ژاکت کاموايی و ساختمان نوساز
فرض کنيد يک قطعه زمين داريد که تويش هم يک خانه از قديم ساخته شده و به شما ارث رسيده. شما هوس میکنيد خانهی جديدی بنا کنيد با يک اتاق برای اين کار يکی برای آن منظور، چهار تا برای ميهمان، دو تا انباری و ... و يک کارگاه برای خودتان.
فکر میکنيد از کجا بياوريد که اين طرح را عملی کنيد. خودتان که نداريد، دست به کار آجر چيدن هم بشويد و هر بار که پول دستتان آمد دو رديف ديوار بچينيد که میشود صد سال و هنوز خبری از تمام شدن طرحتان نيست.
میرويد با يک بابايی که امکانات مالی دارد حرف میزنيد که بيا و با هم بسازيم. شايد هم آن آدم بيايد به شما پيشنهاد کند که بيا شراکت کنيم. طبيعیست که شما نمیتوانيد صاحب همهی طرح باشيد و آن بابا هيچ نداشته باشد. پس طرح دچار تغيير میشود و ممکن است بعضی اتاقها کوچک بشوند يا چهار تا چيز ديگر اضافه بشود. خيلی طبيعیست و هيچ ايرادی هم ندارد. پالايشگاه نفت را هم با مشارکت مالی میسازند.
خوب آن بابايی که پول داده يا کار کرده يا هر جور مشارکت ديگر ممکن است وقتی ديگر همسايه شديد بوی غذايی هم که میخورد با مزاج شما سازگار نباشد، منتها بايد حتی ورود او را به در و همسايههای سابقتان هم اعلام کنيد و يک وقتهايی هم ميهمانی بگيريد و او و خانوادهاش را معرفی کنيد به اهل محل.
همسايهها هم گاهی اعتراض میکنند که چرا اين طور است چرا آنطور. باز جای تحمل دارد. چون شما حالا طرح جديدی درانداختهايد و اين خانه ديگر خانهی قديمی نيست. نه تنها جای تحمل بلکه جای جواب دادن هم دارد چون مناسبات فعلی خانه و اهلش با مناسبات قديمی فرق دارد. يعنی پسر همسايهی جديدتان چهار بار برود صاف بخواباند توی گوش پسرهای همسايههای قديمیتان چون از قيافههاشان خوشش نيامده، خود آقای همسايه جديد هم بوق بردارد و هوار هوار کند که فلانی توی خانهاش اين مدلی لباس میپوشد و من رفته بودم روی پشت بام و ديدم و آی ملت شما هم بدانيد. زن همسايهی جديد هم به مجرد اين که دو تا ميهمانی رفت زود نتيجه بگيرد که آن اتفاق چهل سال پيش زير سر فلان آدم بوده.
اينها چنين میکنند حالا قوز بالای قوزش هم اين میشود که درد و دلهای خود شما هم اضافه بشود که آی ملت نمیدانيد که خودمان چه میکشيم و محل همان محل قديم. به اين میگويند نقض غرض.
يک بار رئيس ادارهی محيط زيست گرگان در مصاحبه با روزنامهی ايران اعلام کرد که جمعيت آهوی زرد ايرانی دارد کم میشود و من از همينجا در مورد اين کاهش جمعيت اخطار میکنم. دو روز بعدش يک روزنامه نگاری برداشت توی همان روزنامه نوشت خوب جناب رئيس حالا میفرماييد ما بايد چه کار کنيم با اين اخطار شما؟ يعني خودمان برويم دست به کار بشويم؟ واقعأ دنيا بر عکس شده. ما مردم بايد اخطار بدهيم به تو که رئيس آن اداره هستی که چرا دارد فلان اتفاق میافتد. آنوقت شما نوبرش را آوردهايد و به ما مردم اخطار میدهيد؟
انگاری آدم ژاکت کاموايی ببافد بعد برای اين که معلوم بشود چقدر رنگها و کامواها به هم گره خوردهاند بردارد ژاکت را برعکس بپوشد.
فکر میکنيد از کجا بياوريد که اين طرح را عملی کنيد. خودتان که نداريد، دست به کار آجر چيدن هم بشويد و هر بار که پول دستتان آمد دو رديف ديوار بچينيد که میشود صد سال و هنوز خبری از تمام شدن طرحتان نيست.
میرويد با يک بابايی که امکانات مالی دارد حرف میزنيد که بيا و با هم بسازيم. شايد هم آن آدم بيايد به شما پيشنهاد کند که بيا شراکت کنيم. طبيعیست که شما نمیتوانيد صاحب همهی طرح باشيد و آن بابا هيچ نداشته باشد. پس طرح دچار تغيير میشود و ممکن است بعضی اتاقها کوچک بشوند يا چهار تا چيز ديگر اضافه بشود. خيلی طبيعیست و هيچ ايرادی هم ندارد. پالايشگاه نفت را هم با مشارکت مالی میسازند.
خوب آن بابايی که پول داده يا کار کرده يا هر جور مشارکت ديگر ممکن است وقتی ديگر همسايه شديد بوی غذايی هم که میخورد با مزاج شما سازگار نباشد، منتها بايد حتی ورود او را به در و همسايههای سابقتان هم اعلام کنيد و يک وقتهايی هم ميهمانی بگيريد و او و خانوادهاش را معرفی کنيد به اهل محل.
همسايهها هم گاهی اعتراض میکنند که چرا اين طور است چرا آنطور. باز جای تحمل دارد. چون شما حالا طرح جديدی درانداختهايد و اين خانه ديگر خانهی قديمی نيست. نه تنها جای تحمل بلکه جای جواب دادن هم دارد چون مناسبات فعلی خانه و اهلش با مناسبات قديمی فرق دارد. يعنی پسر همسايهی جديدتان چهار بار برود صاف بخواباند توی گوش پسرهای همسايههای قديمیتان چون از قيافههاشان خوشش نيامده، خود آقای همسايه جديد هم بوق بردارد و هوار هوار کند که فلانی توی خانهاش اين مدلی لباس میپوشد و من رفته بودم روی پشت بام و ديدم و آی ملت شما هم بدانيد. زن همسايهی جديد هم به مجرد اين که دو تا ميهمانی رفت زود نتيجه بگيرد که آن اتفاق چهل سال پيش زير سر فلان آدم بوده.
اينها چنين میکنند حالا قوز بالای قوزش هم اين میشود که درد و دلهای خود شما هم اضافه بشود که آی ملت نمیدانيد که خودمان چه میکشيم و محل همان محل قديم. به اين میگويند نقض غرض.
يک بار رئيس ادارهی محيط زيست گرگان در مصاحبه با روزنامهی ايران اعلام کرد که جمعيت آهوی زرد ايرانی دارد کم میشود و من از همينجا در مورد اين کاهش جمعيت اخطار میکنم. دو روز بعدش يک روزنامه نگاری برداشت توی همان روزنامه نوشت خوب جناب رئيس حالا میفرماييد ما بايد چه کار کنيم با اين اخطار شما؟ يعني خودمان برويم دست به کار بشويم؟ واقعأ دنيا بر عکس شده. ما مردم بايد اخطار بدهيم به تو که رئيس آن اداره هستی که چرا دارد فلان اتفاق میافتد. آنوقت شما نوبرش را آوردهايد و به ما مردم اخطار میدهيد؟
انگاری آدم ژاکت کاموايی ببافد بعد برای اين که معلوم بشود چقدر رنگها و کامواها به هم گره خوردهاند بردارد ژاکت را برعکس بپوشد.
نظرات