حکايت آن مغزی که صاحبش نمی‌خوابد

خوب يک کمی حرف علمی بزنم.

از جنبه‌ی مطالعات مغز و عصب شناسی هر آدمی که خوب بخوابد، يعنی خوب بتواند بخوابد و هفت پادشاه را هم در عرض دو دقیقه زيارت کند بدون اين که بعدأ متهم به سلطنت طلبی بشود، چنين آدمی اصولأ گرفتار تنش نيست. البته که منظورم خوابيدن طبيعی‌ست نه خوابيدن به زور قرص خواب آور.

نتيجه‌ی آن طرفی اين حرف هم می‌شود اين که آدمی که نتواند خوب بخوابد دچار تنش است و يک کمی که داستان طولانی‌تر می‌شود آنوقت سر و کله‌ی افسردگی هم پیدا می‌شود که ديگر بلانسبت خر بيار و باقالی بار کن.

لابد می‌دانيد که خواب آدميزاد دوره‌های نود دقيقه‌ای دارد و هر دوره‌اش هم شامل خواب کم عمق، خواب عميق و خواب REM هست که ترجمه‌اش می‌شود حرکت سريع چشم. اگر يک وقتی توانستيد چنين خوابی را در آدمی که کنارتان خوابيده ببينيد و بعد از بيداری هم از کنار به چشم او نگاه کنيد متوجه شباهت نسبی اين حرکات در مدت شب و روز می‌شويد. منتهای مرانب ميزان حرکات چشم از جنبه‌ی زاويه‌ای در حين خواب بيشتر از بيداری‌ست و دليلش هم متفاوت است.

اين تفاوت موضوع خيلی جالبی‌ست. يعنی اصل چند تا داستان در همين است. مثلأ اگر کره‌ی چشم در طول روز مرتب جا به جا نشود آنوقت نوری که از خارج وارد چشم می‌شود در يک نقطه از شبکيه متمرکز می‌ماند و آنوقت برای يک لحظه يک تصوير را می‌بينيم و بعد تصوير غيب می‌شود. يعنی شبکيه به آن نور عادت می‌کند، درست مثل سوزنی که بگذاريد روی پوست‌تان و بعد از يک مدتی ديگر سوزشش را احساس نمی‌کنيد، يا مثل گاز گرفتگی که سلول‌های بويايی به آن عادت می‌کنند و در نتيجه ترتيب آدم داده می‌شود.

خيلی ساده‌اش اين است: اعصاب چشم مثل يک ليوان آب که پر می‌شود اين‌ها هم پر از بار الکتريکی می‌شوند. تا وقتی ليوان پر شده‌ خالی نشود امکان دوباره پر کردن آن وجود ندارد. بار الکتريکی اعصاب هم همينطور است، يعنی تا وقتی بار الکتريکی عصب مستهلک نشود، نمی‌شود دوباره آن‌ را پر کرد. آدم تشنه هم که يک ليوان آب به جايی‌ش نمی‌رسد.

ولی اين مربوط است به روز. در مدت شب که پلک‌ها بسته هستند نوری به چشم نمی‌رسد، پس چرا کره‌ی چشم حرکت می‌کند؟ ... آهان ... اين قسمت بامزه‌ی داستان است. دستگاه عصبی آدميزاد دو تا قسمت کلی دارد. يکی برای رتق و فتق امور بيرونی و دومی برای اهل اندرونی.

مادامی که آدم دارد بار عام می‌دهد و چشم و گوش و بويايی‌ و باقی حواسش، ... آقا دست نزن ... در حال خدمتگزاری به مردم هستند، ... ولو به زور توی تاکسی ...، قسمت اندرونی به امان خدا ول است و اهل اندرونی يک وظايف عمومی‌ دارند که انجام می‌دهند.

جناب‌شان که از امور عام المنفعه خلاص شدند و تشريف بردند اندرونی آنوقت است که نور ببارد به قبر مظفرالدين شاه که زورکی می‌خواست کمال الملک يک چيزهايی روی در و ديوار حرمسرا نقاشی کند. در اين حال خود دستگاه عصبی شروع می‌کند به داستان توليد کردن و در نتيجه المشاهدين الکرام اهلأ و سهلأ مرحبا.

همين اهلأ و سهلأ کردن دستگاه عصبی با اندرونی برای توليد محتوا باعث می‌شود کره‌ی چشم هم به حرکت دربيايد، همين چيزی که آدميزاد خواب می‌بيند. خيلی مهم‌ترش هم اين است که ميزان سوخت و ساز در عضلات هم بالا می‌رود و همين است که بعضی‌ها توی خواب هم می‌توانند راه بروند يا لگد بزنند، فی‌الواقع انرژی متمرکز می‌شود در عضلات و مانده به آدمش که چقدر انصاف داشته باشد. سال اول دانشگاه اينجانب رفته بودم خانه‌ی دوستم ميهمانی، شب هم ماندم همانجا. به فاصله‌ی سه متر از يک ميهمان ديگر خوابيده بودم. به طرز حيرت انگيزی در حال خواب سه متر فاصله را طی کرد و آمد يک لگد اساسی گذاشت توی کمرم ... حالا به هر حال ... که نفسم بند آمد. نصف شبی دعوای‌مان شد. فلان فلان شده سه متر حرکت کرده بود توی خواب ...

مغز آدميزاد در همين مدت خواب، اگر صاحب مغز مشکلی نداشته باشد می‌تواند مسئله‌ی رياضی هم حل کند يا زبان ياد بگيرد. باز هم دليلش اين است که تمام ورودی‌های بيرونی بسته‌اند و جناب‌شان دارند توی اندرونی خودشان را سرگرم می‌کنند.

مغز با همين روش خودسرگرمی می‌تواند تمام جنبه‌های يک مسئله را بسنجد و اين کاری‌ست که فقط در عالم خواب امکانپذير است. حالا ممکن است بعضی‌ها اولش دری وری بگويند اما بعد اعلام کنند آنوقت‌ها خواب بودم نفهميدم. اما وقتی ورودی‌های عصبی باز می‌شوند آنوقت آدم فکری می‌شود که چطور جناب‌شان فکر کرده‌ که از اين سر عالم برود آن سر عالم و يک نتيجه گيری‌ای درباره‌ی يک نفر بکند، ولی خوب در خواب می‌شود. بنابراين در حالت باز بودن ورودی‌های عصبی، يعنی در روز روشن و جلوی چشم مردم، درگيری‌های مغز آنقدر زياد می‌شود که منطقی‌ترين راه برای وصل کدن دو نقطه همان خط راست است ولی در حال خواب و مسائل اندرونی، مغز آدم هزار راه می‌رود ... حالا حاجی منطق سيری چند؟ ...

خوب جسارتأ که با همه‌ی اين هنرنمايی‌های مغز اما جناب‌شان گاهی می‌تواند برود توی جلد مظفرالدين شاه قاجار که عليرغم خالی بودن خزانه باز هم هوس مسافرت فرنگ کند، آن هم سه بار. يا وبلاگ نويسی کند به خرج اين و آن که همان هم شکل و شمايلش خيلی مظفرالدين شاهی‌ست. اين روش مظفرالدين شاهی مغز ناشی از کم خوابی‌ست. يعنی در غياب يک خواب درست و درمان مغز می‌تواند خودش برای خودش يا به کمک ديگران شروع کند به داستانسرايی. نمونه‌ی خيلی معروفش اين است که همه‌ی آن‌هايی را که خودسرانه می‌برند يک جاهايی بعد از بازگشت‌شان می‌گويند خواب‌شان به هم خورده و ضمنأ خيلی هم داستان سر هم کرده‌اند.

اين مربوط است به بخش مظفرالدين شاهی مغز که به هر حال بايد اندرونی‌اش را داشته باشد و چپ و راست سفر فرنگش به جا باشد ولو به قرض و قوله از روسيه و بانک شاهی انگلستان، يا از طريق توليد شعار وبلاگی.

بيت:

اگر دانی که نان دادن ثواب است ... تو خود ميخور که بغدادت خراب است

يعنی به قول سعدی عليه الرحمه عبادت به جز خدمت خلق نيست و ايضأ همون اوشان، يعنی سعدی، فرموده‌اند که بزرگ‌ترين عبادت همانا خوابيدن‌ است که خلق خدا دمی از دست‌تان بياسايند.

در نتيجه اين که مغز بايد دوره‌های نود دقيقه‌ای خواب را طی کند تا صاحب آن مغز به تعادل زيستی برسد و الکی شعار ندهد چون بغداد خودش به اندازه‌ی کافی خراب است. راهی که مدام توصيه می‌شود اين است که اگر چرخه‌های خواب‌تان به هم خورده عصرها يا حدود سه ساعت مانده به زمان خواب‌تان ورزش کنيد. بسته به عادت‌تان می‌توانيد بدويد يا برويد يوگا.

دويدن، راه رفتن منظم و يوگا باعث می‌شود بدن‌ آرام آرام به ريتم‌های مشخص عادت کند و آنوقت دوره‌های نود دقيقه‌ای خواب هم تنظيم بشوند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار