جمعه برای زندگی

الوعده وفا. اين هم "جمعه برای زندگی" اين هفته.

به يکی از نويسندگان امروز گفتم "جمعه برای زندگی" سه سال است که هر هفته هست. خودم هم باورم نشد. ولی واقعأ سه سال شده. هر کافه‌ای که سه سال از عمرش بگذرد يک کمی پا می‌گيرد و ممکن است اگر خوراکی‌هايش خوب باشد و صندلی‌هايش قابل نشستن باشند آنوقت جای مناسبی برای گپ زدن بشود.

امروز به يکی از نويسندگان "جمعه برای زندگی" گفتم نوشتن هم مثل ورزش کردن است، يک مدتی که ننويسيد بعد اصلأ حوصله‌ی نوشتن از سرتان می‌افتد. ادامه‌اش را برای شما می‌گويم. بعد از اين که حوصله‌ی نوشتن از سر آدم افتاد آنوقت حوصله‌ی کنجکاوی هم از سر آدم می‌افتد. پرسشگری هم از سر آدم می‌افتد و ديگر تمام. آدمی که پرسشگر نباشد هر بلايی که بخواهند به سرش می‌آورند. ما هميشه از همين سوراخ گزيده شده‌ايم. همين که عادت به انتقال تجربه از طريق نوشتن از سرمان افتاده. يادآوری‌های اجتماعی‌مان را به طاق نسيان می‌کوبيم و يک وقتی دوباره يادمان می‌افتند که ديگر کار از کار گذشته.

"جمعه برای زندگی" ممکن است برای يادآوری‌های روزمره ما به کار بيايد چون درباره‌ی روزمره‌های‌مان می‌نويسيم و در مطلق گرايی گم نمی‌شويم. مطلق گرايی بد کوفتی‌ست که هر بار که جامعه‌ی ما از اين دنده به آن دنده می‌شود از چاله‌ی يک مطلق به چاه يک مطلق ديگر می‌افتد. همين که به خودمان يادآوری کنيم که زندگی‌مان با هر عقيده‌ای که به دنبالش هستيم يک بخش غير عقيدتی هم دارد و ارزش هر دوی آن‌ها يکسان است کافی‌ست تا از لغزيدن خودمان به مطلق‌ها جلوگيری کنيم.

اين هم "جمعه برای زندگی" اين هفته.




و نويسندگان اين هفته:

پرستو دوکوهکی: زيرگذر 813

مهدی جامی: جمعه مثل آفتاب هلند است

M. S. (Sweden): A day to be remembered

بهنام صالحی: رنگ و بوی زندگی

Katiana Murillo (Costa Rica): World Surfing Games in Costa Rica

پژواک صمدانی: اون موجی که پشتت رو می‌لرزونه

لادن کريمی: من چه سبزم امروز

رودی برومند: آن روز که سفر آغاز شد

پرشين سعيد واقفی: پيش درآمد ليگ برتر

علی مکنون: التماس خوراک!

پيام: اين ديگه چه گرفتاری ما دچارش شديم؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار