مننژيت و باقی قضايای خندهدار
يک چيزی بنويسم يک کمی بخنديد به اين داستان مننژيت که حالا حضرات دست گرفتهاند که دستگير شدگانی که بعد جنازهشان را تحويل خانوادههایشان دادهاند اصلأ مننژيت داشتهاند.
لابد میدانيد که مننژيت يک عارضهایست که باعث تورم و التهاب پردههای مغز و نخاع میشود. اين پردههای مغز و نخاع هم عبارتند از لايههايی که دور اين بخشها را گرفتهاند و بهشان میگويند غشاء. ديدهايد وقتی ناغافل چای داغ میخوريد پوست سقف دهانتان ور میآيد؟ اين پوست همان نمونهی غشاء يا پردهایست که دور تا دور اندامهای داخلی بدن را گرفتهاند. جگرکیها و دل و قلوه فروشها و ساندويچیها هم خوب اين غشاء را میشناسند، چون وقتی دل و قلوه يا مغز را تميز میکنند آن لايهی دورشان را میکنند میاندازند دور.
گاهی يک ويروس يا باکتری میرود و روی اين لايه مینشيند و چون پر از مواد غذايیست به راحتی تکثير پيدا میکند و سمی که توليد میکند باعث تحريک دستگاه ايمنی میشود. در نتيجه محل برخورد ويروس و سلولهای دستگاه ايمنی متورم میشود. دستتان هم زخمی بشود همان محل زخم متورم میشود درست مثل پردههای مغز.
در 90 درصد موارد وقتی کسی دچار مننژيت میشود اين بلاها به سرش میآيد. اولأ عضلات گردنش دچار گرفتگی شديد میشوند که دليلش همان سم باکتريايی يا ويروسیست. تب خيلی شديد هم که اصولأ جزو سرجهازی مننژيت است. باقی عوارض همزمان مننژيت هم خيلی دردسرشان بيشتر است چون کسی که مننژيت گرفته اصلأ نمیتواند نور خورشيد يعنی همين شرايط معمولی و صدای در حد بوق زدن را هم تحمل کند. شما يک آدمی با سردرد معمولی را نمونه بگيريد و همهی ناتحملیهايش را ضربدر صد بکنيد، میشود اوضاع مننژيت.
کسی که مننژيت گرفته رنگ پوستش هم تغيير میکند چون تعادل آب و الکتروليتهای بدنش به هم میخورد. درست مثل کم شدن فشار خون که رنگ آدم را میپراند. بعضیها هم روی بدنشان اصلأ راش توليد میشود که مثل آلودگیهای قارچی که لابد ديدهايد شکل و شمايل پوست کاملأ قابل تشخيص است.
همه را هم بگذاريد کنار اين که آدمی که مننژيت میگيرد اصلأ سطح هوشياری و شنوايیاش هم کم میشود، يعنی اساسی احساس گيجی و منگی به او دست میدهد. و به اضافه اين که آدم گرفتار مرتب نياز به دستشويی رفتن دارد چون از بالا و پايين گرفتار دفع سم از بدنش میشود.
حالا اين آدمی که مننژيت گرفته و اصلأ تحمل نور معمولی و صدای خيابان را ندارد، گردنش هم که شديد گرفته، هوشيار هم که نيست بلکه يک کمی هم ناشنواست، رنگ پوستش هم تغيير کرده، اصولأ اين آدم میتواند برود توی خيابان تظاهرات انجام بدهد؟ لابد دو قدم به دو قدم هم دستشويی کار گذاشتهاند که اين بابا مرتب گرفتاریهای خودش را حل و فصل کند. اصلأ آدمی که سر و گردنش درد میکند و گوشش نمیشنود میتواند از جايش تکان بخورد، چه برسد به تظاهرات و شعار دادن و فرار کردن و باقی قضايا؟
نه که با کتک زدن خرس هم ادعای خرگوش شدن میکند حالا لابد علوم پزشکی را هم تغيير میدهند بابت همين که علائم مننژيت يک چيزهای ديگری از آب دربيايند.
لابد میدانيد که مننژيت يک عارضهایست که باعث تورم و التهاب پردههای مغز و نخاع میشود. اين پردههای مغز و نخاع هم عبارتند از لايههايی که دور اين بخشها را گرفتهاند و بهشان میگويند غشاء. ديدهايد وقتی ناغافل چای داغ میخوريد پوست سقف دهانتان ور میآيد؟ اين پوست همان نمونهی غشاء يا پردهایست که دور تا دور اندامهای داخلی بدن را گرفتهاند. جگرکیها و دل و قلوه فروشها و ساندويچیها هم خوب اين غشاء را میشناسند، چون وقتی دل و قلوه يا مغز را تميز میکنند آن لايهی دورشان را میکنند میاندازند دور.
گاهی يک ويروس يا باکتری میرود و روی اين لايه مینشيند و چون پر از مواد غذايیست به راحتی تکثير پيدا میکند و سمی که توليد میکند باعث تحريک دستگاه ايمنی میشود. در نتيجه محل برخورد ويروس و سلولهای دستگاه ايمنی متورم میشود. دستتان هم زخمی بشود همان محل زخم متورم میشود درست مثل پردههای مغز.
در 90 درصد موارد وقتی کسی دچار مننژيت میشود اين بلاها به سرش میآيد. اولأ عضلات گردنش دچار گرفتگی شديد میشوند که دليلش همان سم باکتريايی يا ويروسیست. تب خيلی شديد هم که اصولأ جزو سرجهازی مننژيت است. باقی عوارض همزمان مننژيت هم خيلی دردسرشان بيشتر است چون کسی که مننژيت گرفته اصلأ نمیتواند نور خورشيد يعنی همين شرايط معمولی و صدای در حد بوق زدن را هم تحمل کند. شما يک آدمی با سردرد معمولی را نمونه بگيريد و همهی ناتحملیهايش را ضربدر صد بکنيد، میشود اوضاع مننژيت.
کسی که مننژيت گرفته رنگ پوستش هم تغيير میکند چون تعادل آب و الکتروليتهای بدنش به هم میخورد. درست مثل کم شدن فشار خون که رنگ آدم را میپراند. بعضیها هم روی بدنشان اصلأ راش توليد میشود که مثل آلودگیهای قارچی که لابد ديدهايد شکل و شمايل پوست کاملأ قابل تشخيص است.
همه را هم بگذاريد کنار اين که آدمی که مننژيت میگيرد اصلأ سطح هوشياری و شنوايیاش هم کم میشود، يعنی اساسی احساس گيجی و منگی به او دست میدهد. و به اضافه اين که آدم گرفتار مرتب نياز به دستشويی رفتن دارد چون از بالا و پايين گرفتار دفع سم از بدنش میشود.
حالا اين آدمی که مننژيت گرفته و اصلأ تحمل نور معمولی و صدای خيابان را ندارد، گردنش هم که شديد گرفته، هوشيار هم که نيست بلکه يک کمی هم ناشنواست، رنگ پوستش هم تغيير کرده، اصولأ اين آدم میتواند برود توی خيابان تظاهرات انجام بدهد؟ لابد دو قدم به دو قدم هم دستشويی کار گذاشتهاند که اين بابا مرتب گرفتاریهای خودش را حل و فصل کند. اصلأ آدمی که سر و گردنش درد میکند و گوشش نمیشنود میتواند از جايش تکان بخورد، چه برسد به تظاهرات و شعار دادن و فرار کردن و باقی قضايا؟
نه که با کتک زدن خرس هم ادعای خرگوش شدن میکند حالا لابد علوم پزشکی را هم تغيير میدهند بابت همين که علائم مننژيت يک چيزهای ديگری از آب دربيايند.
نظرات