هفت روز هفته

روز اول. برداشت کاملأ متفاوت دولت احمدی نژاد از گزارش‌های آژانس بين‌المللي انرژی اتمي خيلي جالب است. گزارش‌ها تنبيهي‌ست اما دولت مي‌خواهد جشن بگيرد. خوب چطور احمدی نژاد با چنين اعتماد به نفسي دست به جعل معاني مي‌زند؟ به نظر من داستان يک جای ديگری‌ست. لابد با خبر شده‌ايد که دليل برکناری ذوالقدر اين بوده که ايشان دستور آماده باش داده به فرماندهان و فرمانداران. حکومت نظامي يعني همين. دعوای اصلي همينجاست. گروه احمدی نژاد با اهل عمامه درافتاده‌اند و کار به جايي رسيده که معاون وزير که نظامي‌ست مي‌خواهد از اختيارات جانشين فرمانده کل قوا که اهل عمامه‌ است استفاده کند. في‌الواقع گروه احمدی نژاد از تمام امکانات‌شان دارند همين استفاده را مي‌کنند تا معممين را به زانو دربياورند و اتفاقأ نوشته‌های فاطمه رجبي را هم بايد در همين طرح بازخواني کرد. اعلام جشن معنايش اين است که امکان معامله‌ی پشت پرده را از معمم‌ها بگيرد. در حالي که انتصاب احمدی نژاد به رياست جمهوری برای دفع شر از حکومت مععمين بود اما حالا ورق دارد برمي‌گردد و گروه احمدی نژاد دارند بر عليه منصوب کنندگانش وارد عمل مي‌شوند. همين الان هم بدنامي رد صلاحيت‌ها نصيب وزارت کشور و شورای نگهبان شده که هر دو نهاد را معممين اداره مي‌کنند همين هم هست که کم‌کم شورای نگهبان هم بر عليه طرح‌های دولت اعلام موضع مي‌کند. احمدی نژاد دارد زير پای معممين را خالي مي‌کند آن هم با عوض کردن معنای اتفاقات. اگر جشن گرفته بشود آنوقت احمدی نژاد پيروز است و دست آدم‌های پشت پرده برای معامله بسته مي‌شود، اگر جشن گرفته نشود آنوقت احمدی نژاد دستور راه اندازی سانتريفيوژها را مي‌دهد و حکومت را مي‌گذارد در کار انجام شده. جالب است که گاهي معممين برای اين که فاصله‌شان با احمدی نژاد زياد نشود و بتوانند او و آدم‌هايش را کنترل کنند مجبور مي‌شوند زودتر از او بعضي از کارهای او را به خودشان نسبت بدهند. از قضا بني‌صدر هم همين کارها را انجام مي‌داد. او هم در دوران جنگ مدام در جبهه‌ بود، احمدی نژاد هم مدام به شهرهای مختلف سفر مي‌کند. هر دوی اين‌ها به دنبال جای پا در ميان توده‌ی مردم بودند و هستند و هر دو هم به گروه‌های مسلح ملحق شدند. متوجه شديد؟ ذوالقدر اعلام حکومت نظامي کرد و فرمانده‌ی سپاه برای گروه احمدی نژاد نطق انتخاباتي کرد. اين درست همان کاری‌ست که مسعود رجوی برای بني‌صدر انجام داده بود. هر دو هم بر عليه معممين. حسن روحاني که مي‌گويد کم‌کم مهر امام زمان را هم درست مي‌کنند يعني کم‌کم مهر را از دست ما درمي‌آورند. مهر ساليان سال است که ساخته شده و آقای مشکيني قبلأ برای انتخاب اعضای کابينه‌ی احمدی نژاد از آن استفاده کرده بود. فکر امروز را نکرده بودند ديگر!

