هفت روز هفته
روز اول. بیانیه ای که 370 چهره های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به تضعیف حاکمیت ملی منتشر کردهاند خيلي هم در مورد مخاطب شناسي کار درخور توجهي نبود. يعني زيره به کرمان بردن است، چون مردمي که قرار است مخاطب چنين بيانيهای باشند خودشان دارند از زور گراني ضعف را ميچشند، مذهبي هم که باشند يک بار که بروند سوريه متوجه آزادی لباس پوشيدن مردم و فروش بدون ممنوعيت سي دیهای رقص و آواز عربي ميشوند و تفاوتها را ميبينند. يک کمي بهترشان هم که پايش برسد به دوبي اصولأ از فرودگاه درنيامده فک و فاميل حکومت را به همديگر وصلت ميدهد. بنابراين برای اثبات خرابکاریهای داخلي و خارجي حکومت به مردم عادی بيانيه دادن لازم نيست. ميماند خواص، که باز انتشار چنين بيانيهای برایشان مثل کار آرايشگرهاييست که از بيکاری سر همديگر را ميتراشند. پس اين بيانيه به چه کاری ميآيد؟ خوب يک کمي که بيانيه را دقيقتر ميخوانيد متوجه خودسانسوری نويسندگانش ميشويد. اگر چنين خودسانسوریای وجود نداشت اين بيانيه ميتوانست اتمام حجت با حکومت باشد، يعني همان حرفي که مهندس بازرگان در دادگاه نظامي دورهی شاه گفته بود که ما آخرین نسلی هستيم كه با شما با چنین ادبیاتی حرف ميزنيم. ولي فعلأ اين بيانيه هيچ کاری از پيش نميبرد. يکي از مهمترين دلايلش، به نظر من، اين است که اصولأ آدمهايي آن را امضا کردهاند که در مشي سياسي با هم اختلافات عميق دارند و همين شده که بيانيه دچار خودسانسوری شده. برای نمونه يدالله اسلامي، دبير كل مجمع ادوار مجلس شوراي اسلامي، و احمد زيدآبادی، روزنامه نگار و فعال سياسي. يدالله اسلامي برای شرکت در انتخابات ثبت نام کرده در حالي که احمد زيدآبادی مدتهاست لزوم سکوت سياسي را توصيه ميکند. اين يعني بيانيهای که تويش نه سيخ بسوزد نه کباب. يک موضوع مهمتری هم هست و آن اين است که با وجود اشاره به موضوع دستگيری فعالان زن ولي در بين اسامي امضاکنندگان فقط اسم 30 زن وجود دارد، يعني حدود 8 درصد امضاکنندگان. يعني همهی فراگيری سياسي، اجتماعي و فرهنگي اين بيانيه شامل 30 زن شده؟ خوب واقعأ چه اجباریست به بيانيه دادن وقتي شمول بيانيه در بين خواص هم گرفتاری دارد؟ فيالواقع آدم به خودش ميگويد نکند داريم کمکم در مورد توليد هخا در داخل به خودکفايي ميرسيم!
روز دوم. دولت قبلي استراليا به رهبری جان هوارد کارهای خارق العادهای انجام داده که اصولأ همين حالا حزب ليبرال نميداند جواب خودشان را چه بدهند چه برسد به مردم. يکي از مهمترين برنامههای دولت قبلي برپايي يک آزمون شهروندی برای مهاجران بود. بنای دولت بر اين بود که آزمون حاوی 200 سؤال باشد، که اصلأ از نظر تعداد خيلي عجيب بود. حالا فقط سه تا سؤال شفاهي ميپرسند که اصولأ بيشتر به سلام و عليک شباهت دارد. اما آزموني که بنا بود بگيرند خيلي فاجعه بود و بدترين سؤالش که هفتهی پيش گفته شد شخص جان هوارد خودش تنظيمش کرده بوده عبارت بود از اين سؤال: نام معروفترين کريکت باز دههی 30 استراليا چيست؟ حالا خندهاش اين است که برای جوابش هنوز بعد از هفتاد سال جنگ و مرافعه دارند چون سه نفر برای اين عنوان معرفي شدهاند. خدايياش خيلي عالي ميشود جان هوارد بتواند برود عضو شورای نگهبان خودمان بشود، سن و سالش که ميخورد به شورا، نمونه سؤال هم که بدهد ميبينند چيزی کم ندارد. بلکه برای انتخابات بعدی با همفکری ايشان دربارهی اسم شهردار ملاير در سال 1312 سؤال بدهند. عمرأ دو نفر راه پيدا کنند به مجلس!
