هفت روز هفته
روز اول. صبح دوشنبه دو گروه مسلح رفته بودند برای ترور خوزه راموس هورتا رئيس جمهور و ژنانا گوشمائو نخست وزير تيمور شرقي. هورتا با دو گلوله به شانه و شکمش زخمي شد که منتقلش کردند به استراليا، و نخست وزير جان سالم به در برد. آن کسي که به رئيس جمهور شليک کرده بود آلفردو رينادو رهبر شورشيان تيمور بود که خودش در جريان تيراندازی متقابل کشته شد. خوب تيمور شرقي به نظر خيلي کم اهميت ميآيد، اما فقط به نظر. چرايش در اين است تيمور شرقي تا سال 2002 در اشغال اندونزی بود و بعد از سالها مبارزه بلاخره ارتش اندونزی مجبور به ترک اين کشور شد اما قبل از خروج تمام زيرساختهای اقتصادی کشور را نابود کردند و همين هم هست که کشوری که جزو غنيترين کشورهای جهان از بابت ذخاير نفت و گاز است حالا جزو فقيرترينهای دنياست و مسببش اندونزیست. با همهی اينها، سالها مبارزهی بدون خشونت بر عليه اندونزی باعث شد تا جايزهی صلح نوبل در سال 1996 به هورتا، رئيس جمهور فعلي که رهبر مبارزات را بعهده داشت اهدا بشود. خوب يک گروهي از کشورهای اسلامي به طرفداری از اندونزی از استقلال تيمور شرقي خوشحال نيستند و کشورهای غربي از استقلال تيمور شرقي حمايت ميکنند. خيلي اوضاع شبيه به لبنان است. طنز داستان هم اين است که سال گذشته راديوی سراسری استراليا يک مصاحبهای با رينادو انجام داده بود که او هورتا را به کمونيست بودن متهم ميکرد و جنگ عليه هورتا را جنگ بر عليه کمونيسم ميدانست. اما از آن طرف داستان هم واکنشهای جهاني به خبر ترور نشان داد دست زدن به يک برندهی صلح نوبل خيلي برای حاميان چنين حرکتي گران تمام ميشود. همين که در ايران هم يکيشان هست که مدام هم در حال تهديد شدن است ... حاجي! هي داريم امضا بگيرها رو ميگيريم پس کي بريم سر اصل قضيه؟
روز دوم. ميشود گفت مسبب اصلي حرفهايي که به حسن خميني زده شد خودش بود که ظاهرأ توانايي ادارهی تشکيلات بيت پدربزرگش را ندارد. چرا؟ همه ميدانند که در زمان حيات آقای خميني هر بار که اهل حکومت تصميم ميگرفتند احمد خميني را وارد کارهای اجرايي کنند با مخالفت پدرش روبرو ميشدند که بنايش بر حفظ حريم و ايضأ حرمت آدمهای اطرافش بود. منتهای مراتب خانواده که بزرگتر ميشود کنترلش هم آدم اهل اين کار را ميخواهد که بداند برای حفظ حريم وارد هر مجادلهی سياسي نشود. نوهی آقای خميني هزاری هم که آدم خوبي باشد بلاخره رفته برای مجلس ثبت نام کرده، توی رقابتهای ناسالم حکومتي هم حلوا خيرات نميکنند. ايشان را رد صلاحيت کردهاند، ولو که به ناحق! خوب اين چه ربطي به پدربزرگش دارد؟ حالا اصلاح طلبان سابق هم شروع کردهاند به فرياد وااسلاما سر دادن و شنبه شنبهی آقام، جمعه جمعهی آقام! توی همين دم و دستگاه حکومت خيليها هستند که پسرانشان را اعدام کردهاند ولي خودشان آدمهای مهم حکومت هستند. بهزاد نبوی آنقدر با پدرش مشکل عقيدتي داشته که به گفتهی خودش حتي برای خاکسپاریاش هم نرفته. قطب زاده و بنيصدر هم با همان هواپيمای آقای خميني آمدند اما در زمان حيات ايشان يکيشان را اعدام کردند و آن يکي را فراری دادند. از همه مهمتر، با حسين خميني چه کار ميکنيد؟ مشکل اصلي در اين است که اگر حسن خميني ايشان به رد صلاحيتها يا ورود نظاميها به عرصهی سياسي ايراد داشت خوب بايد از خيلي سال پيش از اين برخوردها ميکرد نه همين دوره که پسر عمهاش را رد صلاحيت کردند، و نه در ملاقات با يک جناح سياسي. نتيجهی اين بيتدبيری اين شد که با همان متلک خريد بي ام و در واقع اعتبار بيت آقای خميني هم از دست رفت. فيالواقع وقتي مردم را ميشود با صندلي آقای خميني به گريه درآورد با متلک بي ام و و لپ گل انداخته هم ميشود وادارشان کرد به بد و بيراه گفتن. بنابراين آخرين ميخ هم کوبيده شد منتها با دست حسن خميني. در نتيجه، حالا ديگر واقعأ به عصر جديد خوش آمديد.
روز سوم. از کريسمس تا امروز همينطور مدام دارد باران ميآيد و در اين راستا سيل راه افتاده! اما در همين راستای مورد نظر در يکي از شهرهای شمالي ايالت کوئينزلند که گرم و کم آب بوده يک اتفاقي افتاده که در 90 سال گذشته بيسابقه بوده. ميزان بارندگي سالانه در اين شهر حدود 1300 ميلي متر است. اما فقط روز جمعه به تنهايي 630 ميلي متر باران آمده در اين شهر که ميشود نصف مقدار سالانه در يک روز. حالا البته خندهاش مانده! اصل اين همه باران در مدت نصف روز يعني از 8 صبح تا 9 شب باريده، يعني نصف روز به اندازهی نصف سال باران آمده. و ناگهان سيل و جيغ بنفش. حالا از اين طرف خانه و زندگي مردم زير آب است و از آن طرف امداد رسانها مرتب به مردم هشدار ميدهند که اگر توی اين وضعيت ميخواهيد از خانههایتان خارج بشويد بهتر است با قايق اين طرف و آن طرف برويد. چرا؟ چون تمساحها (قابل توجه نيک آهنگ) توی سيل راه افتادهاند و ممکن است صلاحيت ملت را برای زندگي کردن رد کنند. هفتهی گذشته مرکز ملي هواشناسي استراليا يک نقشهای منتشر کرد که مربوط است به نتيجهی اين دو ماه بارندگي. ميزان مناطق سبز در شرق و جنوبشرق استراليا به دو برابر افزايش پيدا کرده، ولي با همهی اين وضع هنوز دولت ايالتي کوئينزلند در مقررات مربوط به استفاده از آب تجديد نظر نکرده. دولت اعلام کرده وقتي محدوديت استفاده از آب را از درجهی 6 به 5 کاهش ميدهد که نيمي از ذخيرهی آبی پشت سد کامل شده باشد. مصرع: برو فکر نان کن که خربزه آب است. ترجمه: اين که ذخيرهی آبي اينور دنياست شما لطفأ يک فکری به حال ذخيرهی ارزی اونور دنيا بفرماييد که سوراخ شده.
روز چهارم. خيلي هم لازم نيست برای نتايج طرح امنيت اجتماعي در به در به دنبال آمار باشيم. همينقدر که به پزشکان قرار است گاز اشک آور بدهند يعني طرح به نتيجه رسيده و عنقريب است که به اصناف و بازاريان هم يکي يک قبضه تيربار بدهند که اگر مورد حمله واقع شدند بتوانند از خودشان دفاع کنند. واقعأ که خدا قوت بدهد. حالا بالاغيرتأ اگر در همين مسير امنيت اجتماعي داريد برای فارغ التحصيلان رشتهی پزشکي گاز اشک آور توزيع ميکنيد لطف بفرماييد برای دانشجويان رشتهی پزشکي ساکن در کوی دانشگاه هم يک وانت پاره آجر تخصيص بدهيد که در مواجهه با لباس شخصيها (بدون ذکر نام) امکان دفاع شخصي داشته باشند و به سرنوشت آن دانشجوی پزشکي که در مراسم آغاز به کار پروژهی مهرورزی در کوی دانشگاه يک چشمش را از دست داد دچار نشوند. لابد دانشجويان دانشگاههای فني هم از همين حالا ميتوانند روی طرح ساخت منجنيق پروژه بردارند که هم دفاع گروهيشان تکميل بشود و هم يک قدم بلند در راه خودکفايي برداشته باشند. اميد به خدا که به همين زودیها مساجد محل هم اقدام به توزيع کاتيوشا کنند!
