هفت روز هفته



روز اول. سم قجری از جمله بدنامی‌های دم و دستگاه دوران قاجار بود که هنوز که هنوز است خاندان قاجار زير بار بدنامی‌اش درنيامده‌اند. حکايت لطفلعیخان زند هم هست که به دستور آقامحمدخان قاجار به او تجاوز کردند و باز بدنامی‌اش نصيب همه‌ی قاجارها شده. کميته مجازات اواخر دوران قاجار هم که ساخته‌ی میرزا ابراهیم‌خان منشی‌زاده و اسدالله‌خان ابوالفتح‌زاده بود و سرخود به اسم ايادی بيگانه دست به آدمکشی می‌زدند و حکومت قاجار را تضمين می‌کردند هم از بدنامی‌های دوران قاجار است. منتها حالا جمهوری اسلامی همه‌ی اين بدنامی‌ها را که دارد هيچ، همه‌ی بدنامی ساواک شاه را هم به دوش گرفته و در ضمن دشمن همه‌ی عالم و آدم هم هست. حالا البته حضرات جمهوری اسلامی با استفاده از روش‌های مدرن‌تر هم مخالفان‌شان را حذف می‌کنند. سقوط هواپيما، تصادف ساختگی خودرو، انفجار ناغافل مين و بمبگذاری در ساختمان. گروه بزرگی از آدم‌های درون حکومت به همين روش از سر راه برداشته شده‌اند. از بهشتی و باهنر و رجايی، تا قدوسی و فلاحيان و فکوری و چمران و صياد شيرازی، و تا دادمان و نوری. هميشه هم يک دار و دسته‌ای هست که يا خود جمهوری اسلامی مراسم را به اسم‌شان تمام می‌کند يا خود همان دار و دسته برای اين که بگويند هستيم مسئوليت را بعهده می‌گيرند. هماهنگی‌شان هم خيلی خوب است. حالا اين آخرين انفجار مربوط می‌شود به کشته شدن جانشين فرمانده نيروی زمينی سپاه و اين درست در روزهايی‌ست که ماجراهای بعد از انتخابات باعث شده تا آدم‌های مذهبی هم از جمهوری اسلامی رويگردان بشوند. هر چقدر که آن آدم‌ها در مقام و منصب بالاتری باشند دردسرهای رويگردانی‌شان هم بيشتر است. به نظرم می‌رسد موج جديد ترور و تصفيه حکومتی شروع شده و همين روزهاست که مخالفان درون حکومت به تير غيب دچار بشوند. اواخر دوران شاه هم از اين تير غيب‌ها زياد بود که يکی‌شان به ارتشبد محمد خاتم، فرمانده نيروی هوايی، رسيد. اعلام رسمی اين بود که خاتم در حين کايت سواری در بالای درياچه‌ی سد دز به ديواره‌های سنگی اطراف سد برخورد کرده اما بعدها معلوم شد که خاتم به عنوان جايگزين شاه در يک طرح کودتا مورد نظر بوده. يک کمی که جانورشناسی بدانيد متوجه می‌شويد اگر دور يک عقرب را آتش بزنيد به طوری که راهی برای فرار نداشته باشد جناب عقرب خودش را نيش می‌زند. حالا فعلن که سبزها دور و اطراف جمهوری اسلامی را گرفته‌اند لاجرم حضرات دارند خودشان را از پا درمی‌آورند.

روز دوم. ديروز يک خبری به مطبوعات استراليا درز کرد که بر اساس آن 23 نفر از 39 نفری که در دفتر نخست وزير، کوين راد، کار می‌کرده‌اند در کمتر از دو سال کارشان را گذاشته‌اند و رفته‌اند. علت؟ کار زياد. نخست وزير استراليا به عنوان آدم هفت روز هفته 24 ساعته معروف است و آنقدر از همه کار کشيده که اعضای دفتر او و بعضی مشاورانش نتوانسته‌اند اين وضعيت را تحمل کنند. تجربه‌ی سياسی اين آدم‌ها را که محاسبه کرده‌اند معلوم شده به چيزی حدود 120 سال می‌رسيده. اوضاع فقط محدود به دفتر نخست وزير نمی‌شده چون 13 نفر هم از دفتر معاون نخست وزير، جوليا گيلارد، 10 نفر از دفتر وزير تغيير اقليم و آب، پنی وونگ، و 7 نفر از دفتر خزانه‌دار کل، وين سوآن، و 7 نفر هم از دفتر وزير ورزش، کيت اليس، رفته‌اند. کار زياد به مزاج استراليايی‌ها نمی‌سازد و همين شده که با آمدن تيم جديد در دولت خيلی‌ها تحمل کار زياد را نداشتند. کار زيادی که نخست وزير از اعضای دفترش می‌کشد باعث شده تا حزب مخالف هم مجبور به کار زياد انجام دادن بشود و در نتيجه از فوريه تا به حال حدود 11 مشاور رسانه‌ای از بخش‌های مختلف حزب مخالف کارشان را رها کرده‌اند. البته اوضاع رسانه‌ای‌های حزب کارگر که دولت استراليا را در دست دارد هم همينطور است و حدود 13 مشاور رسانه‌ای دولت در تمام بخش‌ها هم از کار استعفا داده‌اند. جالب‌تر از همه اين است که کار زياد باعث شده 30 نماينده‌ی مجلس استراليا که همگی عضو حزب حاکم بوده‌اند از سمت نمايندگی استعفا بدهند. اعضای دفتر نخست وزير به او می‌گويند معتاد به کار.

روز سوم. نوری همدانی اصولن تکليف مشخصی ندارد. آن اوايل انقلاب و در جريان انتخابات اولين دوره‌ی رياست جمهوری از بنی صدر حمايت کرد و آنقدر در اين حمايت زياده‌روی کرد که از جامعه‌ مدرسين حوزه‌ علميه قم اخراج شد. پيش از انقلاب هم يک بيانيه‌ای را امضا کرده بود که اسم آن خلع محمدرضا پهلوی از سلطنت بود و يکی از دلايل انتشار اين بيانيه مربوط می‌شد به حق رأی زنان. حالا هم ايشان دارد زحمت می‌کشد و خون‌های به زمين ريخته شده بعد از انتخابات را ماستمالی می‌کند. يعنی آدم متحير می‌ماند که اين جناب نوری همدانی چطور می‌تواند اين همه در دنيا فاصله داشته باشد که هر وقت هر تصميمی که می‌گيرد در منتهی‌عليه اوضاع است. به مناسبت انتخابات هم يک پيام تبريکی برای خامنه‌ای فرستاده و در آن خاطر نشان کرده که "آشوبهای خيابانی توسط استکبار مديريت می‌شود". يعنی وقتی استکبار دارد اعتراضات را مديريت می‌کند خوب هر آدمی دو تا جمع و تفريق که بکند با آن همه معترضی که اينروزها به خيابان‌ها می‌آيند لاجرم نتيجه می‌گيرد که اين جايی که اين همه عامل استکبار دارد بايد يک کشور ديگری غير از ايران باشد. ايشان در کل دوران مبارزات‌شان فقط سه ماه زندان بوده‌اند. در مورد همان سه ماه هم در وبسايت‌شان نوشته‌اند "سلولها به اندازه‏ای کوچک بود که اگر دست‏هايمان را باز می‏کرديم به ديوارهای دو طرف می‌رسيد" آنوقت بازداشت شده‌های بعد از انتخابات را يا توی سلول قبر مانند زندانی می‌کنند يا توی کهريزک. مشکل نوری همدانی در همين محاسبه‌هاست منتها از قرار اين مشکل حل شدنی هم نيست.

روز چهارم. يک دختر 16 ساله‌ی کوئينزلندی به نام جسيکا واتسون تبديل شده است به موضوع داغ رسانه‌های استراليا. چرا؟ خوب جسيکا قرار بود در يک مسابقه‌ی قايقرانی بين سيدنی تا ایالت تاسمانيا شرکت کند اما مسئولان برگزاری مسابقه گفته بودند به سن شرکت کنندگان بايد کمتر از 18 سال نباشد. در نتيجه جسيکا را به مسابقه راه ندادند. در عوض ايشان تصميم گرفت که به جای مسابقه دادن، دست به يک کار مهيج‌تر بزند. کار مهيج اين است که با قايقش يک دور به دور دنيا بچرخد. از آن مهيج‌تر اين که در تمام طول سفر هرگز پا به خشکی نگذارد. سفر جسيکا امروز ساعت 9 صبح از سيدنی شروع شد و طبق محاسبه قرار است 8 ماه طول بکشد. قرار است جسيکا اطلاعات روزانه سفر را در وبلاگش بنويسد که علاقمندان به سفر باخبر باشند که او کجاست و چه کار می‌کند. بيزحمت يک کمی ياد بگيريد.

روز پنجم. دو ماه ديگر همايش جهانی تغيير اقليم در کپنهاگ برگزار می‌شود و از همين حالا کشورهای مختلف جهان برای موضوع تجارت دی اکسيد کربن دارند آماده می‌شوند. موضوع تجارت اين است که هر کشوری فقط می‌تواند مقدار مشخصی دی اکسيد کربن توليد کند و اگر مقدار بيشتری دی اکسيد کربن به جو متصاعد کرد می‌بايستی جريمه‌اش را پرداخت کند. خوب حالا تجارت بر سر اين است که اگر يک کشوری دی اکسيد کربن کمتری توليد کرد می‌تواند باقی سهميه‌اش را به ديگران بفروشد. چه کشورهايی فروشنده‌اند؟ معلوم است، کشورهايی که دست کم مردم به حمل و نقل عمومی يا حمل و نقل تميز دسترسی بيشتری دارند. حمل و نقل عمومی يعنی اتوبوس و مترو. حمل و نقل تميز هم يعنی دوچرخه. به سلامتی‌تان هر دوی اين‌ها در ايران ناکارآمد هستند. يعنی نه اتوبوس کافی هست و نه مترو به جايی رسيده. از آن طرف هم که نه خط و ربط درستی برای دوچرخه سواری هست و نه همه‌ی مردم می‌توانند يا اجازه دارند سوار دوچرخه بشوند. در نتيجه خسارت ناشی از افزايش دی اکسيد کربن روی دوش همه سنگينی می‌کند. يعنی مردم فقيرتر می‌شوند چون هم بايد بروند سر کارشان و هم وسيله نقليه عمومی نيست و هم بايد ماشين خودشان را ببرند و هم نمی‌توانند دوچرخه سوار بشوند. من مانده‌ام که اين عليرضا محجوب چطوری حساب کرده که به جای اين که حرف بی حساب و کتاب آب و برق مجانی را بزند يک راه حلی پيدا نمی‌کند که دوچرخه سواری را برای مردم آسان بگيرند؟ يعنی ايشان فکر کرده بعد از سی سال هنوز مردم می‌گويند عکس امام توی ماه است. به قول مرحوم بازرگان که انقلاب 57 نتيجه‌ی پيروزی جهل بر استبداد بود، حالا الان که آدم متوجه قضايا می‌شود اسم آب و برق مجانی از هزار تا فحش هم بدتر است.

روز ششم. يک گروه از محققان دانشگاه آدليد اعلام کرده‌اند که نوشيدن الکل به مقدار کم برای کسانی که دچار عوارض روحی بعد از سوانح شده‌اند مفيد است. جهت اطلاع‌تان اين که فرموده‌اند مقدار کم يعنی چهار ليوان نوشيدنی الکلی در روز. اين نتيجه مربوط می‌شود به مطالعه‌ی اثرات نوشيدن الکل بر روی بيش از هزار نفر. پروفسور سندی مک فارلين ،محقق ارشد اين تحقيق، گفته است که وقتی کسی دچار سانحه می‌شود به جای اين که به او بگوييد الکل برايت خوب نيست، بايد به او مقداری نوشيدنی الکی داد تا از فشار عصبی ناشی از سانحه خلاص بشود. ايشان فرموده‌اند که نخوردن الکل يعنی همان ننوشيدن الکل با نوشيدن زياد از حد آن يکسان است و فشاری که به آدم‌ها می‌آيد در هر دو مورد زياد است چون اين يکی از زور عصبانيت ممکن است پس بيفتد و آن يکی از زور بيحالی. به هر حال که آدم تکليفش را نمی‌فهمد.

و روز هفتم. عرض به خدمت شما که کلارينت خيلی ساز خوبی‌ست منتها همين فوت کردن توی لوله‌اش که يک جوری صدای ساز از آن طرفش بيرون بيايد خودش داستانی‌ست پر آب چشم. فوتی می‌کنم ها.

نظرات

پست‌های پرطرفدار