شما از ارتفاع نمي‌ترسيد؟

يک مدتي‌ست دارم تمرين مي‌کنم که يک ترس بيجايي را کنار بگذارم.

خوب اصل داستان مربوط است به ترس از بلندی که اصلأ چرايش را نمي‌دانم ولي خيلي افتضاح‌تر از اين‌ها بود. مثلأ يک وقتي متوجه شدم که از ديدن کره‌ی ماه بوسيله‌ی دوربين دو چشمي يا تلسکوپ مي‌ترسم ولي اگر با تلسکوپ به باقي سيارات نگاه کنم نمي‌ترسم. حالا البته آن داستان نگاه کردن به ماه تمام شده چون آنقدر با خودم کلنجار رفتم که تمامش کردم.

اما حال دارم روی يک ترس قديمي‌تر متمرکز مي‌شوم که عبارت است از ترس از ايستادن روی پشت بام ساختمان بلندی که حفاظ هم دارد و از آن بالا به پايين نگاه کردن.

يک وقتي فکر کردم شايد دليل اين ترس از ارتفاع مال اين باشد که در خوزستان اصولأ کوه وجود ندارد و همه‌اش دشت است و لاجرم آدم‌ها اهل زندگي در ارتفاعات نيستند و در نتيجه برخوردشان با ارتفاع مثلأ همراه با ترس است. بعد ديدم اتفاقأ خيلي از دوستان خوزستاني‌ام اهل کوه رفتن هستند و اين که کوه نديده‌ايم و اين‌ها دليل قابل قبولي نيست.

خيلي پيش از اين‌ها فکر کردم نکند چشمم ضعيف است و ترس از ارتفاع مربوط است به ضعيفي چشم. بعد باز ديدم کساني که عينک مي‌زنند لزومأ اهل ترس از ارتفاع نيستند. خلاصه که همه جور حدسي زدم و دنبال دليلش گشتم و هيچ نتيجه‌ای نگرفتم. بعد فکر کردم اصلأ خيلي مسخره شده که مدام دنبال بهانه دارم مي‌گردم و راهي بهتر از اين نيست که خودم بيفتم به راه حل شخصي پيدا کردن.

حالا تازگي‌ها يک روشي پيدا کرده‌ام که خيلي من درآوردی‌ست ولي جواب مي‌دهد، يک کمي هم آن چند مدت اول پا درد همراهش داشت ولي بعد خوب شد.

راه حل اين است که رفته‌ام چند جا را پيدا کرده‌ام با ارتفاع‌های متفاوت و گاهي يک کمي بلند. هر وقت گذارم بهشان مي‌افتد مي‌روم از بالای‌شان مي‌پرم پايين. دو سه باری خيلي اساسي ترتيب پاهايم داده شد چون آدم که صاف بپرد پايين و وزن بدنش را تقسيم نکند تمام سنگيني‌اش مي‌افتد روی ساق پاهايش، که مال من همينطور شد و پدر صاحاب بچه‌ام درآمد. ولي حالا يواش يواش دارم ياد مي‌گيرم که چطور وزن و سرعت پريدنم را روی پاهايم تقسيم کنم. کفش‌هايي هم که تازگي‌ها خريدم همه را با همين فکر که دارم از بلندی مي‌پرم خريدم که بشود مراسم پرش را کنترل کرد.

خوب نتيجه‌اش خيلي دور از انتظارم بود و ترس از ارتفاع، در همين حدی که الان دارم تمرين مي‌کنم، ديگر وجود ندارد.

حالا البته دارم تمرين مي‌کنم که ببينم تا کجا مي‌شود به ارتفاع عادت کرد منتها هنوز نمي‌دانم چرا بعضي‌ها مثل خود من وقتي از بالای يک ساختمان معمولي به پايين نگاه مي‌کنند خيلي طاقت نمي‌آورند؟

شما از ارتفاع نمي‌ترسيد؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار