هفت روز هفته
روز اول. يک کمی عجيب نيست که حالا که شرکتهای نفت و گاز و خودروسازی اروپايی از سرمايه گذاری در ايران اجتناب میکنند توليد کنندگان پوشاک اروپايی دارند در ايران شعبه میزنند؟ همين حالايش هم کفهی بازار پوشاک ايران به نفع لباسهای ترکيهای سنگينتر از داخلیهاست بنابراين ورود پوشاک اروپايی هم باز به سنگينتر شدن اين کفه کمک میکند. منتها باز هم عجيب است که با همين اوضاعی که مردم نمیتوانند هر لباسی به تنشان کنند و حکومت به لباس مانکنها هم حساس است، چه برسد به لباس تن مردم، پس اين لباس فروشهای اروپايی بر چه اساسی دارند سرمايه گذاری میکنند؟ خوب من حرف جلال آل احمد را به خودم زدم که میگفت غربیها بهتر از ما خودمان را میشناسند. حالا البته هوچيگریهای جلال جای خودش را دارد منتها اين حرفش کاملأ به نظرم درست است که غربیها يک چيزهايی در ما ايرانیها میبينند که ما خودمان قادر به ديدنش نيستيم. خوب معنی باز شدن فروشگاه لباس اروپايی در جمهوری اسلامی يعنی اين که مردم در زندگی خصوصیشان، يعنی همين جايی که تا حد ممکن از دسترس حکومت دور است، بر خلاف نظر حکومت عمل میکنند. همين يعنی بازار. درست مثل مواد مخدر و الکل که با همهی بگير و ببندهايی که میکنند اما بازار مواد و الکل فروشها برقرار است. يک نتيجهای جامعه شناسانهاش میتواند اين باشد که جمهوری اسلامی نه تنها بر قلبها حکومت نمیکند بلکه همين حکومت بر صورت هم اندرونی و بيرونی دارد و حکومت فقط با آن نيمهی بيرونی صورت مردم دارد نمايش قدرت میدهد اما در قسمت اندرونیاش مردم و حکومت هر کدام راه خودشان را میروند. حقيقتش خبر مسرت بخشی نيست منتها واقعیست. منطورم از مسرت بخش نبودن اين است که جامعهی ايرانی در همان بخش اندرونیاش هزار پاره شده و هر پارهاش به يک سمتی میروند. يعنی اوضاع ملوک الطوايفی حکومت که در هر کوره دهی يک رئيس بلامنازع حکومت میکند حالا در خود اندرونی هم نفوذ کرده. اين هزار پارگی اجتماعی مانع بزرگیست برای توسعه و تأخير در توسعه يافتگی يعنی وابستگی بيشتر. خيلی معروف بود که کارگرهای شرکت نفت که عصر پنجشنبه حقوقشان را میگرفتند روز شنبه آس و پاس بودند و باز برمیگشتند که يک هفته کار کنند تا باز برسند به عصر پنجشنبه و باز همان بساط قبلی. چيزی توی خانههایشان نداشتند اما شب جمعه کلی آدم آن بيرون خانه منتظرشان بود. حالا داريم برمیگرديم به همان حال و روز منتها حالا دبنهامز و مانگو و بنتون خوشگله منتظرمان هستند.
روز دوم. از اول دسامبر امسال عروس به کوچهی ايالت کوئينزلند هم رسيد و فلورايد به آب آشاميدنی اضافه شد. البته فقط 54 درصد از جمعيت ايالت فعلأ میتوانند خيلی سفت گاز بگيرند چون آب همهی جای ايالت فلورايدی نشده منتهای مراتب قرار است تا سال 2012 تقريبأ همه مشغول گاز گرفتن بشوند و فقط 5 درصد مردم به همان اوضاع آب بدون فلورايد زندگی کنند. البته ايالتهای ديگر همگی به آبشان فلورايد اضافه شده بوده و در حالی که ايالت سرحد شمالی که کمتر از همه بوده از سال 1972، 70 درصد جمعيتشان آب فلورايد دار مصرف میکردند کوئينزلندیها چيزی حدود 5 درصدشان از 45 سال پيش تا به امروز آب فلورايد دار داشتند. تازه که با همين مقدار هم خيلی سابقهی گاز گرفتنشان زياد بوده. حالا کمکم تعداد خمير دندانهای حاوی فلورايد کاهش پيدا میکند چون فلورايد زيادی از بدن دفع میشود و اگر خيلی زياد باشد خودش تبديل میشود به عامل پوسيدگی دندان. البته قرار است کمکم آب بازيافتی هم وارد لولهها بشود که باز هم نسبت به باقی دنيا موضوع تازهای نيست. ولی يک چيز جالبی در مورد بحران آب در استراليا هست که خودش جای هزار تا حرف دارد. چيز جالب اين است که خشکسالی استراليا باعث رونق گرفتن بخش صنعت شده چون تمام صنايع مرتبط با مصرف بهينهی آب وارد عمل شدهاند و انواعی از شير و دوش و منابع ذخيرهی آب توليد شده که مردم برای کاهش مصرف از آنها استفاده میکنند. فعلأ هم که اوضاع کار در زمينهی آب رو به راهتر از باقی زمينههاست. يعنی اگر در اثر خشکسالی آبی برای کشاورزی درنيامده اما در عوض نان حسابی برای صنايع درآمده.