روز دوم. 50 سال حکومت بر يک جزيره‌ی کوچک تنها دستاورد تاريخي فيدل کاستروست وگرنه جناب‌شان نه يک خط به تمدن نوشتاری جهان اضافه کرده‌اند که نسل‌های بعدی با ديالکتيک مارکسيسمي ايشان راه به جايي ببرند و نه يک مدلي از زندگي شخصي به دنيا ارائه داده‌اند که نسل‌های بعدی بگويند لااقل اين طرفي که خوب بود. دختر ايشان از زندگي در کوبا فرار کرده و خواهرش سال‌هاست در مقام مخالف جدی او دارد شعار مي‌دهد. مردم هم قادر نيستند حتي يک راديو بدون اجازه دولت داشته باشند. منتها از صبح تا شب آزادند که برقصند، برای چي‌اش را هم نمي‌دانند چون رفيق فيدل راه کشور را به دنيای آزاد بسته است. منتهای مراتب ايشان خيلي خوب سخنراني مي‌کند و نصف روز مي‌تواند حرف بزند و آسمان را به زمين بچسباند که اگر حکومت را بر پايه‌ی مارکسيسم علم کنيم آخرش تبديل مي‌شود به بهشت برين مساوات. آنوقت در همين زمين فعلي اگر نفت مجاني چاوز يا کمک‌های 50 ساله‌ی روسيه نبود خود جناب‌شان هم شب را بايد توی کوچه مي‌خوابيدند. داستان وقتي جالب مي‌شود که متوجه باشيد ايشان هم در نهايت مقداری سلول هستند که لاجرم پير مي‌شوند. ولي از قرار خودش باورش نمي‌شود. آدمي که بعد از 50 سال حکومت بگويد "ادامه نبرد همچون سرباز عقاید" لابد با سلول‌های بدن خودش هم تعارف دارد. حالا اميد به خدا که ببينيم سلول‌های بدن رفيق فيدل يک جور جديدی از آب درمي‌آيند. بخصوص به کوری چشم دشمنان!! همينت که عقب عقب شنا مي‌کني منو کشته!

روز سوم. سال‌های سال است که متخصصان علوم اعصاب و روانپزشکان در ايران دارند مي‌گويند اعتياد يک بيماری‌ست و با معتاد بايد مثل بيمار رفتار کرد و البته گوش کسي هم بدهکار نيست. روش جمهوری اسلامي در برخورد با معتادان هم هيچ اثری نه روی آن‌ها داشته و نه روی جامعه. و حالا در مرکزی‌ترين زندان ايران وجود يک باند قاچاق مواد مخدر با ارقام خريد و فروش کلان گزارش شده. يعني اگر همان تصور بيمار را برای‌شان قائل باشيم انگار که مريض را ببريد بيمارستان و به جای دارو به او ويروس و ميکروب تزريق کنيد. خوب بعد؟ بعدش البته دو تا حرف دارد که به نظرم يکي‌شان خيلي مهم است. اولي‌ اين است که يک عده‌ای دارند در جای امن از طريق فروش مواد مخدر پول درمي‌آورند، به جای اين که بروند توی خيابان بفروشند در زندان مي‌فروشند. اما دومي‌اش اين است که اگر جای اين آدم‌ها را با حيوانات آزمايشگاهي عوض کنيد آنوقت يک آزمايشگاه کوچک درست کرده‌ايد که مي‌توانيد از روانشناسي تا سم شناسي در همه‌ی موارد خيلي خوب تحقيقات‌تان را انجام بدهيد. خوب در خيلي از کشورهای توسعه چند باری سر و صدايش درآمده که کارخانه‌های داروسازی پول داده‌اند تا داروهای‌شان بدون اطلاع، روی مردم آزمايش بشوند. نوع کشور هم زمينه‌ی آزمايش انواع مشخصي از داروها را تعيين مي‌کند درست شبيه به انواع حيوانات آزمايشگاهي که برای آزمايش‌ انواع مشخصي از مواد شيميايي توليد مي‌شوند. من گاهي که خبرهايي درباره‌ی توليد داروی ايدز در ايران مي‌شنوم و بعد يادم مي‌آيد بودجه‌ی تحقيقات در ايران دو دهم ِِ درصد است و ضمنأ ايدز هم در زندان‌های ايران بيداد مي‌کند آنوقت با خودم مي‌گويم نکند جای موش و آدم با هم عوض شده باشد چون موش آزمايشگاهي گران است و آدم معتاد ارزان. آلمان‌‌ها در دوران جنگ جهاني‌ دوم از اين کارها زياد مي‌کردند، سابقه‌ا‌‌ش در بعضي مجلات علمي هم هست.

