هفت روز هفته

روز اول. خيلی مبارک است که راديو زمانه دو ساله شده. خيلی خسته نباشند همه‌ی کسانی که دارند برای اين راديو زحمت می‌کشند، بخصوص برای مهدی جامی مدير راديو زمانه. کار رسانه‌ای هميشه دشوار است و شنونده‌ها هم هميشه متوقعند. اين‌ها به کنار. اما انصافأ به نظرم می‌رسد مهدی جامی همه‌ی زحمات خودش و همکارانش را به سادگی بی ارزش می‌کند. هيچ هم تعارف ندارم در اين مورد. بلاخره هرخواننده‌ای می‌تواند با خواندن يک نوشته حس نويسنده‌اش را درک کند. در يادداشت دو سالگی زمانه (از رنگ گل روی زمانه تا رنج خار باغبان‌هاش) به قلم مهدی جامی از همان اول معلوم می‌شود که مهدی با کينه ورزی دارد با همه چيز روبرو می‌شود. يک نمونه‌اش انتقاد‌های روزنامه‌ی هلندی‌ست که درست بر خلاف اين که مهدی نوشته است که "زهرنویسان فولکس کرانتی بددهنی‌هاشان را کرده‌اند و فراموش‌شده اند"، از قرار هيچ هم فراموش نشده‌اند چون مهدی خودش آن‌ها را يادآوری می‌کند. ادامه‌اش هم اين است که نوشته "در سال جدید میلادی تا این‌جا آسوده بوده‌ایم و مشغول به تحکیم مواضع و سازمان‌دهی بهتر نیروها!". يعنی نه تنها هيچکس فراموش نشده بلکه تازه اول کارزار است. هيچ جای اين تحکيم مواضع را هم به طنز نمی‌شود برگزار کرد. حقيقتش چند روز بعد که مهدی با شعف فراوان مقدمه‌ا‌ی برای انتشار نظر يکی علاقمندانش نوشت باز دوباره يادآوری کرد که برای سازمان‌دهی بهتر نيروها دارد يارکشی می‌کند. علتش اين است که خودش برای مقدمه‌ای که نوشته يک عنوان پر طمطراق تراشيده که عبارت است از "کاشفان فروتن زمانه". يعنی واقعأ هر کسی از زمانه تعريف کند می‌شود کاشف فروتن؟ خوب برای مدير يک رسانه اين روش درستی نيست که به مخاطبانش لقب بدهد، يکی بشود کاشف فروتن آن يکی بددهن. هيچ فرقی نبايد ميان مخاطب علاقمند يا منتقد وجود داشته باشد. رسانه که نمی‌تواند مخاطبانش را دستچين کند و به آن که تعريف می‌کند پاداش بدهد که "... از او دعوت می‌کنم هر وقت خواست برای رسانه خودش بنویسد ..." و از آن که انتقاد می‌کند به زهرنويسی ياد کند، زهرنويس را هم که دعوت نمی‌کنند جايی. اين را خود مهدی دو سال پيش در سيبستان لقب داده بود "همان ايرونی بازی آشنا". سال گذشته هم در مذمت اين دستچين کردن مخاطب نوشته بود "... صحبت از عليانی شد يک اعتراض شديد اللحن دارم. به خودش هم گفته ام که آخر برادر اين چه کاری است که تو و يکی چند تن ديگر از وبلاگ نويسان کرديد در سال پار که برای وبلاگتان قفل و کليد گداشته ايد. وبلاگ را آدم می‌نويسد مثل نانی که در طبق دجله می‌گذاشتند. تا به دست هر که خواست برسد. توجيهات فرمود اما ما نپذيرفتيم. به همين سادگی.". با وبلاگ که از اين حرف‌ها می‌شود زد لابد صد برابرش را بايد به راديو گفت. حالا به همين سادگی آن زير نوشته کاشف فروتن، خود صاحب نوشته و يکی دو تا مخاطب ديگر دارند بگو مگو می‌کنند که تو از خودشانی يا نه. خوب خود مهدی اين‌ها را به جان همديگر انداخته با چيزی که نوشته که هر وقت خواست برای رسانه‌ی خودش بنويسد. آنوقت آن کاشف فروتن بايد توضيح بنويسد که "من افتخار دوستی با هیچ یک از بچه‌های زمانه را نداشته‌ام". اين يعنی مهدی دارد کار آدم‌ها و نظرشان را بی ارزش می‌کند. خوب برادر اين همان "ايرونی بازی آشنا‌"يی‌‌ست که خودت مذمتش کردی که.

روز دوم. يعنی واقعأ اين از آن جوک‌های روزگار است که روسيه به گرجستان حمله کرده و حالا دارد به هر ضرب و زوری‌ست از گرجستان خارج می‌شود آنوقت يکی از فرماندهان ارتش روسيه اعلام کرده که نیروهایش تدریجا از خاک گرجستان خارج می شوند و به سربازانش دستور داده جای خود را به صلحبانان روس بدهند. ارتش روس با صلحبانان روس چه فرقی دارد؟ تازه که همين صلحبانان محترم روس خودشان اول از همه شروع کرده‌اند به تير و توپ درکردن به طرف نيروهای گرجستان تا ارتش روسيه سر برسد. روس‌ها انصافأ هر چقدر زور بزنند که تيم دينامو مسکو توی ليگ‌های اروپايی بازی کند ولی دست آخر شرقی هستند.

روز سوم. هوا که سرد می‌شود هوای خيابان و کوچه و پسکوچه هم سرد می‌شود. يعنی انتظار از ورزشکاران ايرانی برای کسب مدال در المپيک از جنبه‌ی انصاف انتظار به جايی نيست. بلاخره ورزشکارها هم با همين مشکلاتی روبرو هستند که مردم عادی دارند باهاشان سر و کله می‌زنند. حتی می‌شود گفت اگر يک آدمی بلاخره دارد کار می‌کند يا تجارتی دارد که دو روز آينده‌اش را هم ممکن است ببيند، ورزشکار جماعت توی ايران همين را هم ندارد، از قديم هم نداشته و لاجرم وقتی شرايط زندگی سخت می‌شود ورزشکار ملی هم اوضاعش خيلی بهتر از باقی مردم نيست. به نظرم جای خوشحالی هم ندارد که هيچکدام از ورزشکاران تيم ملی مدال نگرفته‌اند، تا به حال. هر چند از بس که حکومت به همه چيز چنگ انداخته آدم به خودش می‌گويد بلاخره با مدال نياوردن ورزشکاران روی‌ حکومتی‌ها که کم می‌شود. ولی اين حرف بيش از حد احساسی‌ست، به نظرم. ورزش کردن در سطح ملی يک توانايی‌ست و ورزشکاری که بتواند در يک ميدان مدال بگيرد هر چقدر هم که حکومت از آن مدال سوء استفاده کند اما دست آخر سود مدال به ورزشکار می‌رسد. مثل فوتباليست‌های ايرانی که پای‌شان به باشگاه‌های خارجی باز شد و زندگی‌شان تغيير کرد. به نظرم خيلی هم خوب نيست که دست از تشويق ورزشکارهای‌مان برداريم فقط چون حکومت از امتيازی که می‌آورند به نفع خودش سوء استفاده می‌کند. آن طرف داستان را بايد ببينيم که اگر ورزشکار ايرانی بتواند توی دنيا شناخته شود از آينده‌ی نامعلومی که توی اوضاع و احوال جامعه‌ی ورزشی ايران گريبانگيرش خواهد شد نجات پيدا می‌کند. حالا بلکه تا روزهای آخر هم ورزشکارهای ايرانی مدال بگيرند و يک آدمی از اهل حکومت هم عقلش برسد که دم و دستگاه عريض و طويل ورزش را بسپارد به يک اهل فن. ضمنأ رأی دادن يا ندادن با مدال گرفتن ورزشکارها فرق دارد. از تشويق ورزشکارها نمی‌شود درباره‌ی رأی دادن يا ندادن نتيجه گرفت.

روز چهارم.Usain Bolt جاماييکايی، برنده دو صد متر المپيک، از آن اعجوبه‌های جديد دووميدانی جهان است. خيلی قبل از خط پايان شروع کرد به آهسته کردن سرعتش و اعلام پيروزی و با اين حال رکورد اين رشته را هم شکست. همين رفتار عجيب اوسين بولت باعث شده همه منتظر نتيجه‌ی آزمايش دوپينگ او باشند. بولت امسال خيلی خوش شانس بود چون يکی از مدعيان دو صد متر امسال Dwain Chambers انگليسی بود که اصولأ به المپيک هم نيامد. از قرار چامبرز مشکوک به دوپينگ بوده و کميته‌ المپيک انگلستان او را از شرکت در مسابقات منع کرده. به هر حال فعلأ مايکل فلپس و اوسين بولت خيلی عجيب و غريب شده‌اند.

روز پنجم. خيلی طبيعی‌ست که وقتی وضع اقتصادی خراب بشود سلامتی مردم هم به خطر بيفتد چون سرانه‌ی مصرف مواد بهداشتی پايين می‌آيد. حالا البته در بين کشورهای در حال توسعه هم چنين وضعی خيلی شايع است، منتها اين کشورها از جنبه‌ی اقتصادی به طور بنيادی فقيرند و همين هم هست که اوضاع سلامتی مردم‌شان هم خراب است، يا گرسنه هستند. حالا توی ايران البته به همت اهل حکومت، با وجود ذخاير و منابع طبيعی باز هم اوضاع مردم مثل جاهايی‌ست که هيچکدام از اين‌ها را ندارند. در نتيجه برای سالم ماندن بايد همان راهی را برويم که کشورهای فقير می‌روند. درست شبيه به وضعی که وقتی همه جا تاريک است آدم نابينا راحت‌تر از آدم بينا زندگی می‌کند چون هميشه در تاريکی زندگی می‌کرده، در عوض آدم بينا هر قدمی که برمی‌دارد با سر می‌خورد زمين. در کشورهای فقير دنيا برای درمان بيماری‌های دستگاه گوارش، که يکی‌شان هم همين وباست، از مواد طبيعی استفاده می‌کنند. معروف‌ترين‌شان هم نارگيل است. خودتان برويد توی اينترنت و درباره‌ی نارگيل بخوانيد که مثلأ تمام ويژگی‌های داروی مترونيدازول برای آلودگی به انگل ژيارديا را دارد. اينجانب هم يک وقتی توی يک کار تحقيقاتی انگل شناسی پزشکی روی اثرات مترونيدازول و عصاره‌ی نارگيل کار می‌کردم و خوب خبر دارم داستان از چه قرار است. خوب همين است که در کشورهای فقير دنيا کاشت نارگيل مرسوم است و هزار جور غذای مختلف از آن درست می‌کنند و کلی هم جشن برای نارگيل دارند. از اتفاقات روزگار شير نارگيل تازه در درمان کم آبی ناشی از وبا هم مؤثر است. اين را توی مثلأ ژورنال‌ آمريکايی طب مناطق حاره می‌توانيد پيدا کنيد. نارگيل پر است از پتاسيم و گلوکز ولی دچار کمبود سديم و کلر است. برای همين هم می‌گويند با اضافه کردن قرص‌های نمک به شير نارگيل می‌شود کمبود اين دو ماده را هم جبران کرد. راه و روش کشورهای فقير دنيا برای مقابله با بيماری‌های عفونی دستگاه گوارشی، تشويق کردن کشاورزان برای کاشت نارگيل است تا به طور غير مستقيم هزينه‌های درمانی را کم کنند. برای همين هم توی خيابان‌های برزيل همينطور شير نارگيل فروش دوره گرد می‌بينيد، يا توی هند صد جور افزودنی از نارگيل درست می‌کنند، روغنش را هم که می‌مالند به موهای سرشان و از سه متری بوی نارگيل می‌دهند. خلاصه اين که حالا شما کاری به کار حکومت نداشته باشيد. به فکر سلامتی خودتان باشيد. آب خوردن‌تان را بجوشانيد و سبزی‌های‌تان را هم با آب نمک شستشو بدهيد. اين حضرات که فعلأ نصف سر همه‌مان را پنبه کاری کرده‌اند، لااقل خودمان آن نصف ديگرش را گندم بکاريم.

روز ششم. راستی اگر دوست داشتيد برای روزهای جمعه بنويسيد. بخصوص اگر از محيط دور و برتان بنويسيد خواندنی‌تر می‌شود، از جشنواره‌ها و مراسم عمومی که خودتان درشان شرکت داريد. کاش يک وبلاگ نويسی پيدا می‌شد از پکن و درباره‌ی المپيک بنويسد. شايد هم هست و بيخبريم. خلاصه بنويسيد و عکس بفرستيد.

و روز هفتم. ديروز خيلی به همه‌مان خوش گذشت. از امين و ايمان هم خيلی تشکر بابت همه چيز. ضمنأ آقای عليرضا حالا ببين کاراتا! بابا خامه‌ی روی کيک از نان شب هم واجب‌تره.

نظرات

پست‌های پرطرفدار