در قاب عکس استراليايی: من می‌خندم تو عکس بگير

اول تابستان هر سال يک رقابت تنگانگی در ايالت کوئينزلند راه می‌افتد که خيلی واقعأ معرکه‌ست. جای‌تان خالی! از اتفاقات روزگار اين که تابستان‌های کوئينزلند هم مثل تابستان‌های خوزستان است که همه‌مان می‌افتيم به برف پارو کردن و اين‌ها و خرماها هم در همين زمانی که ما برف پارو می‌کنيم به ثمر می‌رسند. در اين مورد جای دشمن‌تان خالی! در رقابتی که در کوئيزلند می‌بينيد فقط آقايان شرکت دارند، سن و سال هم ندارد و نتيجه‌ی خيلی جالب اين رقابت عبارت است از اين که به قول آقای قاطبه "گشت همه ا َی اوخ می‌شوند". يک طوری همه‌ی آقايان بدترکيب می‌شوند که آدم رويش نمی‌شود 5 ثانيه هم جلوی آينه بايستد. اين عزيمت ظفرنمون آقايان به وادی بدترکيبی به مناسبت اين است که همه می‌روند موهای‌ سرشان را می‌زنند که کمتر گرم‌شان بشود و چون خيلی مراسم همت عالی‌ست بنابراين بسته به ميزان گرمايی که آقايان حس می‌کنند و بسته به کرم آقای سلمانی از نمره دو به بالا توی نتايجش می‌بينيد. حالا امروز عروس به کوچه‌ی ما هم رسيد و من يک باره احساس کردم خيلی از همه عقب افتاده‌ام و حيف نيست آدم برای يک مدتی بدترکيب نشود. فرمان ماشين را پيچاندم و رفتم سراغ يک مغازه‌ی سلمانی که دقيقأ برای همين روزها مناسب است. البته با نمره چهار نزدم منتها کاشکی زده بودم. عزيز دل برادر، جناب آقای سلمانی، که دست برد به ادوات کارش دست آخر يک موجودی تحويل داد که برگشتنی اصلأ آينه‌ی ماشين را هم پيچاندم به يک طرف ديگری که چشم‌مان به چشم هم نيفتد. در گير و دار آماده شدن برای مسابقه با هم گپ هم می‌زديم و ادامه‌ی گپ زدن‌های‌مان کشيده شد به آماده سازی يک شرکت کننده‌ی ديگر. آن وسط‌های حرف زدن گفتم اهل کجا هستی؟

سلمانی: من يونانی‌الاصل هستم. تو کجايی هستی؟

من: ايرانی‌ الاصل. اهل آتن يا يک جای ديگه؟

سلمانی: من اهل کرت هستم. يک روستايی نزديک کرت.

من: خيلی ساله آمدی استراليا؟

سلمانی: حدود 44 ساله. از 19 سالگی آمدم استراليا.

من: کار سلمانی بلد بودی که آمدی توی اين رشته؟

سلمانی: نه، اولی که آمدم رفتم توی يک قهوه‌خانه کار کردم. انگليسی هم که اصلأ بلد نبودم. بعد از يک مدتی خسته شدم رفتم توی يک مزرعه کار کردم. يک سالی توی کارهای مزرعه بودم بعد رفتم پيش يکی از بستگانم که مغازه‌ی ماهی و سیب زمينی داشت. يک سالی هم آنجا کار کردم.. بعد رفتم وردست يک سلمانی شدم و ديگه همين شغل را ادامه دادم. اين عکسی که می‌بينی پشت شيشه گذاشتم مربوط به 26 سال بعدش است که خودم رفتم يک مغازه خريدم.


من: لابد همين جا ازدواج کردی؟

سلمانی: آره با يک دختر يونانی ازدواج کردم و چهار تا هم بچه داريم. دو تا پسر، دو تا دختر.

من: هيچکدام از بچه‌ها اين شغل را ادامه ندادند؟

سلمانی: نه علاقه‌ای نداشتند. رفتند توی کارهای فنی و اداری. پسر بزرگم مربی بدنسازی‌ شده. اين دو تا عکسی که می‌بينی مربوط به 5 سال پيشه که قهرمان بدنسازی شد.


من: شاگرد چطور؟

سلمانی: الان شاگرد ندارم. ولی قبلأ که مغازه‌ام يک جای ديگری بود يک نفر می‌آمد با هم کار می‌کرديم بعد که آمدم اين جا تنها شدم.

من: خوب حالا موهای خودت رو کی کوتاه می‌کنه؟

سلمانی: خودم. فقط همسرم يک آئينه می‌گيره پشت که موهام رو ببينم، باقيش با خودمه.

من: اين عکسی که گذاشتی اين جا واقعيه؟


سلمانی: آره. می‌بينی که موهای اضافی رو ريختم توی همين روپوش سلمانی. حدود دو ساعت وقت برد تا موهاش رو کوتاه کردم. به نظرم 10 کيلو سبک شد ... ها ها ها ها.

من: ... ها ها ها ها ... يک سالی وقت می‌بره موهای آدم به اين بلندی بشه.

سلمانی: نه، سه ماه بعد اومد دوباره، همون شکلی شده بود. بعضی‌ها موهای سرشون خيلی زود بلند ميشه.

من: ببينم اين يکی عکسه مال چيه؟ انگار پرچم يونانه دست مردم؟


سلمانی: اين مراسم رژه‌‌ی يونانی‌های استرالياست. يک جشنی بود توی همين بريزبن که اولش يونانی‌ها با لباس محلی پرچم يونان و استراليا رو حمل کردن. يعنی معلوم نيست ما مال کجا هستيم ... ها ها ها ها ...

من: ... ها ها ها ها ... ببينم اين روزها آقايون زياد ميان موهاشون رو کوتاه کنن؟

سلمانی: زياد. ميان با نمره 2 می‌زنن. گرمه کسی حوصله نداره صبح‌ها موهاش رو شونه کنه. ميان از ته می‌زنن. خوب کارت تموم شد.


من: يک چند دقيقه‌ای می‌شينم بعد می‌رم.

سلمانی: بشين. تا من موهای اين آقا رو کوتاه کنم می‌تونی بشينی. بعدش مغازه رو تعطيل می‌کنم.

من: اين قيمت‌هايی که بيرون زدی چطوری حساب شدن؟ من گاهی می‌بينم برای يک کار مشابه بيشتر می‌‌گيرن.


سلمانی: خوب من می‌دونم چه کسانی ميان اين سلمانی برای همين هم ارزون‌تر حساب می‌کنم که بيشتر بيان.

من: کيفيت چطور؟ همکارای ديگه‌ات نمی‌گن چرا ارزون‌تر حساب می‌کنی؟

سلمانی: من يک بار جايزه گرفتم برای کارم. تشويق نامه‌اش پشت شيشه‌س. اگه خواستی می‌تونی ازش عکس بگيری. چون جايزه گرفتم بهم نمی‌تونن بگن کيفيت کارت خوب نيست. قيمت هم دست خودمه ولی از يک حدی بيشتر نمی‌گيرم چون ممکنه مشتری‌هام ديگه نيان اينجا.


من: خوب من يک عکس ديگه بگيرم و برم.

سلمانی: با اين آقا می‌گيری؟

من: نه از خودت می‌گيرم.

سلمانی: پس من می‌خندم تو عکس بگير.


من: عالی. عکس رو می‌ذارم روی اينترنت. اشکالی که نداره؟

سلمانی: هر جايی که خواستی بذار فقط يادت باشه اسمم رو بنويسی. اگه خواستی برام تبليغ کنی من اجازه می‌دم.

من: تشکر.

سلمانی: حالا چه وقت دوباره می‌آی؟

من: يعنی فکر می‌کنی زودتر از 6 ماه ديگه موهام اونقدر بلند شده که بيام کوتاهشون کنی؟

سلمانی: حالا اگه نشده بود بيا من مرتبش می‌کنم پول هم نمی‌گيرم.

من: راستی ديدم پشت شيشه نوشتی تعميرات لباس. مگه خياط خونه هم داری؟



سلمانی: نه مال مردمه. ميان ميگن می‌خوايم برای کارمون تبليغ کنن منم می‌گم اگه شيشه رو کثيف نکنين مشکلی نيست. خودشون ميان شیشه‌ها رو تميز می‌کنن.

من: خوب من برم.

سلمانی: اگه ديدی از مدل موهات راضی نيستی بيا درستش کنم. دفعه‌ی بعد اگه خواستی با نمره 2 می‌زنم برات ... بهتر از آب درمياد.

من: آره به نظرم نمره 2 یهتر از آب درمياد. حالا فعلأ که خيلی عجيب شده.

نظرات

پست‌های پرطرفدار