جمعه برای زندگی
اين هم يک "جمعه برای زندگی" جديد. حالا البته جمعه اين هفته که به نظر میرسد همهمان در قسمت زندگیاش حضور بهم رساندهايم که ببينيم دنيا قرار است دست ما باشد يا دست حضرات آن طرفی.
يک چيزی بهتان بگويم از جنبهی همين زندگی.
آن اوايل انقلاب که همه در حال شعار دادن و گاهی دور خودشان چرخيدن بودند هيچکس فکر نمیکرد که اين صميميتهای آن روز را چطور پيوند بزند به زندگی روزمره. در واقع همه شده بودند انقلابیهای حرفهای که توی خانه هم شعار میدادند. يکی از دوستان من برای رفع وابستگی به دار دنيا حدود يک سال و نيم گوشت نمیخورد. کيلو کيلو سيب زمينی میخريد که مبادا گوشت بخورد و وابستهی امپرياليسم بشود. حالا الان در خارج از کشور زندگی میکند و با يکی دو کيلو اشتباه محاسباتی وزن جنابشان شده است حدود 110 کيلو.
گاهی اين روش مبارزه کردن خودش صد برابر بدتر از مبارزه نکردن است. نتيجهاش هم نااميد کننده از آب درمیآيد چون تا بگوييد مبارزه، همان آدم 110 کيلويی را میگذارند جلوی چشمتان که اين هم نتيجهی مبارزه. خلاصه که مبارزه کردن اگر از مسير زندگی عادی خارج بشود آنوقت چنان غير عادی میشود که هم زندگی و هم تفکر آدمها را دگرگون میکند. پرده کشيدن وسط کلاسهای دانشگاه يکی از همان نتايج غير عادی انقلابيگری در زندگی اجتماعی ما بود. میبينيد که چقدر زمان هدر رفت تا اين تفکر را تعديل کنيم.
لطفأ انقلابیهای حرفهای نشويد. زندگی کنيد و با چشم باز دنيا را ببينيد تا بتوانيد از تعصب دور بشويد.
اين هم "جمعه برای زندگی" و گروه کوبان.
و نويسندگان امروز:
لوا زند: اما من را بيدار کرد
ابراهيم خندان: خاطراتی از يک طرح ملی، قسمت هفتم
Katiana Murillo (Costa Rica): A Perfect Whale´s Tail
پرشين سعيد واقفی: گيرستون
لادن کريمی: دستبند سبز من
پژواک صمدانی: به همين سادگی
رضا صابر: صبحانه جمعه برای زندگی
يک چيزی بهتان بگويم از جنبهی همين زندگی.
آن اوايل انقلاب که همه در حال شعار دادن و گاهی دور خودشان چرخيدن بودند هيچکس فکر نمیکرد که اين صميميتهای آن روز را چطور پيوند بزند به زندگی روزمره. در واقع همه شده بودند انقلابیهای حرفهای که توی خانه هم شعار میدادند. يکی از دوستان من برای رفع وابستگی به دار دنيا حدود يک سال و نيم گوشت نمیخورد. کيلو کيلو سيب زمينی میخريد که مبادا گوشت بخورد و وابستهی امپرياليسم بشود. حالا الان در خارج از کشور زندگی میکند و با يکی دو کيلو اشتباه محاسباتی وزن جنابشان شده است حدود 110 کيلو.
گاهی اين روش مبارزه کردن خودش صد برابر بدتر از مبارزه نکردن است. نتيجهاش هم نااميد کننده از آب درمیآيد چون تا بگوييد مبارزه، همان آدم 110 کيلويی را میگذارند جلوی چشمتان که اين هم نتيجهی مبارزه. خلاصه که مبارزه کردن اگر از مسير زندگی عادی خارج بشود آنوقت چنان غير عادی میشود که هم زندگی و هم تفکر آدمها را دگرگون میکند. پرده کشيدن وسط کلاسهای دانشگاه يکی از همان نتايج غير عادی انقلابيگری در زندگی اجتماعی ما بود. میبينيد که چقدر زمان هدر رفت تا اين تفکر را تعديل کنيم.
لطفأ انقلابیهای حرفهای نشويد. زندگی کنيد و با چشم باز دنيا را ببينيد تا بتوانيد از تعصب دور بشويد.
اين هم "جمعه برای زندگی" و گروه کوبان.
و نويسندگان امروز:
لوا زند: اما من را بيدار کرد
ابراهيم خندان: خاطراتی از يک طرح ملی، قسمت هفتم
Katiana Murillo (Costa Rica): A Perfect Whale´s Tail
پرشين سعيد واقفی: گيرستون
لادن کريمی: دستبند سبز من
پژواک صمدانی: به همين سادگی
رضا صابر: صبحانه جمعه برای زندگی
نظرات