روز سوم. خيلي خوب است که شاهرودی به موضوع اجرای احکام اعدام در ملاء عام توجه کرده منتهای مراتب اسم اين کار را نميشود اصلاحات قضايي گذاشت. چرا؟ همين الان ضابطين قضايي يا هر آدمي که دستش برسد راه به راه مردم را به صلاحديد خودش بازداشت ميکند و مثل همين چند ماه اخير يکي دو روز بعد از بازداشت خبر مرگ او را به خانوادهاش ميدهد، لابد از فردای روز اين جور مجازاتهای پنهاني، از جمله اعدام، را هم به طور قانوني انجام ميدهند مبادا که روح جامعه آزرده بشود و طبق معمول بعد از هر خرابي برای آن مستندات تهيه ميکنند. خوب اين مجازات کردن نيست که مايهی آزردگي مردم شده بلکه اين اصل بازداشت کردن و محاکمه کردن سرخود است که مردم را گرفتار کرده. نمونهاش همين رفتار نيروی انتظاميست که رئيسش برای لباس پوشيدن مردم قانون وضع ميکند. شاهرودی فرعيات موضوع را دارد اصلاح ميکند در حالي که تا بيايد يک شاخه از اين درخت را ببرد بيست تا شاخهی جديد رشد کرده. حالا البته به همين اصلاح فرعيات هم خيلي نميشود خوشبين بود. همين که ايشان سنگسار را ممنوع کرد و دو روز بعد قاضي خودش محکوم را بست به سنگ معلوم شد اثر دستورات ايشان تا کجاست! فعلأ که ميگويند طرف خودکشي کرده، لابد منبعد ميگويند برای حفظ سلامتي جامعه ايشان را در خفا اعدام کرديم با صلاحديد مقامات. جناب رئيس هم که سالي يک بار سری ميزنند به اوراق تقويم تاريخ.
روز چهارم. طبق قانون رانندگي استراليا اگر مسافران يک خودرو کمربندی ايمني را نبندند و پليس آنها را ببيند خودشان را جريمه ميکند، نه راننده را. خوب حالا دارد اوضاع عوض ميشود چون از ماه آينده در ايالت استراليای جنوبي، که مرکزش آدليد است، اگر مسافران خودرو کمربند ايمني را نبندند راننده جريمه ميشود. خيلي نامردیست ولي پليس معتقد است اگر رانندهای دارد دوستانش را سوار ماشين ميکند مجبور است قوانين را هم برایشان توضيح بدهد وگرنه بايد پيادهشان کند. آما جريمه ميکنند ها! 280 دلار جريمه بريدهاند برای راننده. لابد همين روزها ملت کاسبکار ميافتند به طرحهای ابتکاری. مثلأ قفل درست ميکنند برای کمربند و راننده همه را قفل ميکند تا برسند به مقصد. اونجا به چکمه گير ميدن اينجا به کمربند. ببينيم چند وقت ديگه ميرسن به لباس زير ملت!
روز پنجم. در دورهی صدام حسين اهل قبيلهی دامادهای صدام خودشان ريختند سر دو تا داماد شورشي و آنها را کشتند، به جرم خيانت. مورد وضع زنها در عراق هم مثلأ سنگسار کردن همان دختر کرد يزيدی که يادتان هست، باز به جرم خيانت. دسامبر سال گذشته روزنامه گاردين گزارشي منتشر کرد از وضع زنان عراقي که حرف اصلياش اين بود که در بیشتر نقاط عراق زنان به قدری احساس نا امنی میکنند که فقط در صورتی از خانه خارج می شوند که یک خویشاوند مرد آنها را همراهی کند. همه گروه های مسلح مهم، از جمله آنهایی که به دولت وابسته هستند هم، از روی عادت به زنان تجاوز جنسی می کنند، حتي در کردستان عراق، و حتي در بين مسيحيان. سازمان ملل هم تائید کرده که تنها در شش ماه اول سال 2007 بيش از 525 قتل ناموسي در عراق صورت گرفته که سه چهارم مقتولين سوزانده شدهاند. خوب حالا هيچ تعجب نميکنيد از خبرهای مربوط به بمبگذاران انتحاری زن در عراق؟ يعني ميگوييد در جامعهی به شدت متعصب عراق آنقدر جديدأ همه چيز دموکراتيک شده که زنها ميروند بيرون و با بمب برميگردند خانه؟ خوب جواب چنين سؤالي را بايد در يک جای ديگری پيدا کرد که اصولأ ممکن است يک خانمي برود فرم پر کند که عنداللزوم ميتوانم بيايم برای عمليات انتحاری. مجلهی زنان تاوان گزارش دو لايهای شدن جامعهی ايران را پس داد. جامعهای که در يک لايهاش زنان به سبک روز چکمه ميپوشند و در يک لايهی ديگرش زنان برای عمليات انتحاری ثبت نام ميکنند. اتفاقأ گرفتاری حکومت با چکمه پوشها خيلي کمتر از انتحاریهاست، دقيقأ همين مشکلي که با انصار حزب الله دارند و هل من ناصرشان اسباب زحمت حکومت است اما غير انصارش گذرنامه ميگيرند و ميروند. انتحاریها اگر به اندازهی کافي قدرت پيدا کنند آنوقت ممکن است شمشير بگيرند دستشان و حکومت کج شده به باور خودشان را راست کنند، درست مثل انصار. گزارش مجلهی زنان همين کار را کرد، به نظر من، و نشان داد انتحاریها تخميني از قدرت خودشان پيدا کردهاند. در واقع درست شبيه به طالبان که غرب علمشان کرد و حالا بلای جانش شده، انتحاریها هم اگر خودشان را جمع و جور کنند خيلي رودرواسي ندارند با رؤسای سابقشان. به زبان ساده يعني اگر از علي پروين هم يک گزارشي تهيه کنيد که معلوم بشود علي پروين قدرت دارد صد هزار نفر گوش به فرمان را بياورد توی استاديوم آزادی، باز نشريهتان تعطيل ميشود، حالا خودتان وضع انتحاریها را حساب کنيد. جمهوری اسلامي اسم بچهاش را گذاشته مالک، برايش شتر هم خريده، حالا بچه هوس فرمانداری مصر به سرش زده. ناغافل جلوی بچه اسم مصر را بياوريد ميزنند توی دهن شما!
روز ششم. باراني ميآيد که نپرس. در 24 ساعت گذشته حدود 200 ميليمتر باران آمده و از قرار 50 خانه در بريزبن را آب گرفته. البته گرفتاری آب گرفتگي و گاهي سيل در بريزبن و شهرهای ساحلي اطراف يک موضوع قديميست و همين هم هست که شهرداریها برای مقابله به سيل آمادگي دارند و ناغافل گرفتار نميشوند. از قرار بعد از يک دهه خشکسالي دارد اوضاع آبي ايالت بهتر ميشود. جالبش هم اين است که آدمهای مذهبي خيلي بيشتر خوشحالند چون امسال چند مراسم دعای مفصل با تأکيد بر پديدهی گرم شدن هوای کرهی زمين برگزار شده بود و اهل دعا ميگويند نتيجهی دعاهایشان بوده. به قول عبيد زاکاني شخصی خانه ای به کرایه گرفته بود، چوبهای سقف بسیار صدا میکرده، به صاحبخانه شکايت ميکند. صاحبخانه ميگويد چوبهای سقف ذکر خدا می کنند. مستأجر ميگويد نیک است اما می ترسم که این ذکر منجر به سجده شود. حالا فعلأ اشک آسمان و دعای اهلش که نيک است ميترسم ناغافل خانهها شروع کنند به سجده.
و آدينه. خوب ديروز يک فروند کيک پختم و يادم رفت عکسش را بگيرم بگذارم اينجا. شما هم که اهل عکس گرفتن از هنرنماييهایتان نيستيد. ميگذارم هفتهی بعد که عکس شيريني بگذارم برایتان يک کمي تجديد خاطره بشود با شيرينيهای خانگي.
نظرات