وقتی به باور می‌رسی

چند وقت پيش رفته بودم يک ميهمانی عصرانه توی دانشکده‌ی خودمان. ميهمانی به افتخار پروفسور Barry Marshall برگزار شده بود، همين کسی که عکسش را می‌بينيد. حالا لابد می‌پرسيد اين آدم کيست؟ خيلی برای‌تان جالب می‌شود وقتی اصل داستان را بشنويد.



در عالم پزشکی اسم Barry Marshall مترادف است با جايزه‌ی نوبل سال 2005 ميلادی. منتهای مراتب دليل اعطای جايزه‌ی نوبل هم مربوط است به کشف عامل زخم معده که يک باکتری اسيد دوستی‌ست به نام Helicobacter Pylori.

هنوز هم تا آدم عصبی می‌شود می‌گويند الان است که زخم معده بگيری. راست هم می‌گويند ولی بين عصبی شدن و زخم معده گرفتن يک واسطه‌ی ديگری هم هست که همين باکتری‌ست. البته آدم چپ و راست بزند توی کار ادويه و فلفل خوردن در نتيجه درجه‌ی اسيدی بودن محيط معده را زياد می‌کند و باکتری مربوطه را پرت می‌کند توی بهشت اسيدی خفن و در نتيجه زخم معده راحت‌تر به نتيجه می‌رسد.

باز هم اين حرف که برای مدت‌های طولانی حرف اصلی هم بوده درست بود که زياد شدن اسيد معده باعث ايجاد زخم معده می‌شود ولی تحقيقات Barry Marshall و Robin Warren نشان داد اصل داستان در فعاليت همين باکتری اسيد دوست Helicobacter Pylori است که وقتی فعال می‌شود آنوقت معده‌ی آدم اولش شروع می‌کند به سوزش و بعد هی بايد بپيچيد به خودتان.

خيلی قديم‌ها که می‌شود به دوران بقراط و ابن سينا معالجات مختلفی برای بروز زخم معده ابداع کرده بودند، استفاده از ترکيبات حاوی بيسموت که اصولأ سمی هم هست. اما در اکتبر سال 1981 برای اولين بار نظريه‌ی مربوط به وجود يک باکتری در بروز زخم معده توسط تيم Marshall-Warren پيشنهاد شد. اهل پزشکی هم طبق معمول آن اول کار از مقاله‌ی اين دو نفر استقبال نکردند.

سه سال طول کشيد تا اين دو نفر متقاعد شدند که حرف‌شان درست است و گور بابای استقبال نکردن ديگران. باورشان اين بود که يک باکتری عامل ايجاد زخم معده‌ست و با آنتی بوتيک‌های مشخص می‌شود باکتری و در نتيجه زخم معده را از بين برد. جامعه‌ی پزشکی هم کمافی السابق پای‌شان را گذاشته بودند روی ترمز که نع نمی‌شود.

بلاخره روز 12 ژوئن سال 1984 Barry Marshall محتويات يک ظرف کوچک حاوی کشت هليکوباکتر پيلوری را سرکشيد و با اجازه‌تان مدت کوتاهی بعد مبتلا شد به زخم معده. بعد هم با مصرف آنتی بيوتيک‌های حاوی بيسموت باکتری بيماريزا را نابود کرد. سال بعد هم مقاله‌شان در نشريه‌ی Lancet منتشر شد. توی عالم پزشکی هم نشريه‌ی Lancet مثل کتاب دعا می‌ماند.

مقاومت جامعه‌ی پزشکی باBarry Marshall کار را به يک جايی رساند که خود او به جای دعوا و مرافعه‌ی کلامی، بردارد به جای حيوانات آزمايشگاهی، خودش را آلوده به ميکرب بکند و بعد هم روش مداوای خودش را دنبال کند که سند دست اول داشته باشد. نتيجه‌اش اين شد که تيم Marshall-Warren در سال 2005 موفق به دريافت جايزه‌ی نوبل در رشته‌ی پزشکی شد.

معمولأ اين جور آزمايش‌ها را روی حيوانات آزمايشگاهی هم به ضرب و زور اجازه‌ی مراکز مختلف می‌گيرند که مبادا به حيوان صدمه‌ی بيخودی وارد بشود، ولی هيچکس در مورد آدمی که می‌خواهد به دست خودش يک روش درمانی را امتحان کند حساسيتی ندارد. بخصوص که حالا توی دوران جديد آدم‌ها از بس که به فکر سلامتی خودشان هستند و هی حيوان آزمايشگاهی دم دست‌شان هست، ديگر آنقدرها هم به فکر آزمايش خودشان نيستند. خوب همين جاهاست که فرق آدم‌ها معلوم می‌شود ديگر.

چون ميهمانی مربوط به دانشکده بود همه‌مان وقت داشتيم با Barry Marshall گپ بزنيم. همه هم که عکس می‌گرفتند، البته با دوربين اينجانب. بيچاره ايستاده بود مثل مجسمه، ديگران می‌رفتند کنارش می‌ايستادند که عکس بگيرند. انگار از اين وضع خسته شده بود چون من که رفتم عکس بگيرم گفت حالا بذار با تو دست بدم که اقلأ يک تفاوتی با عکس‌های ديگه داشته باشه. کلی ملت خنديدن.


ازش پرسيدم چرا آزمايش رو روی خودت انجام دادی؟ گفت وقتی آدم حساب و کتاب می‌کنه درباره‌ی باورش و ديگه می‌فهمه باورش قابل اثباته بايد بدون تأمل آخرين قدم رو برداره. اگر تأمل کنی تمام زندگيت رو باختی چون هيچکس به جز خودت نيست که بدوند چقدر اون باور حقيقيه.

خلاصه که اين پنجمين برنده‌ی نوبلی بود که اينجانب زيارت کردم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار