری نداده‌اند بهشان. می‌دانيد داستان از کتاب‌های درسی فراتر است اگر واقعأ به دنبال اصل موضوع هستيد. گفتم حالا تا مسئول مربوطه‌اش نيست که وصل‌مان کند به هيفوس اقلأ دو کلمه حرف بزنيم.

روز ششم. يک خانم دکتر بنگلادشی مسلمان به قصد ديدار از مادر بيمارش از لندن رفته بوده داکار. بعد که خواسته برگردد سر کار و زندگی‌اش پدر و مادرش تمام مدارک سفرش را قايم کرده‌اند و شرط‌شان برای پس دادن‌ مدارک اين بوده که دخترشان با پسری که برايش در نظر گرفته بودند ازدواج کند. خود دختر هم با يک پسر هندو دوست بوده و قصد داشته‌اند با هم ازدواج کنند منتها همين 4 ماه گرفتاری‌ خانوادگی برای دختر باعث شده تا بلاخره کار به دادگاه بکشد. جالب است که رأی دادگاه به نفع دختر بوده منتها تابعيت بريتانيایی دختر قاضی دادگاه را مجبور کرده که به پدر و مادرش دستور بدهد مدارک دخترشان را پس بدهند. متوجهيد که؟ آدم فقط با تابعيت يک جای ديگری قادر است مثل آدم زندگی کند وگرنه که دادگاه هم به همان راهی می‌رود که باقی جامعه می‌روند. خيلی حکايتی‌ست واقعأ.

و روز هفتم. ورزش که می‌کنيد؟ امروز شنايی کردم که مپرس. سوختگی پوستی حاصل کردم که مپرس. منتها می‌ارزد که آدم برود ورزش کند و يک کمی هم پوستش بسوزد. چند وقتی‌ست کيک و شيرينی نپخته‌ام يک کمی آخر هفت روز هفته خالی از شيرينی شده. نگران نباشيد همين روزها يک فکر بکری دارم برای نان خامه‌ای.

نظرات

پست‌های پرطرفدار