از زولبيا تا فانتوم جنگی

يک بازار سالانه‌ی هندی در بريزبن برگزار می‌شود که از شير مرغ تا جان آدميزاد، همه چيز تويش می‌فروشند. طبق معمول هم که مايه‌ی فروش همه چيزشان هم رقص هندی‌ست.

اين بار خيلی حيفم آمد که دوربين درست و حسابی نبردم که عکس‌هايش خوب از آب دربیايند. در نتيجه با دوربين موبايل عکاسی کردم که می‌بينيد.



اين که می‌بينید زولبيای خودمان است که اسمش را گذاشته‌اند Jelabi که باز همان زولبيا به تلفظ عربی‌ست. زولبيای‌شان با آرد معمولی بود و در نتيجه مزه‌ای نداشت جز مزه‌ی آب شکر.


اين توپ‌ها هم Laddoo هستند. منتها Laddooها خيلی ديگر از زور شيرينی قابل خوردن نبودند. غذاهای هندی يا از زور تندی از آن طرف جهنم می‌زنند بيرون يا از زور شيرينی می‌شوند چشمه‌ی شير و عسل بهشت. ضمنأ که من زولبيای قرمز نديده بودم.



آدم فکر می‌کند اينروزها چه کسی دنبال ديگ خريدن می‌رود، آن هم توی يک کشور غربی. منتها تا چشم‌تان به يک مغازه‌ی هندی می‌افتد باور می‌کنيد که آدم‌های زيادی به دنبال ديگ هستند. خيلی وقت بود ديگ فروشی به اين عظمت نديده بودم.


توی اين بازار هندی‌ها يک خانم استراليايی هم يک غرفه داشت. محصولات غرفه عبارت بودند از ادويه‌جات که به صورت دستی آسياب شده‌اند.



دو تا کيسه‌ی کوچکش مربوط می‌شدند به يک گردی به نام "کوفته" و يکی ديگه‌شان "”Persian Zaa’tar
که من متوجه نشدم منظورش چيست ولی يک کمی که مزه کردم انگار به "قووتو" که در کرمان می‌فروشند شباهت داشت.



حمايت کننده‌ی مالی بخش رقص و آواز هم هواپيمايی مالزی بود. اينش از همه بامزه‌تر بود. مالزی کشور سه قومی‌ست، منتها مظاهر اسلامی بودن کشور از در و ديوارش می‌بارد. آنوقت هواپيمايی‌اش می‌شود حامی مالی بخش باليوود بازار. شما البته نگران نباشيد چون حضرات همه‌شان تا به خلوت می‌روند آن کار ديگر می‌کنند.



ضمنأ يک جايی توی غرفه‌ها ديدم تبليغ يک شبکه‌ی تلويزيونی هندی بود به اسم "قربانی".



اين از بازار هندی.

اگر گفتيد اين نقطه‌ی قرمز توی عکس‌ چيه؟



اگر توی دوران جنگ حواس‌تان به آسمان می‌بود گاهی از اين نقطه‌های قرمز می‌ديديد. اين جناب يک فروند هواپيمای فانتوم جنگی‌ست که حسابی می‌آيد نزديک به سطح و پدر صاحاب بچه‌ی گوش آدم را درمی‌آورد و با يک غرش شروع جشنواره‌ی سالانه‌ی رودخانه را اعلام می‌کند.

بعد هم به مدت نيم ساعت آتش بازی‌ست که عکس‌هايش را می‌بينيد.



بعد از نيم ساعت هم خلبان دوباره يک شيرجه‌ی می‌زند روی رودخانه تا ملت از زور بزن و برقص حسابی بترکانند.

خدايی‌اش اينجا تا می‌گوييد هواپيمای جنگی ملت ياد جشنواره‌ی رودخانه و بزن و برقص می‌افتند. به اين می‌گويند استفاده‌ی بهينه از ادوات جنگی.

نظرات

پست‌های پرطرفدار