روز چهارم. آقای گيتس، وزير دفاع امريکا، هم درباره‌ی درگيری‌های ترکيه و کردهای عراق در يک جمله اعلام موضع کرده‌اند. فرموده‌اند the shorter the better يعني "هر چه کوتاه‌تر، بهتر". اصل خبر را در سايت بي بي سي انگليسي بخوانيد که باورتان بشود. لابد الان مسئولان عراقي در فکرند که اصولأ بايد به خود امريکا اعلان جنگ کنند. مردم غياث آباد خاورميانه عربي و از اين بي‌ناموسي‌ها!؟

روز پنجم. خيلي جالب شده که اردشير زاهدی هم وارد کارزار انتخاباتي امريکا شده و به مک کين اعتراض کرده. اين همه سال بيخبری و ناگهان جيغ بنفش؟ تا به حال چيزی از زبان ايشان درباره‌ی کمک‌های شرق و غرب به حکومت صدام حسين در دوران جنگ نشنيده بوديم و اين که بعد از سال‌ها موضوع ايستادگي در جنگ دارد از زبان زاهدی گفته مي‌شود خيلي جالب است. خيلي قابل تأمل‌ترش هم صحه گذاشتن ايشان بر فعاليت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامي‌ست. خوب اردشير زاهدی امضا کننده‌ی پيمان ان پي تي بوده و قابل قبول بود که اگر شرايط هماني مي‌بود که ايشان در موقع امضاء کردن پيمان داشتند، آنوقت برای امضای خودشان هم که شده بود از فعاليت‌های هسته‌ای حمايت مي‌کردند. ولي حالا شرايط هماني نيست که قبلأ بوده و خود ايشان در وبسايت‌شان از جمهوری اسلامي به سبب بدنام کردن او و پدرش در بين جوانان بي‌خبر از گذشته انتقاد کرده‌اند. ايشان در وبسايت‌شان نوشته‌اند که: "مصدق از طرف بسیاری از طرفداران قدیمی خود ازجمله شخصیتهائی چون حسین مکی و دکتر مظفر بقائی کرمانی طرد و رها شده بود. شخصیتهای بانفوذ روحانی و مراجعی چون آیت الله بروجردی٬ حکیم، شهرستانی و کاشانی با تماس با ڀدر من ڀشتیبانی خود را در هواداری از چالش او با مصدق ابراز می داشتند". خوب حالا يعني تازگي‌ها آيت الله‌ها به نقش مهم فضل الله زاهدی پي برده‌اند و قرار است مدال را بدهند به فرزند ايشان؟ همان مدالي ‌که به گردن حسين مکي هم انداختند که حالا حالاها مثل زنگوله عمل می‌کند! اين همه سال بيخبری و حالا جيغ بنفش درباره‌ی کمک‌های شرق و غرب به صدام؟ به اميد خدا که ايشان هم وبلاگ نويس بشوند و يک مقداری از پست مدرنيسم عقيدتي‌شان صحبت بفرمايند!

روز ششم. تبريک عرض مي‌شود شديدأ. اصلاح طلبان از روی "مصلحت بينی مومنانه و دلسوزی برای انقلاب و ملت و باور به اين كه ایران و جمهوری اسلامی از خود ماست" تصميم به شرکت در انتخابات گرفته‌اند. خيلي زحمت کشيدند که برای ما ملت هم دلسوزی مي‌کنند و قرار است با خون جگر بروند نماينده بشوند. منتها اول و آخر دليل‌شان به همديگر نمي‌خورد. يعني قسمت مؤمنانه‌اش که خودشان لقب برای خودشان بريده‌اند و دوخته‌اند اين است که اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد که معلوم شد اگر امام حسين هم قرار بود با روش مصلحت بيني مدل اين برادران اصلاح طلب برود کربلا احتمالأ الان در مراسم شادی ايشان شرکت مي‌کرديم. قابل توجه مهدی جامي! قسمت دوم هم اين است که اين جنابان اگر هم نمي‌فرمودند که جمهوری اسلامي از خودشان است ما هيچ راهي برای فهميدنش نداشتيم. خيلي تشکر از بابت يادآوری! در پايان بيانيه‌ هم مرقوم فرموده‌اند که: " در حوزه های اندکی که امکان رقابت فراهم است در صحنه حضور خواهد داشت". احتمالأ مرحوم زاپاتا که گفته بود مرگ روی دو پا بهتر از زندگي روی دو زانوست از اين برادران به امام حسين نزديک‌تر بوده. بعد از هزار سال مراسم داره شاد مي‌شه!

و روز هفتم. خدايي‌اش راست مي‌گويم. ديروز يک آدمي را ديدم رفته بود توی حمام با عينک آفتابي. گفتم ولک من خونم ريخته که از فردا با عينک ری بن بخوابم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار