هفت روز هفته
روز اول. حرفهای جديد ناطق نوری دربارهی اصل 44 قانون اساسی از بيخ و بن با اصول حکومتی در تعارض است و همين هم هست که هر کاری میکنند که اين اصل قابل اجرا بشود چيزی از تويش درنمیآيد. طبق اصل 44 قرار است بخش خصوصی فعال شود و سهام کارخانجات دولتی بيفتد به دست بخش خصوصی تا کارخانهها چرخشان بچرخد و سود بدهند. منتهی مراتب اين اصل اقتصادی تا وقتی زندگی خصوصی مردم مورد احترام حکومت نباشد پا نمیگيرد. در واقع تا وقتی حکومت به عناوين مختلف مجاز است وارد حريم زندگی مردم بشود يا با هر قانون من درآوردی مردم را بيندازد زندان و بعد اسمش را بگذارد اخلال در امنيت ملی هيچ آدم عاقلی نمیرود سرمايهاش را بگذارد در مسيری که دولت يک شبه فيلش ياد هندوستان کند و شرکت را از چنگ صاحبش درآورد. همين الان اوضاع جعفری مالک انتشارات امير کبير و صنعتی زاده صاحب انتشارات فرانکلين جلوی چشم همهی مردم هست. ايران خودرو و داستان خيامی هم که ديگر اظهر من الشمس است. بنابراين اهل حکومت از همين ميدان خالی استفاده میکنند و میروند سهام شرکتها را به آسانی و در غياب رقبا میخرند و مثلأ کارخانه را خصوصی میکنند. اين همان حرف ناطق نوریست که گفته "در واقع از دولتی آشکار به سمت دولتی پنهان حرکت می کنیم". اصل داستان، به نظر من، اين است که حکومت نمیتواند از دستپخت خودش خلاص بشود. يعنی مديرانی که تربيت کرده اگر بلد بودند سنگ روی سنگ بگذارند در همان ايامی که کارخانهها را میچرخاندند بايد گلی به سر اقتصاد کشور میزدند، که نزدند. بنابراين وقتی با همين اوضاع مديريتی میروند يک کارخانهی دولتی را هم به اسم خصوصی سازی میخرند باز چرخ کارخانه نمیچرخد. خوب خود حضرات میدانند که حکومت ممکن است يک روز باز پايش را بگذارد جلو و کارخانه را تعطيل کند. بنابراين نتيجهی اصل 44 قانون اساسی میشود خريد کارخانه توسط حکومتیها و فیالفور فروش قطعات آن. همين کار را دربارهی همان دو تا انتشاراتی و خيلی از کارخانههای ديگر کرده بودند که قطعات کارخانه را فروختند. خوب اشکال در خود حکومت است که حق آدمها بر زندگی خصوصیشان را ناديده میگيرد و در نتيجه مردم هم هر چقدر که بتوانند خودشان را از دسترس حکومت دور نگه میدارند. يعني اوضاع اصل 44 شده است نه شير شتر نه ديدار عرب. جنابان هم که يا متولد نجف هستند يا ساکن کربلا.
