با خودمان یا با حکومت
حضرات حکومت جمهوری اسلامی میگويند مشروعيت مقدم است بر مقبوليت. حرفشان را هم متصل کردهاند به خدا. يعنی از پيغمبر اسلام هم رد کردهاند که اگر بگوييد محمد هم آدمی بوده مثل بقيه و خودش هم که همين اعلام کرده ديگر نتوانيد بالاتر برويد. ضمن اين که خود حضرات معمم طبقهی خاص خودشان را هم توليد کردهاند که حالا به نمايندگی از کائنات حرف میزنند. فعلأ هم که به قول ميرحسين موسوی سنگ را بستهاند و سگ را باز کردهاند. منتها اين همهی داستان نيست. يعنی اگر حرف بر سر مشروعيت و مقبولیت است و از اين طرف هم با همين مشروعيت به خودشان امکان میدهند که هر کاری بکنند معنیاش اين است که ما هم بايد در همين مشروعيت و مقبوليت بگرديم و جواب پيدا کنيم.
خوب البته گرفتاری اين است که ما مردم هم شدهايم مثل گربهی مرتضی علی که از هر طرفی که بيفتيم باز با چهار دست و پا میآييم روی زمين. با وجود اين که اين چهار دست و پا فرود آمدنمان تبديلمان کرده به يک مخلوط درهمجوشی از همه چيز ولی از آن طرف هم صد سال است که برای حقوق اوليهی اجتماعیمان داريم دست و پا میزنيم و باز چيزی عايدمان نمیشود.
خوب داستان مشروعيت و مقبوليت از آن داستانهايیست که به نظرم اصل دعوای سی سالهی ميان ما مردم با حضرات جمهوری اسلامیست. گرچه واقعيتش اين است که درگيری قبل از اين که به خيابان بکشد در بين خود ما مردم و زندگی خصوصیمان وجود داشته و هنوز هم وجود دارد و موضوع امروز و ديروز هم نيست. فیالواقع لازم نيست موضوع را به حکومت حواله بدهيم چون همين الان و حتی بين مدرنهایمان هم توی چهار ديواری خانهها هم همين بحث که بلاخره مشروعيت بايد تنظيم کنندهی روابط افراد خانواده باشد يا مقبوليت وجود دارد.
نمونههايش بامزه هستند چون واقعیاند و ما باهاشان میسازيم ولی جوابشان را از حکومت میخواهيم. يعنی از بار مسئوليت شانه خالی میکنيم که باز در بر همان پاشنه بگردد و ما باز با چهار دست و پا برسيم به زمين. اين هم نمونه:
فرض کنيد پدر يک خانوادهای به دليل حکم خدا ورود مشروبات الکلی به خانه را منع کرده باشد اما پسر يا دخترش يک جايی خوانده باشند که نوشيدن الکل برای بدن مفيد است. به نظرتان حالا شرع حکم میکند يا پذيرش شخصی؟ اگر شرع حکم کند باقی داستان که عبارت باشد از تحقيق به کجا میرسد؟ اصلأ میشود توليد آن اطلاعات را متوقف کرد چون در تعارض با شرع قرار میگيرند؟
باز فرض کنيد يک جايی میخواهند ارث يک بابايی را بين فرزندان پسر و دخترش تقسيم کنند. به دنيا آمدن و نيامدن آدمها که دست خودشان نيست که. اگر شرع گفته که نسبت ارث را دو به يک به پسران و دختران بدهيم اما دخترها همانقدر در زندگی زحمت کشيده باشند که پسرها کشيدهاند، بلکه هم بيشتر آنوقت با اين داستان چه کار کنيم؟ شرع بايد تعيين کند يا پذيرش شخصي؟
باز فرض کنيد تابستان است و مردم دارند خفه میشوند از گرما. خورشيد هم زن و مرد سرش نمیشود و يکسان میتابد. مردها میتوانند با تی شرت آستين کوتاه راه بيفتند توی خيابان ولی زنها بايد مانتو و روسری بپوشند. بايد شرع را قبول کنيم يا همين تابش واقعی خورشيد را که زن و مرد نمیشناسد؟
خوب حالا جدیترهايش:
اگر يک دختری تصميم بگيرد برود خواستگاری يک پسر چطور؟ نظرتان چيست؟ برود يا نرود؟
باز جدیتر:
اگر يک خانمی بخواهد برود دو تا شوهر بگيرد چطور؟ مگر مردها دو تا زن نمیگيرند؟
از آن هم جدیتر:
اگر دو نفر تصميم بگيرند با هم ازدواج کنند اصلأ لازم است يک نفر ديگری برایشان خطبهی عقد بخواند؟ اگر لازم است، آن بابايی که خطبه را میخواند همينقدر که سواد داشته باشد کافیست؟ مثلأ جغرافيا خوانده باشد کفايت میکند؟ اصلأ سواد داشتن در امر به ازدواج درآوردن دو تا آدم ديگر لزومی دارد؟
باز جدیتر:
اگر يک خانمی باردار شد و فقط به دليل شخصی تمايلی به نگهداشتن جنين نداشت میتواند برود سقط کند؟ اين که يک آدمی نسبت به محتويات بدن خودش تصميم بگيرد که ديگر محرز است! اگر نيست پس بايد منبعد برای قضای حاجت هم کوپن صادر کنيم. برای کوتاه کردن مو هم همينطور.
همينطور که بگيريد برويد جلو میشود سؤال پرسيد.
تا حدی که من میفهمم هيچ کجای اين سؤالها ربطی به حکومتها ندارند چون يک آدمی میتواند کاملأ متشرع باشد اما مثلأ در غرب زندگی کند يا اگر امکانش وجود داشته باشد با ملاکهای پذيرش شخصی برود در يک کشور مذهبی زندگی کند. حالا البته چنين کشوری خيلی سخت پيدا میشود منتها آدمی که به عقل خودش رجوع کند و خودش ملاکهايش را در زندگی فردی تعيين کند که میتواند وجود داشته باشد.
اين يکی دو روز گذشته فکر میکردم منبعد بايد منتظر ترک خوردن پوستهی روابط سنتی خانوادگی هم باشيم. اصلأ هم بحث ارزشگذاری نيست. عقايد هر کسی، هر چه که هست برای خودش محترم است، منتها وقتی حرف از مشروعيت و مقبوليت حکومت میشود تا سابقهی اين دو تا موضوع را در زندگی خصوصیمان نداشته باشيم و تا جايی که عقلمان میرسد بهشان جواب نداده باشيم، موضوع حکومت مشروع يا مقبول از جنبهی اهميت به موضوع درجه دوم تنزل پيدا میکند.
دعوای ما با حضرات جمهوری اسلامی در واقع دعوای ما با يکی از وجوه زندگی خودمان است.
خوب البته گرفتاری اين است که ما مردم هم شدهايم مثل گربهی مرتضی علی که از هر طرفی که بيفتيم باز با چهار دست و پا میآييم روی زمين. با وجود اين که اين چهار دست و پا فرود آمدنمان تبديلمان کرده به يک مخلوط درهمجوشی از همه چيز ولی از آن طرف هم صد سال است که برای حقوق اوليهی اجتماعیمان داريم دست و پا میزنيم و باز چيزی عايدمان نمیشود.
خوب داستان مشروعيت و مقبوليت از آن داستانهايیست که به نظرم اصل دعوای سی سالهی ميان ما مردم با حضرات جمهوری اسلامیست. گرچه واقعيتش اين است که درگيری قبل از اين که به خيابان بکشد در بين خود ما مردم و زندگی خصوصیمان وجود داشته و هنوز هم وجود دارد و موضوع امروز و ديروز هم نيست. فیالواقع لازم نيست موضوع را به حکومت حواله بدهيم چون همين الان و حتی بين مدرنهایمان هم توی چهار ديواری خانهها هم همين بحث که بلاخره مشروعيت بايد تنظيم کنندهی روابط افراد خانواده باشد يا مقبوليت وجود دارد.