روز سوم. يکی از منابع معتبر در زمينهی رشد پژوهش در جهان Journal Citation Reports است که متعلق است به مؤسسهی رويترز. يکی از محققان دانشگاه برلين گزارش دورهی 5 سالهی بين سالهای 2000 تا 2005 اين منبع در مورد وضعيت پژوهشی ايران و ترکيه را با هم مقايسه کرده. حالا يک کمی بشنويد از اوضاع پژوهشی ايران که دستتان بيايد چه خبرهاست. اصل داستان اين است که تعداد مقالات محققان ترک بيش از دو برابر ايرانیها بوده. يعنی از 847114 مقالهای که در نشريات معتبر بين المللی منتشر شده 159 تایشان مربوط به ايرانیها بوده ولی ترکها 352 مقاله منتشر کردهاند. خوب ممکن است يک آدمی يک مقالهای منتشر کند که اثرش از صد مقالهی ديگر بيشتر باشد بنابراين بر اساس تعداد ارجاعاتی که به مقالات میدهند ميزان اهميت مقالات را تعيين میکنند. اين که مقالات ايرانیها چقدر مهم بوده نشان میدهد که از بيش از 22 ميليون ارجاعی که به کل مقالات دنيا داده شده تعداد ارجاع به مقالات ايرانیها فقط 214 مورد بوده در حالی که 911 بار به مقالات ترکها ارجاع داده شده. يعنی چهار برابر بيشتر. معنیاش اين است که موضوعاتی که ترکها کار کردهاند مهمتر بوده و در نتيجه جامعهی علمی جهان هم بيشتر به آنها توجه کردهاند. با اجازهتان اسم اين موضوع انزوای علمیست و با ابن سينا و خواجه نصير هم دردی دوا نمیشود. خوب اين که ما قرار است با اين اوضاع در برنامهی 20 سالهی توسعه به کجا برسيم خيلی واقعأ جای حرف دارد. لابد 20 سال ديگر بايد با شيخ نشين رأس الخيمه در جنوب خليج فارس رقابت کنيم. همين جاست که آدم معترض میشود چرا نوبل شيمی را میدهند به ديگران.
روز چهارم. آدم يک خبرهايی میخواند واقعأ. گمرک ايتاليا 40 کيلوگرم خاويار قاچاق را به عنوان هديه بين فقرای ميلان تقسيم کرده. يک کمی حساب و کتاب کردم ديدم احتمالأ کارمندان گمرک دو هزار تا فحش خوردهاند. جمعيت شهر ميلان بدون حومهاش حدود 5/1 ميليون نفر است، با حومه نزديک 5/7 ميليون نفر میشود. حالا شما همان 5/1 ميليون را بگيريد. فرض کنيد اين شهر که در شمال ايتالياست و شمال اين کشور هم ثروتمندتر از جنوبش است حدود يک درصد فقير داشته باشد. میشود 15 هزار نفر. حالا 40 کيلوگرم را تقسيم کنيد به 15 هزار. میشود 0.0027 کيلوگرم، حالا شما بگيريد 0.003 کيلوگرم، يعنی سه گرم برای هر نفر. احتمالأ قرار است با اسپری خاويار بپاشند به دهان مردم. آی فحشی خوردهاند. خوب به همان کارمندان گمرک میداديد خيرش را میديديد.
روز پنجم. از انتخابهای اوباما برای مشاوران علمی و وزير انرژیاش خيلی خوشم آمد. آدم برندهی نوبل فيزيک را بگذارد وزير انرژی و يک زيست شناس را بگذارد در حوزهی مشاوران علمی خودش خيلی جالب است. البته اوضاع ما بهتر است چون همه قرار است دستجمعی برندهی نوبل شيمی بشوند. زيست شناسی تکامل از نوع داروينیاش هم که ديگر تابلوست.
روز ششم. میدانيد احمدی نژاد هر خدمتی که به ايران نکرده اما همين سفرهای استانیاش بزرگترين خدمت به احيای اصل 44 قانون اساسی بوده لابد باخبريد که بر اساس همين اصل 44 قرار است بخش خصوصی فعال بشود. فکر کنيد با اين همه نامهای که از مردم در هر سفر استانی میگيرد و اين همه آدمی که سرگرم نامه خواندن و جواب دادن به مردم هستند اصولأ ما ناغافل صاحب يک شرکت پست خصوصی هم شدهايم که کلی آدم در آن مشغول کار هستند و هی نامه بده نامه ببر میکنند. خوب اصل 44 هم همين را میگويد که بخش خصوصی فعال بشود. فعاليت از اين بيشتر؟ احمدی نژاد کار مردم را برای ارسال نامه از طريق شرکت پست راحتتر کرده، مردم دستی نامه میآورند و میدهند دست ايشان. هم پستچی را میبينند و هم مقصد نامه را. يک کمی هل و فشار هم دارد ولی با مکانيزه شدن امر نامه دادن که در دور دوم رياست جمهوری احمدی نژاد انجام میشود خود اين شرکت هم متحول میشود و خود به خود اصل 44 در زمينهی پست تحقق پيدا میکند.
و روز هفتم. حالا بدبختیاش اين است که المپيک تازه تمام شده و چطوری میشود شما را تا المپيک بعدی تشويق کرد به ورزش کردن. اينو بگو. منتها ناراحت نباشيد من دست بردار نيستم و مژده میدهم که همين روزها مسابقات جهانی ژيمناستيک است و مسابقات تنيس جام استراليا هم کمکم دارد شروع میشود و همينها کافیست که من نگذارم شما آب خوش از گلویتان پايين برود. يا ورزش کنيد يا من میروم آن بالای وبلاگ مینويسم ورزش که تا وبلاگ را باز میکنيد چشمتان بيفتد به اسم ورزش.
روز دوم. از اول دسامبر امسال عروس به کوچهی ايالت کوئينزلند هم رسيد و فلورايد به آب آشاميدنی اضافه شد. البته فقط 54 درصد از جمعيت ايالت فعلأ میتوانند خيلی سفت گاز بگيرند چون آب همهی جای ايالت فلورايدی نشده منتهای مراتب قرار است تا سال 2012 تقريبأ همه مشغول گاز گرفتن بشوند و فقط 5 درصد مردم به همان اوضاع آب بدون فلورايد زندگی کنند. البته ايالتهای ديگر همگی به آبشان فلورايد اضافه شده بوده و در حالی که ايالت سرحد شمالی که کمتر از همه بوده از سال 1972، 70 درصد جمعيتشان آب فلورايد دار مصرف میکردند کوئينزلندیها چيزی حدود 5 درصدشان از 45 سال پيش تا به امروز آب فلورايد دار داشتند. تازه که با همين مقدار هم خيلی سابقهی گاز گرفتنشان زياد بوده. حالا کمکم تعداد خمير دندانهای حاوی فلورايد کاهش پيدا میکند چون فلورايد زيادی از بدن دفع میشود و اگر خيلی زياد باشد خودش تبديل میشود به عامل پوسيدگی دندان. البته قرار است کمکم آب بازيافتی هم وارد لولهها بشود که باز هم نسبت به باقی دنيا موضوع تازهای نيست. ولی يک چيز جالبی در مورد بحران آب در استراليا هست که خودش جای هزار تا حرف دارد. چيز جالب اين است که خشکسالی استراليا باعث رونق گرفتن بخش صنعت شده چون تمام صنايع مرتبط با مصرف بهينهی آب وارد عمل شدهاند و انواعی از شير و دوش و منابع ذخيرهی آب توليد شده که مردم برای کاهش مصرف از آنها استفاده میکنند. فعلأ هم که اوضاع کار در زمينهی آب رو به راهتر از باقی زمينههاست. يعنی اگر در اثر خشکسالی آبی برای کشاورزی درنيامده اما در عوض نان حسابی برای صنايع درآمده.
روز سوم. يکی از منابع معتبر در زمينهی رشد پژوهش در جهان Journal Citation Reports است که متعلق است به مؤسسهی رويترز. يکی از محققان دانشگاه برلين گزارش دورهی 5 سالهی بين سالهای 2000 تا 2005 اين منبع در مورد وضعيت پژوهشی ايران و ترکيه را با هم مقايسه کرده. حالا يک کمی بشنويد از اوضاع پژوهشی ايران که دستتان بيايد چه خبرهاست. اصل داستان اين است که تعداد مقالات محققان ترک بيش از دو برابر ايرانیها بوده. يعنی از 847114 مقالهای که در نشريات معتبر بين المللی منتشر شده 159 تایشان مربوط به ايرانیها بوده ولی ترکها 352 مقاله منتشر کردهاند. خوب ممکن است يک آدمی يک مقالهای منتشر کند که اثرش از صد مقالهی ديگر بيشتر باشد بنابراين بر اساس تعداد ارجاعاتی که به مقالات میدهند ميزان اهميت مقالات را تعيين میکنند. اين که مقالات ايرانیها چقدر مهم بوده نشان میدهد که از بيش از 22 ميليون ارجاعی که به کل مقالات دنيا داده شده تعداد ارجاع به مقالات ايرانیها فقط 214 مورد بوده در حالی که 911 بار به مقالات ترکها ارجاع داده شده. يعنی چهار برابر بيشتر. معنیاش اين است که موضوعاتی که ترکها کار کردهاند مهمتر بوده و در نتيجه جامعهی علمی جهان هم بيشتر به آنها توجه کردهاند. با اجازهتان اسم اين موضوع انزوای علمیست و با ابن سينا و خواجه نصير هم دردی دوا نمیشود. خوب اين که ما قرار است با اين اوضاع در برنامهی 20 سالهی توسعه به کجا برسيم خيلی واقعأ جای حرف دارد. لابد 20 سال ديگر بايد با شيخ نشين رأس الخيمه در جنوب خليج فارس رقابت کنيم. همين جاست که آدم معترض میشود چرا نوبل شيمی را میدهند به ديگران.
روز چهارم. آدم يک خبرهايی میخواند واقعأ. گمرک ايتاليا 40 کيلوگرم خاويار قاچاق را به عنوان هديه بين فقرای ميلان تقسيم کرده. يک کمی حساب و کتاب کردم ديدم احتمالأ کارمندان گمرک دو هزار تا فحش خوردهاند. جمعيت شهر ميلان بدون حومهاش حدود 5/1 ميليون نفر است، با حومه نزديک 5/7 ميليون نفر میشود. حالا شما همان 5/1 ميليون را بگيريد. فرض کنيد اين شهر که در شمال ايتالياست و شمال اين کشور هم ثروتمندتر از جنوبش است حدود يک درصد فقير داشته باشد. میشود 15 هزار نفر. حالا 40 کيلوگرم را تقسيم کنيد به 15 هزار. میشود 0.0027 کيلوگرم، حالا شما بگيريد 0.003 کيلوگرم، يعنی سه گرم برای هر نفر. احتمالأ قرار است با اسپری خاويار بپاشند به دهان مردم. آی فحشی خوردهاند. خوب به همان کارمندان گمرک میداديد خيرش را میديديد.
روز پنجم. از انتخابهای اوباما برای مشاوران علمی و وزير انرژیاش خيلی خوشم آمد. آدم برندهی نوبل فيزيک را بگذارد وزير انرژی و يک زيست شناس را بگذارد در حوزهی مشاوران علمی خودش خيلی جالب است. البته اوضاع ما بهتر است چون همه قرار است دستجمعی برندهی نوبل شيمی بشوند. زيست شناسی تکامل از نوع داروينیاش هم که ديگر تابلوست.
روز ششم. میدانيد احمدی نژاد هر خدمتی که به ايران نکرده اما همين سفرهای استانیاش بزرگترين خدمت به احيای اصل 44 قانون اساسی بوده لابد باخبريد که بر اساس همين اصل 44 قرار است بخش خصوصی فعال بشود. فکر کنيد با اين همه نامهای که از مردم در هر سفر استانی میگيرد و اين همه آدمی که سرگرم نامه خواندن و جواب دادن به مردم هستند اصولأ ما ناغافل صاحب يک شرکت پست خصوصی هم شدهايم که کلی آدم در آن مشغول کار هستند و هی نامه بده نامه ببر میکنند. خوب اصل 44 هم همين را میگويد که بخش خصوصی فعال بشود. فعاليت از اين بيشتر؟ احمدی نژاد کار مردم را برای ارسال نامه از طريق شرکت پست راحتتر کرده، مردم دستی نامه میآورند و میدهند دست ايشان. هم پستچی را میبينند و هم مقصد نامه را. يک کمی هل و فشار هم دارد ولی با مکانيزه شدن امر نامه دادن که در دور دوم رياست جمهوری احمدی نژاد انجام میشود خود اين شرکت هم متحول میشود و خود به خود اصل 44 در زمينهی پست تحقق پيدا میکند.
و روز هفتم. حالا بدبختیاش اين است که المپيک تازه تمام شده و چطوری میشود شما را تا المپيک بعدی تشويق کرد به ورزش کردن. اينو بگو. منتها ناراحت نباشيد من دست بردار نيستم و مژده میدهم که همين روزها مسابقات جهانی ژيمناستيک است و مسابقات تنيس جام استراليا هم کمکم دارد شروع میشود و همينها کافیست که من نگذارم شما آب خوش از گلویتان پايين برود. يا ورزش کنيد يا من میروم آن بالای وبلاگ مینويسم ورزش که تا وبلاگ را باز میکنيد چشمتان بيفتد به اسم ورزش.
نظرات