روز دوم. قدرت رسانهها، البته اگر رؤسایشان هی شعار ندهند، خيلی زيادتر از تصور است. يک نمونهاش اتفاقیست که اين هفته در استراليا افتاده و از پليس تا دادگاه و نمايندهی مجلس همه را به دردسر جدی انداخته. يک خانمی در ايالت نيو ساوث ولز، که مرکزش سيدنیست، با 6 تا بچه از سال 1997 بالغ بر 18 بار رفته از شوهرش شکايت کرده که آقای همسر روزگارش را سياه کرده. هر بار هم پليس گفته ما که نديديم. يک بار دادگاه آقای همسر را برای چند ماه به زندان انداخته ولی افاقه نکرده و هر بار هم زن و شش تا بچه از دست شوهر فرار کردهاند باز يک جوری پيدایشان کرده و خلاصه کار به نمايندهی مجلس هم کشيده که بتواند پليس را قانع کند که قانونأ آقای همسر را از زن و بچهها دور کند. باز پليس گفته چشم و هيچ کار نکرده. حالا پليس رفته خانم را دستگير کرده. بر عکس شده داستان. دليلش اين بوده که خانم رفته با تفنگ میخواسته آقای همسر را بفرستد ديار باقی. که نشده. و کار به پليس کشيده شده و خانم را گرفتهاند. يکی از تهيه کنندگان راديو سراسری استراليا رفته و تمام داستان را درآورده و با خانم هم مصاحبه کرده و همه را در يکی از پر شنوندهترين برنامههای راديويی پخش کرده. در نتيجه تمام دم و دستگاه پليس و دادگاه افتادهاند به دست و پا زدن که کی بود کی بود ما نبوديم. منتهای مراتب جناب تهيه کننده به صغير و کبيرشان رحم نکرده و کار کشيده شده به برکناری چند افسر عاليرتبهی پليس و چند قاضی. در برنامهی راديويی هم اعلام کردهاند که پليس خودش عامل اصلی در ارتکاب جرم بوده. حالا اين چند روزه بين اهل رسانه در استراليا مدام ايميلهای تبريک رد و بدل میشود. اينجانب هم چند تايی تبريک دريافت کردم منتها فکر کردم ما رسانهایهای ايرانی چه وقت به زبان فارسی از اين ايميلها میفرستيم برای همديگر. فعلأ که موضوع کاشفان فروتن است.
روز سوم. بر خلاف تصور، و البته به نظر من، جمهوری اسلامی در مورد بحران گرجستان بازی خورد. بخصوص که دفاع بی مناسبت احمدی نژاد از روسيه و متهم کردن گرجستان به تبانی با امريکا و اسرائيل باعث شد بازی زودتر از موقع به ضرر ايران تمام بشود. دليلم اين است خود روسيه هم با ورود به گرجستان قدرت چانه زنیاش برای مسائل بين المللی را کاهش داد و حالا مجبور است تاوان شناسايی آبخازيا و اوستيای جنوبی را با همراهی کردن در تحريمهای عليه ايران پس بدهد. بيانيهی تازهی روسيه مبنی بر اظهار علاقه به حضور ناظران بیشتری از سازمان امنیت و همکاری اروپا در گرجستان معنیاش عقب نشينیست. چنين دامی در مقابل صدام حسين هم پهن شده بود که با حمله به کويت تمام زمينههای همراهی کشورهای عربی را از دست بدهد و ادامهاش هم سقوط حکومت صدام با رضايت اعراب بود. خوب اوضاع اقتصادی روسيه بعد از فروپاشی شوروی آنقدرها هنوز مستحکم نيست که روسها حاضر به چشمپوشی از روابطشان با اروپا باشند. به عنوان مثال، سال گذشته خبرگزاری ريانووستی روسيه اعلام کرده بود که بريتانيا، هلند، آلمان، فرانسه، سوئيس، لوکزامبورگ و ايالات متحده و دو تا کشور ديگر روی هم حدود 85 درصد از سرمايه گذاری خارجی روسيه را در دست دارند. آن دو تا کشور ديگر يکی قبرس و آن دومی جزاير ويرجين هستند. يعنی اقتصاد روسيه به پولی که از قبرس و جزاير ويرجين متعلق به بريتانيا میآيد هم چشم دوخته و طبيعیست که روسها که هنوز اقتصادشان بدون گاز و نفت از اقتصاد پرتغال هم ضعيفتر است حاضر به چشمپوشی از اروپا و امريکا نيستند. جالبش اين است که اوضاع در مورد ايران برعکس است يعنی نه تنها ايران هيچ سرمايه گذاری در روسيه ندارد بلکه اين روسها هستند که دارند در صنايع ايران سرمايه گذاری میکنند. در نتيجه دفاع کردن از اقدام روسيه در حمله به گرجستان تحت هر شرايطی باعث میشود جمهوری اسلامی در همان مسيری بيفتد که پاکستانیها بعد از به رسميت شناختن طالبان گرفتارش شدند. يعنی فردای روز خودشان بايد شروع کنند به موضعگيری بر عليه روسيه. همان کاری که پاکستان در مورد طالبان انجام داد. خلاصه که حضرات جمهوری اسلامی فقط در مورد ورزش نيست که تا اسم اسرائيل میآيد ولو که قرار باشد مدال طلا بگيرند از مسابقه صرفنظر میکنند بلکه عميقأ در سياست هم گرفتار اسرائيل هستند. وقتی يک حکومتی آج از تو باشد نتيجهاش میشود همين.
روز چهارم. کوين راد، نخست وزير استراليا، يکی از مذهبیترين نخست وزيران تاريخ اين کشور است. ايشان انگليکن هستند و هر جمعه به جمعه سر و گوشش میجنبه، خوب البته مال ايشان يکشنبههاست. روز جمعه جنابشان آمده بودند بريزبن و در استوديوی شبکه Fairfax در جواب اين که مهمترين دليلتان برای وجود خدا چيست گفت نظم کائنات برای من مهمترين دليل وجود خداست. حالا البته به نظر میرسد ايشان اگر دو سال ماه رمضان را تشريف بياورند بلاد ما و وضعيت هلال ماه را ببيند آنوقت از زور بی نظمی میزند زير همه چيز. کوين راد گفت اگر حدوث دنيا و هماهنگی طبيعت را میخواستيد با فرمولهای رياضی بسازيد من میگويم به اين دقتی که هست درنمیآمد. با اين همه يک جملهی خيلی حسابی در آخر مصاحبهاش گفت. به آن که مصاحبه میکرد گفت حالا که اين اولين بار است که من در مورد وجود خدا مورد سؤال قرار میگيرم ولی واقعأ وقتی ما اين همه مسئله در دنيا داريم جواب من برای وجود يا عدم وجود خدا چه ربطی دارد به وظايفم؟ يعنی من که داشتم مصاحبهاش را میشنيدم کلی کيف کردم. منتهای مراتب ايشان يک سر بايد برود از مسجد محلشان گواهی بگيرد که معلوم بشود ايشان با پای راست میرود آن تو يا با پای چپ. نخست وزير و اينها هم نداريم. اصل داستان همين پای چپ و راست است.
روز پنجم. به نظرم از بين مخالفان جمهوری اسلامی اوضاع دار و دستهی رجوی از همهشان رقت بارتر شده. يک بخش عمدهای از اين خرابی هم مربوط به اوضاعیست که رهبران فکری اين دار و دسته برای اعضایشان درست کردهاند. حالا اصولأ نه تنها چيزی از سياست روز در حرفهایشان نيست بلکه چندين پله هم از جنبهی اجتماعی از مردم کوچه و بازار عقبترند. بارزترين مثال، باز هم به نظر من، در ظاهر زنان و نگاه نوگرايانهشان نسبت به حقوقشان در ايران است که در نظام فکری حضرات رجوی هيچ خبری از اينها نيست، و بامزهاش اين است که از اين جنبه خيلی به حکومت جمهوری اسلامی نزديک و در نتيجه از مردم دورند. البته شعار که زياد میدهند هر دو. حالا تازگی که دولت عراق میخواهد کنترل پايگاه دار و دستهی رجوی را به دست بگيرد آدم با خودش فکر میکند آدمهای اين پايگاه تبديل شدهاند به ساکنان يک جزيره دور افتاده که نه ظاهرشان به دنيای فعلی میخورد نه راه و روش فکریشان. اين اوضاع از يک جنبهی ديگری هم مشابه وضعیست که در جمهوری اسلامی تجربه شده. درست بعد از پذيرش قطعنامه يک گروهی از رزمندههايی که ساليان سال در جبههها زندگی میکردند دچار باتکليفی شده بودند که خوب حالا چه کار کنند؟ نه طاقت زندگی عادی را داشتند، نه خبری از تير و تفنگ بود. حتی لباسشان هم گرفتاری داشت و مدتها بعد از جنگ هنوز بعضیها با لباس نظامی اين ور و آن ور میرفتند. در طرف خانوادگی هم گرفتاریهای عجيب و غريب زياد شده بود. مثلأ زن يک مفقود الاثر با برادر شوهرش ازدواج کرده بود و بچهدار هم شده بود که ناگهان سر و کلهی شوهر پيدا میشد. من دو تایشان را ديده بودم. حالا از نوشتههای مختلف دربارهی اعضای سابق دار و دستهی رجوی معلوم میشود در آنجا هم اوضاع همينطوریها بوده ولی خوب اسمش را گذاشتهاند ازدواج سازمانی. من هميشه معتقد بودهام و هستم که دار و دستهی رجوی و حکومت جمهوری اسلامی هر دو به يک اندازه از مردم دورند. آنها يک عده آدم را تبديل کردهاند به جزيره نشين، اينها هم يک عدهی بيشتری را به همين سرنوشت دچار کردهاند. تفاوتشان در اندازهست.
روز ششم. دولت ايالتی کوئينزلند مجبور شده بابت يک آمارگيری بهداشتی به حزب رقيب جواب پس بدهد و حزب رقيب هم که همان ليبرالها هستند داستان را توی بوق کردهاند. آمارگيری مربوط بوده به تعداد تختهای بيمارستانی. حزب ليبرال اعلام کرده که از بين 10234 تختی که شمارش شدهاند 1370 تایشان اصولأ تخت نبودهاند و دم و دستگاه آمارگيری صندلیهای توی بيمارستانها را هم جزو تختها حساب کردهاند. يعنی آخر خنده! وزير بهداشت ايالت هم گفته لابد آمارگيرها ديدهاند آدمهای مريض احوال روی صندلیها لم دادهاند تا نوبتشان بشود با خودشان گفتهاند خوب اين هم تخت بيمارستانیست ديگر. قرار است آمارگيری را دوباره انجام بدهند که معلوم بشود واقعأ چقدر تخت توی بيمارستانها هست. ليبرالها گفتهاند خبر دارند که در اين آمارگيری مقداری از ميزهای غذای بيماران را هم به عنوان تخت حساب کردهاند و به زودی اطلاعاتش را اعلام میکنند. خلاصه که فعلأ اسم وزير بهداشت شده است جوک روز.
و روز هفتم. آمدم هفت روز هفته را بعدازظهر بگذارم روی وبلاگ ديدم حيف میشود يک موضوع داغ را از دست بدهيد ... آقا صدا داشت ها! ... يعنی من بريده بودم از صدا ... يعنی معين صدايی دارد ها! ... معين آمده بود بريزبن برای کنسرت. چپ و راست هم میگفت اصفهانیها شش دانگ صدا دارند ... يکی دو فقره هم اشک اصفهانیها را درآورد بابت میخوام برم به اصفهان ... آما صدايی داشت ... حقيقتش من خيلی اهل شنيدن آهنگهای معين نبودهام البته باهاشان کلی رقصيدهام، گاهی هم نمیدانستم آهنگ معين است. ولی باورم نمیشد همه سن آدمی با معين بخواند. امشب به اندازهی کافی شاهد دست اول ديدم که با معين میخواندند از همه سن و سالی. کلی جالب بود برايم. باز هم من به همان عقيدهی قبلیام هستم که جای اينها در ايران است. منتها کو آدم عاقل در دم و دستگاه جمهوری اسلامی. خلاصه که دو ساعت هم نشده که کنسرت معين در بريزبن تمام شده و شما داريد داغ داغ چند قطعه عکس از کنسرتش را میبينيد. چند قطعه عکس برای علاقمندان معين.
روز دوم. قدرت رسانهها، البته اگر رؤسایشان هی شعار ندهند، خيلی زيادتر از تصور است. يک نمونهاش اتفاقیست که اين هفته در استراليا افتاده و از پليس تا دادگاه و نمايندهی مجلس همه را به دردسر جدی انداخته. يک خانمی در ايالت نيو ساوث ولز، که مرکزش سيدنیست، با 6 تا بچه از سال 1997 بالغ بر 18 بار رفته از شوهرش شکايت کرده که آقای همسر روزگارش را سياه کرده. هر بار هم پليس گفته ما که نديديم. يک بار دادگاه آقای همسر را برای چند ماه به زندان انداخته ولی افاقه نکرده و هر بار هم زن و شش تا بچه از دست شوهر فرار کردهاند باز يک جوری پيدایشان کرده و خلاصه کار به نمايندهی مجلس هم کشيده که بتواند پليس را قانع کند که قانونأ آقای همسر را از زن و بچهها دور کند. باز پليس گفته چشم و هيچ کار نکرده. حالا پليس رفته خانم را دستگير کرده. بر عکس شده داستان. دليلش اين بوده که خانم رفته با تفنگ میخواسته آقای همسر را بفرستد ديار باقی. که نشده. و کار به پليس کشيده شده و خانم را گرفتهاند. يکی از تهيه کنندگان راديو سراسری استراليا رفته و تمام داستان را درآورده و با خانم هم مصاحبه کرده و همه را در يکی از پر شنوندهترين برنامههای راديويی پخش کرده. در نتيجه تمام دم و دستگاه پليس و دادگاه افتادهاند به دست و پا زدن که کی بود کی بود ما نبوديم. منتهای مراتب جناب تهيه کننده به صغير و کبيرشان رحم نکرده و کار کشيده شده به برکناری چند افسر عاليرتبهی پليس و چند قاضی. در برنامهی راديويی هم اعلام کردهاند که پليس خودش عامل اصلی در ارتکاب جرم بوده. حالا اين چند روزه بين اهل رسانه در استراليا مدام ايميلهای تبريک رد و بدل میشود. اينجانب هم چند تايی تبريک دريافت کردم منتها فکر کردم ما رسانهایهای ايرانی چه وقت به زبان فارسی از اين ايميلها میفرستيم برای همديگر. فعلأ که موضوع کاشفان فروتن است.
روز سوم. بر خلاف تصور، و البته به نظر من، جمهوری اسلامی در مورد بحران گرجستان بازی خورد. بخصوص که دفاع بی مناسبت احمدی نژاد از روسيه و متهم کردن گرجستان به تبانی با امريکا و اسرائيل باعث شد بازی زودتر از موقع به ضرر ايران تمام بشود. دليلم اين است خود روسيه هم با ورود به گرجستان قدرت چانه زنیاش برای مسائل بين المللی را کاهش داد و حالا مجبور است تاوان شناسايی آبخازيا و اوستيای جنوبی را با همراهی کردن در تحريمهای عليه ايران پس بدهد. بيانيهی تازهی روسيه مبنی بر اظهار علاقه به حضور ناظران بیشتری از سازمان امنیت و همکاری اروپا در گرجستان معنیاش عقب نشينیست. چنين دامی در مقابل صدام حسين هم پهن شده بود که با حمله به کويت تمام زمينههای همراهی کشورهای عربی را از دست بدهد و ادامهاش هم سقوط حکومت صدام با رضايت اعراب بود. خوب اوضاع اقتصادی روسيه بعد از فروپاشی شوروی آنقدرها هنوز مستحکم نيست که روسها حاضر به چشمپوشی از روابطشان با اروپا باشند. به عنوان مثال، سال گذشته خبرگزاری ريانووستی روسيه اعلام کرده بود که بريتانيا، هلند، آلمان، فرانسه، سوئيس، لوکزامبورگ و ايالات متحده و دو تا کشور ديگر روی هم حدود 85 درصد از سرمايه گذاری خارجی روسيه را در دست دارند. آن دو تا کشور ديگر يکی قبرس و آن دومی جزاير ويرجين هستند. يعنی اقتصاد روسيه به پولی که از قبرس و جزاير ويرجين متعلق به بريتانيا میآيد هم چشم دوخته و طبيعیست که روسها که هنوز اقتصادشان بدون گاز و نفت از اقتصاد پرتغال هم ضعيفتر است حاضر به چشمپوشی از اروپا و امريکا نيستند. جالبش اين است که اوضاع در مورد ايران برعکس است يعنی نه تنها ايران هيچ سرمايه گذاری در روسيه ندارد بلکه اين روسها هستند که دارند در صنايع ايران سرمايه گذاری میکنند. در نتيجه دفاع کردن از اقدام روسيه در حمله به گرجستان تحت هر شرايطی باعث میشود جمهوری اسلامی در همان مسيری بيفتد که پاکستانیها بعد از به رسميت شناختن طالبان گرفتارش شدند. يعنی فردای روز خودشان بايد شروع کنند به موضعگيری بر عليه روسيه. همان کاری که پاکستان در مورد طالبان انجام داد. خلاصه که حضرات جمهوری اسلامی فقط در مورد ورزش نيست که تا اسم اسرائيل میآيد ولو که قرار باشد مدال طلا بگيرند از مسابقه صرفنظر میکنند بلکه عميقأ در سياست هم گرفتار اسرائيل هستند. وقتی يک حکومتی آج از تو باشد نتيجهاش میشود همين.
روز چهارم. کوين راد، نخست وزير استراليا، يکی از مذهبیترين نخست وزيران تاريخ اين کشور است. ايشان انگليکن هستند و هر جمعه به جمعه سر و گوشش میجنبه، خوب البته مال ايشان يکشنبههاست. روز جمعه جنابشان آمده بودند بريزبن و در استوديوی شبکه Fairfax در جواب اين که مهمترين دليلتان برای وجود خدا چيست گفت نظم کائنات برای من مهمترين دليل وجود خداست. حالا البته به نظر میرسد ايشان اگر دو سال ماه رمضان را تشريف بياورند بلاد ما و وضعيت هلال ماه را ببيند آنوقت از زور بی نظمی میزند زير همه چيز. کوين راد گفت اگر حدوث دنيا و هماهنگی طبيعت را میخواستيد با فرمولهای رياضی بسازيد من میگويم به اين دقتی که هست درنمیآمد. با اين همه يک جملهی خيلی حسابی در آخر مصاحبهاش گفت. به آن که مصاحبه میکرد گفت حالا که اين اولين بار است که من در مورد وجود خدا مورد سؤال قرار میگيرم ولی واقعأ وقتی ما اين همه مسئله در دنيا داريم جواب من برای وجود يا عدم وجود خدا چه ربطی دارد به وظايفم؟ يعنی من که داشتم مصاحبهاش را میشنيدم کلی کيف کردم. منتهای مراتب ايشان يک سر بايد برود از مسجد محلشان گواهی بگيرد که معلوم بشود ايشان با پای راست میرود آن تو يا با پای چپ. نخست وزير و اينها هم نداريم. اصل داستان همين پای چپ و راست است.
روز پنجم. به نظرم از بين مخالفان جمهوری اسلامی اوضاع دار و دستهی رجوی از همهشان رقت بارتر شده. يک بخش عمدهای از اين خرابی هم مربوط به اوضاعیست که رهبران فکری اين دار و دسته برای اعضایشان درست کردهاند. حالا اصولأ نه تنها چيزی از سياست روز در حرفهایشان نيست بلکه چندين پله هم از جنبهی اجتماعی از مردم کوچه و بازار عقبترند. بارزترين مثال، باز هم به نظر من، در ظاهر زنان و نگاه نوگرايانهشان نسبت به حقوقشان در ايران است که در نظام فکری حضرات رجوی هيچ خبری از اينها نيست، و بامزهاش اين است که از اين جنبه خيلی به حکومت جمهوری اسلامی نزديک و در نتيجه از مردم دورند. البته شعار که زياد میدهند هر دو. حالا تازگی که دولت عراق میخواهد کنترل پايگاه دار و دستهی رجوی را به دست بگيرد آدم با خودش فکر میکند آدمهای اين پايگاه تبديل شدهاند به ساکنان يک جزيره دور افتاده که نه ظاهرشان به دنيای فعلی میخورد نه راه و روش فکریشان. اين اوضاع از يک جنبهی ديگری هم مشابه وضعیست که در جمهوری اسلامی تجربه شده. درست بعد از پذيرش قطعنامه يک گروهی از رزمندههايی که ساليان سال در جبههها زندگی میکردند دچار باتکليفی شده بودند که خوب حالا چه کار کنند؟ نه طاقت زندگی عادی را داشتند، نه خبری از تير و تفنگ بود. حتی لباسشان هم گرفتاری داشت و مدتها بعد از جنگ هنوز بعضیها با لباس نظامی اين ور و آن ور میرفتند. در طرف خانوادگی هم گرفتاریهای عجيب و غريب زياد شده بود. مثلأ زن يک مفقود الاثر با برادر شوهرش ازدواج کرده بود و بچهدار هم شده بود که ناگهان سر و کلهی شوهر پيدا میشد. من دو تایشان را ديده بودم. حالا از نوشتههای مختلف دربارهی اعضای سابق دار و دستهی رجوی معلوم میشود در آنجا هم اوضاع همينطوریها بوده ولی خوب اسمش را گذاشتهاند ازدواج سازمانی. من هميشه معتقد بودهام و هستم که دار و دستهی رجوی و حکومت جمهوری اسلامی هر دو به يک اندازه از مردم دورند. آنها يک عده آدم را تبديل کردهاند به جزيره نشين، اينها هم يک عدهی بيشتری را به همين سرنوشت دچار کردهاند. تفاوتشان در اندازهست.
روز ششم. دولت ايالتی کوئينزلند مجبور شده بابت يک آمارگيری بهداشتی به حزب رقيب جواب پس بدهد و حزب رقيب هم که همان ليبرالها هستند داستان را توی بوق کردهاند. آمارگيری مربوط بوده به تعداد تختهای بيمارستانی. حزب ليبرال اعلام کرده که از بين 10234 تختی که شمارش شدهاند 1370 تایشان اصولأ تخت نبودهاند و دم و دستگاه آمارگيری صندلیهای توی بيمارستانها را هم جزو تختها حساب کردهاند. يعنی آخر خنده! وزير بهداشت ايالت هم گفته لابد آمارگيرها ديدهاند آدمهای مريض احوال روی صندلیها لم دادهاند تا نوبتشان بشود با خودشان گفتهاند خوب اين هم تخت بيمارستانیست ديگر. قرار است آمارگيری را دوباره انجام بدهند که معلوم بشود واقعأ چقدر تخت توی بيمارستانها هست. ليبرالها گفتهاند خبر دارند که در اين آمارگيری مقداری از ميزهای غذای بيماران را هم به عنوان تخت حساب کردهاند و به زودی اطلاعاتش را اعلام میکنند. خلاصه که فعلأ اسم وزير بهداشت شده است جوک روز.
و روز هفتم. آمدم هفت روز هفته را بعدازظهر بگذارم روی وبلاگ ديدم حيف میشود يک موضوع داغ را از دست بدهيد ... آقا صدا داشت ها! ... يعنی من بريده بودم از صدا ... يعنی معين صدايی دارد ها! ... معين آمده بود بريزبن برای کنسرت. چپ و راست هم میگفت اصفهانیها شش دانگ صدا دارند ... يکی دو فقره هم اشک اصفهانیها را درآورد بابت میخوام برم به اصفهان ... آما صدايی داشت ... حقيقتش من خيلی اهل شنيدن آهنگهای معين نبودهام البته باهاشان کلی رقصيدهام، گاهی هم نمیدانستم آهنگ معين است. ولی باورم نمیشد همه سن آدمی با معين بخواند. امشب به اندازهی کافی شاهد دست اول ديدم که با معين میخواندند از همه سن و سالی. کلی جالب بود برايم. باز هم من به همان عقيدهی قبلیام هستم که جای اينها در ايران است. منتها کو آدم عاقل در دم و دستگاه جمهوری اسلامی. خلاصه که دو ساعت هم نشده که کنسرت معين در بريزبن تمام شده و شما داريد داغ داغ چند قطعه عکس از کنسرتش را میبينيد. چند قطعه عکس برای علاقمندان معين.
نظرات