نمونههايش بامزه هستند چون واقعیاند و ما باهاشان میسازيم ولی جوابشان را از حکومت میخواهيم. يعنی از بار مسئوليت شانه خالی میکنيم که باز در بر همان پاشنه بگردد و ما باز با چهار دست و پا برسيم به زمين. اين هم نمونه:
فرض کنيد پدر يک خانوادهای به دليل حکم خدا ورود مشروبات الکلی به خانه را منع کرده باشد اما پسر يا دخترش يک جايی خوانده باشند که نوشيدن الکل برای بدن مفيد است. به نظرتان حالا شرع حکم میکند يا پذيرش شخصی؟ اگر شرع حکم کند باقی داستان که عبارت باشد از تحقيق به کجا میرسد؟ اصلأ میشود توليد آن اطلاعات را متوقف کرد چون در تعارض با شرع قرار میگيرند؟
باز فرض کنيد يک جايی میخواهند ارث يک بابايی را بين فرزندان پسر و دخترش تقسيم کنند. به دنيا آمدن و نيامدن آدمها که دست خودشان نيست که. اگر شرع گفته که نسبت ارث را دو به يک به پسران و دختران بدهيم اما دخترها همانقدر در زندگی زحمت کشيده باشند که پسرها کشيدهاند، بلکه هم بيشتر آنوقت با اين داستان چه کار کنيم؟ شرع بايد تعيين کند يا پذيرش شخصي؟
باز فرض کنيد تابستان است و مردم دارند خفه میشوند از گرما. خورشيد هم زن و مرد سرش نمیشود و يکسان میتابد. مردها میتوانند با تی شرت آستين کوتاه راه بيفتند توی خيابان ولی زنها بايد مانتو و روسری بپوشند. بايد شرع را قبول کنيم يا همين تابش واقعی خورشيد را که زن و مرد نمیشناسد؟
خوب حالا جدیترهايش:
اگر يک دختری تصميم بگيرد برود خواستگاری يک پسر چطور؟ نظرتان چيست؟ برود يا نرود؟
باز جدیتر:
اگر يک خانمی بخواهد برود دو تا شوهر بگيرد چطور؟ مگر مردها دو تا زن نمیگيرند؟
از آن هم جدیتر:
اگر دو نفر تصميم بگيرند با هم ازدواج کنند اصلأ لازم است يک نفر ديگری برایشان خطبهی عقد بخواند؟ اگر لازم است، آن بابايی که خطبه را میخواند همينقدر که سواد داشته باشد کافیست؟ مثلأ جغرافيا خوانده باشد کفايت میکند؟ اصلأ سواد داشتن در امر به ازدواج درآوردن دو تا آدم ديگر لزومی دارد؟
باز جدیتر:
اگر يک خانمی باردار شد و فقط به دليل شخصی تمايلی به نگهداشتن جنين نداشت میتواند برود سقط کند؟ اين که يک آدمی نسبت به محتويات بدن خودش تصميم بگيرد که ديگر محرز است! اگر نيست پس بايد منبعد برای قضای حاجت هم کوپن صادر کنيم. برای کوتاه کردن مو هم همينطور.
همينطور که بگيريد برويد جلو میشود سؤال پرسيد.
تا حدی که من میفهمم هيچ کجای اين سؤالها ربطی به حکومتها ندارند چون يک آدمی میتواند کاملأ متشرع باشد اما مثلأ در غرب زندگی کند يا اگر امکانش وجود داشته باشد با ملاکهای پذيرش شخصی برود در يک کشور مذهبی زندگی کند. حالا البته چنين کشوری خيلی سخت پيدا میشود منتها آدمی که به عقل خودش رجوع کند و خودش ملاکهايش را در زندگی فردی تعيين کند که میتواند وجود داشته باشد.
اين يکی دو روز گذشته فکر میکردم منبعد بايد منتظر ترک خوردن پوستهی روابط سنتی خانوادگی هم باشيم. اصلأ هم بحث ارزشگذاری نيست. عقايد هر کسی، هر چه که هست برای خودش محترم است، منتها وقتی حرف از مشروعيت و مقبوليت حکومت میشود تا سابقهی اين دو تا موضوع را در زندگی خصوصیمان نداشته باشيم و تا جايی که عقلمان میرسد بهشان جواب نداده باشيم، موضوع حکومت مشروع يا مقبول از جنبهی اهميت به موضوع درجه دوم تنزل پيدا میکند.
دعوای ما با حضرات جمهوری اسلامی در واقع دعوای ما با يکی از وجوه زندگی خودمان است.
نظرات