روز پنجم. بعد از دو هفته که شرکت خودروسازی ميتسوبيشي کارخانهاش را در استراليا تعطيل کرد هنوز رسانهها دارند از اين موضوع خبر و گزارش تهيه ميکنند. خوب اتفاق جالبيست که نشان ميدهد تمايل مردم در استراليا به چه جور پول خرج کردن است. مقام اول در بين فروش خوردو در استراليا در دست تويوتاست و بعد ميتسوبيشي که علاوه بر تويوتا با شرکت فورد هم رقابت دارد. منتها شرکت فورد يک شرکت چند مليتيست که خود استراليا هم در آن سهم دارد ولي ميتسوبيشي ژاپنيست و لاجرم بايد برای حفظ بازار با تويوتا رقابت کند. مشکل ميتسوبيشي در استراليا اين است که موتور ماشينهای ميتسوبيشي بزرگ و پرمصرف هستند . اگر يک خودرو چهار سيلندر از تويوتا و ميتسوبيشي را با هم مقايسه کنيد تويويتا کم مصرفتر است. همين هم هست که از دو سال گذشته که قيمت بنزين مدام زياد شده رغبت مردم به خريد ماشينها پرمصرف کمتر شده و اتفاقأ فروش تويوتا هم بيشتر شده. در نتيجه ميتسوبيشي بعد از چند بار کاهش نيروی کار بلاخره مجبور شد کارخانهاش را تعطيل کند. حالا رسانهها دارند از همين زمينه استفاده ميکنند تا ببينند آيا جوانهای استراليايي هم به همان سياق نسلهای قبل آدمهای حسابگری هستند يا ولنگارند. يکي دو تا روزنامه نوشته بودند که جوانها در مجموع هنوز مثل والدينشان هستند و تنها تفاوتشان در اين است که والدين کمربندهایشان را بالای باسن و نسل فعلي زير باسن ميبندند.
روز ششم. به نظرم آمد ترور عماد مغنيه و تشييع جنازهاش درست در روز سالگرد ترور رفيق حرير هديهای بود برای حزب الله لبنان. اگر حمايتهای مالي جمهوری اسلامي و سوريه نبود هواداران حزب الله که بيش از يک سال است در مرکز شهر بيروت در اعتراض به فوأد سينيوره، نخست وزير لبنان، بست نشستهاند برای رسيدگي به زندگي شخصيشان هم که شده بست نشيني را ترک ميکردند. خوب حالا که دارند حقوق ميگيرند. منتها اين که قرار بود جنبش 14 مارس همهی طرفدارانش را بسيج کند که نشان بدهد چقدر از مردم به سالگرد ترور حريری و در نتيجه به استقبال آنها ميآيند آنقدر قابل توجه بود که لازم باشد با يک حرکت به همان بزرگي جواب داده بشود. اين حرکت بزرگ همان کشته شدن عماد مغنيه بود که سر و صدايش عملأ تمام مراسم سالگرد حريری را تحت الشعاع قرار داد. از آن طرف داستان هم دير يا زود سوريه ميبايست تکليف خودش را با انتخاب رئيس جمهور لبنان روشن کند و يا منتظر به حرکت درآمدن ماشين محاکمهی عاملان ترور حريری باشد که عماد مغنيه هم از جمله مظنونان آن بود. اما بر خلاف اهل حکومت جمهوری اسلامي که با موضوع مغنيه مثل کشته شدن فرمانده خودشان برخورد ميکنند سوريه چندان هم جار و جنجال راه نينداخته و اين نکتهی قابل توجهيست. اين را اضافه کنيد به تکذيبيهی جمهوری اسلامي دربارهی تحقيق برای ترور که نشان ميدهد همه با هم اول پريدهاند توی حوض نمايش اما بعد معلوم شده اتفاقأ پر از آب بوده. به نظرم دست نگه داشتن برای تحقيق ولي جار و جنجال برای گراميداشت مغتيه معنياش اين است که ترور توسط گروهي انجام شده که معلوم شدنش خيلي گران تمام ميشود برای سوريه. دقيقأ همين است که ميشود از ترور مغنيه به اسم هديه به حزب الله نام برد. منتها اين هديه دو طرفه بوده. يک طرفش حزب الله و آن طرف ديگر برای امريکا و اسرائيل. خوب کاسه کوزهها را هم يک جايي بايد بشکنند ديگر. آقای متکي برای همين تشريف برده بودند لبنان! درايت سياسي که ميگويند يعني همين! بابا خودت گفتي بزن چنار، خوب منم زدم چنار!
و آدينه. حالا انصافأ ورزش ميکنيد يا نه؟ بابا ورزش کردن ربطي به حکومت ندارد. تن خودتان سالم ميشود که مهمتر از صد تا حکومت است.
روز دوم. ميشود گفت مسبب اصلي حرفهايي که به حسن خميني زده شد خودش بود که ظاهرأ توانايي ادارهی تشکيلات بيت پدربزرگش را ندارد. چرا؟ همه ميدانند که در زمان حيات آقای خميني هر بار که اهل حکومت تصميم ميگرفتند احمد خميني را وارد کارهای اجرايي کنند با مخالفت پدرش روبرو ميشدند که بنايش بر حفظ حريم و ايضأ حرمت آدمهای اطرافش بود. منتهای مراتب خانواده که بزرگتر ميشود کنترلش هم آدم اهل اين کار را ميخواهد که بداند برای حفظ حريم وارد هر مجادلهی سياسي نشود. نوهی آقای خميني هزاری هم که آدم خوبي باشد بلاخره رفته برای مجلس ثبت نام کرده، توی رقابتهای ناسالم حکومتي هم حلوا خيرات نميکنند. ايشان را رد صلاحيت کردهاند، ولو که به ناحق! خوب اين چه ربطي به پدربزرگش دارد؟ حالا اصلاح طلبان سابق هم شروع کردهاند به فرياد وااسلاما سر دادن و شنبه شنبهی آقام، جمعه جمعهی آقام! توی همين دم و دستگاه حکومت خيليها هستند که پسرانشان را اعدام کردهاند ولي خودشان آدمهای مهم حکومت هستند. بهزاد نبوی آنقدر با پدرش مشکل عقيدتي داشته که به گفتهی خودش حتي برای خاکسپاریاش هم نرفته. قطب زاده و بنيصدر هم با همان هواپيمای آقای خميني آمدند اما در زمان حيات ايشان يکيشان را اعدام کردند و آن يکي را فراری دادند. از همه مهمتر، با حسين خميني چه کار ميکنيد؟ مشکل اصلي در اين است که اگر حسن خميني ايشان به رد صلاحيتها يا ورود نظاميها به عرصهی سياسي ايراد داشت خوب بايد از خيلي سال پيش از اين برخوردها ميکرد نه همين دوره که پسر عمهاش را رد صلاحيت کردند، و نه در ملاقات با يک جناح سياسي. نتيجهی اين بيتدبيری اين شد که با همان متلک خريد بي ام و در واقع اعتبار بيت آقای خميني هم از دست رفت. فيالواقع وقتي مردم را ميشود با صندلي آقای خميني به گريه درآورد با متلک بي ام و و لپ گل انداخته هم ميشود وادارشان کرد به بد و بيراه گفتن. بنابراين آخرين ميخ هم کوبيده شد منتها با دست حسن خميني. در نتيجه، حالا ديگر واقعأ به عصر جديد خوش آمديد.
روز سوم. از کريسمس تا امروز همينطور مدام دارد باران ميآيد و در اين راستا سيل راه افتاده! اما در همين راستای مورد نظر در يکي از شهرهای شمالي ايالت کوئينزلند که گرم و کم آب بوده يک اتفاقي افتاده که در 90 سال گذشته بيسابقه بوده. ميزان بارندگي سالانه در اين شهر حدود 1300 ميلي متر است. اما فقط روز جمعه به تنهايي 630 ميلي متر باران آمده در اين شهر که ميشود نصف مقدار سالانه در يک روز. حالا البته خندهاش مانده! اصل اين همه باران در مدت نصف روز يعني از 8 صبح تا 9 شب باريده، يعني نصف روز به اندازهی نصف سال باران آمده. و ناگهان سيل و جيغ بنفش. حالا از اين طرف خانه و زندگي مردم زير آب است و از آن طرف امداد رسانها مرتب به مردم هشدار ميدهند که اگر توی اين وضعيت ميخواهيد از خانههایتان خارج بشويد بهتر است با قايق اين طرف و آن طرف برويد. چرا؟ چون تمساحها (قابل توجه نيک آهنگ) توی سيل راه افتادهاند و ممکن است صلاحيت ملت را برای زندگي کردن رد کنند. هفتهی گذشته مرکز ملي هواشناسي استراليا يک نقشهای منتشر کرد که مربوط است به نتيجهی اين دو ماه بارندگي. ميزان مناطق سبز در شرق و جنوبشرق استراليا به دو برابر افزايش پيدا کرده، ولي با همهی اين وضع هنوز دولت ايالتي کوئينزلند در مقررات مربوط به استفاده از آب تجديد نظر نکرده. دولت اعلام کرده وقتي محدوديت استفاده از آب را از درجهی 6 به 5 کاهش ميدهد که نيمي از ذخيرهی آبی پشت سد کامل شده باشد. مصرع: برو فکر نان کن که خربزه آب است. ترجمه: اين که ذخيرهی آبي اينور دنياست شما لطفأ يک فکری به حال ذخيرهی ارزی اونور دنيا بفرماييد که سوراخ شده.
روز چهارم. خيلي هم لازم نيست برای نتايج طرح امنيت اجتماعي در به در به دنبال آمار باشيم. همينقدر که به پزشکان قرار است گاز اشک آور بدهند يعني طرح به نتيجه رسيده و عنقريب است که به اصناف و بازاريان هم يکي يک قبضه تيربار بدهند که اگر مورد حمله واقع شدند بتوانند از خودشان دفاع کنند. واقعأ که خدا قوت بدهد. حالا بالاغيرتأ اگر در همين مسير امنيت اجتماعي داريد برای فارغ التحصيلان رشتهی پزشکي گاز اشک آور توزيع ميکنيد لطف بفرماييد برای دانشجويان رشتهی پزشکي ساکن در کوی دانشگاه هم يک وانت پاره آجر تخصيص بدهيد که در مواجهه با لباس شخصيها (بدون ذکر نام) امکان دفاع شخصي داشته باشند و به سرنوشت آن دانشجوی پزشکي که در مراسم آغاز به کار پروژهی مهرورزی در کوی دانشگاه يک چشمش را از دست داد دچار نشوند. لابد دانشجويان دانشگاههای فني هم از همين حالا ميتوانند روی طرح ساخت منجنيق پروژه بردارند که هم دفاع گروهيشان تکميل بشود و هم يک قدم بلند در راه خودکفايي برداشته باشند. اميد به خدا که به همين زودیها مساجد محل هم اقدام به توزيع کاتيوشا کنند!
روز پنجم. بعد از دو هفته که شرکت خودروسازی ميتسوبيشي کارخانهاش را در استراليا تعطيل کرد هنوز رسانهها دارند از اين موضوع خبر و گزارش تهيه ميکنند. خوب اتفاق جالبيست که نشان ميدهد تمايل مردم در استراليا به چه جور پول خرج کردن است. مقام اول در بين فروش خوردو در استراليا در دست تويوتاست و بعد ميتسوبيشي که علاوه بر تويوتا با شرکت فورد هم رقابت دارد. منتها شرکت فورد يک شرکت چند مليتيست که خود استراليا هم در آن سهم دارد ولي ميتسوبيشي ژاپنيست و لاجرم بايد برای حفظ بازار با تويوتا رقابت کند. مشکل ميتسوبيشي در استراليا اين است که موتور ماشينهای ميتسوبيشي بزرگ و پرمصرف هستند . اگر يک خودرو چهار سيلندر از تويوتا و ميتسوبيشي را با هم مقايسه کنيد تويويتا کم مصرفتر است. همين هم هست که از دو سال گذشته که قيمت بنزين مدام زياد شده رغبت مردم به خريد ماشينها پرمصرف کمتر شده و اتفاقأ فروش تويوتا هم بيشتر شده. در نتيجه ميتسوبيشي بعد از چند بار کاهش نيروی کار بلاخره مجبور شد کارخانهاش را تعطيل کند. حالا رسانهها دارند از همين زمينه استفاده ميکنند تا ببينند آيا جوانهای استراليايي هم به همان سياق نسلهای قبل آدمهای حسابگری هستند يا ولنگارند. يکي دو تا روزنامه نوشته بودند که جوانها در مجموع هنوز مثل والدينشان هستند و تنها تفاوتشان در اين است که والدين کمربندهایشان را بالای باسن و نسل فعلي زير باسن ميبندند.
روز ششم. به نظرم آمد ترور عماد مغنيه و تشييع جنازهاش درست در روز سالگرد ترور رفيق حرير هديهای بود برای حزب الله لبنان. اگر حمايتهای مالي جمهوری اسلامي و سوريه نبود هواداران حزب الله که بيش از يک سال است در مرکز شهر بيروت در اعتراض به فوأد سينيوره، نخست وزير لبنان، بست نشستهاند برای رسيدگي به زندگي شخصيشان هم که شده بست نشيني را ترک ميکردند. خوب حالا که دارند حقوق ميگيرند. منتها اين که قرار بود جنبش 14 مارس همهی طرفدارانش را بسيج کند که نشان بدهد چقدر از مردم به سالگرد ترور حريری و در نتيجه به استقبال آنها ميآيند آنقدر قابل توجه بود که لازم باشد با يک حرکت به همان بزرگي جواب داده بشود. اين حرکت بزرگ همان کشته شدن عماد مغنيه بود که سر و صدايش عملأ تمام مراسم سالگرد حريری را تحت الشعاع قرار داد. از آن طرف داستان هم دير يا زود سوريه ميبايست تکليف خودش را با انتخاب رئيس جمهور لبنان روشن کند و يا منتظر به حرکت درآمدن ماشين محاکمهی عاملان ترور حريری باشد که عماد مغنيه هم از جمله مظنونان آن بود. اما بر خلاف اهل حکومت جمهوری اسلامي که با موضوع مغنيه مثل کشته شدن فرمانده خودشان برخورد ميکنند سوريه چندان هم جار و جنجال راه نينداخته و اين نکتهی قابل توجهيست. اين را اضافه کنيد به تکذيبيهی جمهوری اسلامي دربارهی تحقيق برای ترور که نشان ميدهد همه با هم اول پريدهاند توی حوض نمايش اما بعد معلوم شده اتفاقأ پر از آب بوده. به نظرم دست نگه داشتن برای تحقيق ولي جار و جنجال برای گراميداشت مغتيه معنياش اين است که ترور توسط گروهي انجام شده که معلوم شدنش خيلي گران تمام ميشود برای سوريه. دقيقأ همين است که ميشود از ترور مغنيه به اسم هديه به حزب الله نام برد. منتها اين هديه دو طرفه بوده. يک طرفش حزب الله و آن طرف ديگر برای امريکا و اسرائيل. خوب کاسه کوزهها را هم يک جايي بايد بشکنند ديگر. آقای متکي برای همين تشريف برده بودند لبنان! درايت سياسي که ميگويند يعني همين! بابا خودت گفتي بزن چنار، خوب منم زدم چنار!
و آدينه. حالا انصافأ ورزش ميکنيد يا نه؟ بابا ورزش کردن ربطي به حکومت ندارد. تن خودتان سالم ميشود که مهمتر از صد تا حکومت است.
نظرات