فرق دست‌ها

اين را که می‌نويسم اگر شک داشتيد می‌توانيد از مهندس مهدی چمران شورای شهر يا همکاران جوان و سابق مرحوم دکتر مصطفی چمران بپرسيد. خيلی از همکاران جوان دکتر چمران حالا آدم‌های معتبر دانشگاهی در رشته‌های مهندسی هستند، بخصوص در دانشکده مهندسی عمران دانشگاه تهران، من هم می‌شناسم‌شان.

لابد می‌دانيد که آقای حسنی امام جمعه‌ی اروميه آدم اهل کشاورزی‌ست و هميشه هم افتخارش اين است که نان خودش را از راه کشاورزی و دامداری درآورده. عکس تراکتور راندنش هم که خيلی جاها منتشر شده که لابد ديده‌ايد.

اتفاقأ توی اين اوضاع و احوالی که همرديفانش هزار جور حرف می‌زنند اين آدم مدام درباره‌ی کشاورزی کردن و آباد کردن کوير و اين‌ها حرف می‌زند و تا جايی که خبرنگارها هم نوشته‌اند از آن آدم‌هايی‌ست که نان از دسترنج خودش می‌خورد. اين که می‌گويم خبرنگارها نوشته‌اند مربوط است به مصاحبه‌ی چلچراغ با همين آقای حسنی که گفته بود "به رئیس جمهور پیشنهاد دادم بخشی از کویرها را به کشاورزان بدهند، خود من حاضرم اولین نفری باشم که پشت تراکتور بنشینم و کویر را شخم بزنم".

حتمأ باور کردنی‌ست که اين آدم دست‌های پينه بسته‌ای هم دارد که از کار کشاورزی‌ست. خيلی هم خوب. منتهای مراتب همين ايشان که به قول خودش "من قبل از امام جمعه بودن کشاورز بودم و الان هم هستم" مسئول بزرگ‌ترين خرابی استان آذربايجانغربی هم هست. همين را گفتم که اگر شک داريد برويد بپرسيد. حالا ادامه‌اش ...

ايشان اوايل انقلاب راه می‌افتد با يک جماعتی می‌روند با بيل و کلنگ و ماشين آلات شروع می‌کنند به خاکريزی در درياچه‌ی اروميه که اين طرف درياچه را به آن طرفش وصل کنند، برای رفاه حال مردم که منبعد درياچه را دور نزنند. خيلی از مهندسان جوان که عاقبت کار را حدس می‌زدند شروع می‌کنند به مخالفت با کار حسنی، منتهای مراتب گوش ايشان بدهکار نبوده و آنقدر خاک می‌ريزند کف درياچه و هی کف دريچه نشست می‌کند تا بلاخره از يک جايی به بعد کف درياچه را نابود می‌کنند و يک جاده‌ی نصفه نيمه راه می‌اندازند که هنوز هم هست برای اين که ببينيدش.

اين اتفاقات وقتی افتاده که در خود ايران هم پل ورسک هم بوده که آدم بفهمد کارهای مهندسی قديمی هم اين مدلی نبوده که بردارند خاک بريزند کف يک درياچه. همه‌ی اين داستان همين سی سال پيش اتفاق افتاده و خيلی‌ها يادشان هست.

در نتيجه اين اقدام متهورانه‌ی ايشان تمام چرخه‌ی طبيعی آب درياچه مختل می‌شود و باز در نتيجه آب شور درياچه‌ی اروميه آنقدر شورتر می‌شود که پرندگان مهاجر هم تحمل شوری را ندارند و هر روز تعدادشان کمتر می‌شود. از اين جالب‌ترش هم هست. توی همين درياچه‌ی اروميه يک ميگوی آب شور هست به نام آرتميا که به مناسبت اروميه آن را به آرتميا اورميانا نامگذاری کرده‌اند.

اگر گزارش گزارش زمین شناسی حوضه آبریز دریاچه ارومیه که مربوط است به سال 1381 و توسط مهندسین مشاور سانیو تهيه شده را بخوانيد متوجه می‌شويد که طبق نظر شيلات ايران میانگین میزان کل تولیدات توده زنده و تخم مقاوم آرتیمیا اورمیانا در مدت یک سال حدود 400 هزار تن بصورت وزن تر و3200 تن بصورت وزن خشک بر آورد شده. این تولید سالانه حداقل 10 میلیارد دلار ارزش دارد. همين حضرات مهندسين مشاور نوشته‌اند که اگر تنها 1% آرتیمیای بالغ را بصورت زنده یا 10% آن را بصورت منجمد و یا 10% تخم مقاوم تولید شده را از جنبه‌ی ارزی محاسبه کنيد حداقل نزدیک به 100 میلیون دلار در سال در آمد ارزی از درياچه‌ی اروميه نصيب استان می‌شود و آنوقت آذربایجانغربی دومین تولید کننده آرتیمیای جهان بعد از آمریکا خواهد شد.

منتهای مراتب الان آرتميای درياچه را بايد بشماريد چون به دليل همين زحمتی که آقای حسنی کشيده‌اند و جريان طبيعی آب درياچه را به هم زده‌اند شوری آب درياچه آنقدر بالا رفته که اين ميگو قادر به ادامه‌ی زندگی نيست.

يعنی ممکن بود يک آدمی با دست‌های نرم و نازک مهندسی برود يک پل برای روی درياچه طراحی کند که هم عبور و مرور انجام بشود و هم درياچه از بين نرود و هم پول به استان سرازير بشود ولی حالا البته به همت دست‌های پينه بسته‌ی جناب حسنی آن خاکريز نيمه کاره فعلأ تبديل شده است به محل تعويض روغن ماشين‌ها، درياچه هم که از بين رفته و روز به روز هم استان آذربايجانغربی مثل باقی جاها دارد فقيرتر می‌شود.

حالا اگر شک داشتيد به اين حرف‌ها هم آدم مورد تأييدش توی شورای شهر هست که بپرسيد، هم کلی پايان نامه توی دانشگاه تهران هست که اوضاع خرابی را به تفصيل نوشته‌اند و هم سازمان حفاظت محيط زيست سر جايش هست که برويد يک سؤال کوچک بکنيد که دست‌تان بيايد.

فکر کردم يک اطلاع کوچکی درباره‌ی فرق دست‌های مختلف بدهم بهتان.

نظرات

پست‌های پرطرفدار