دور نيکنامی و نوبت عاشقی

يک وقتی خيلی نزديک به دوران انقلاب کنار رودخانه‌ی کارون در خرمشهر با دوستانم نشسته بوديم و داشتيم به حرف‌های برادر يکی‌شان که چند سالی از ما بزرگ‌تر بود گوش می‌کرديم. برادر بزرگ‌تر قبل از اين که ديپلمش را بگيرد رفته بود سربازی. توی همان دوران سربازی او را برده بودند کشور عمان برای مقابله با شورش ظفار.

شاه ايران نيروی کمکی از ارتش فرستاده بوده برای کمک به نيروهای پادشاه عمان، همين سلطان قابوس فعلی، در مقابله با شورشی‌های ظفار. شورشی‌ها هم در واقع چپگرايان مائوئيستی بودند که از طرف چين و بعد شوروی حمايت می‌شدند. و هدف‌شان جدا کردن منطقه‌ی جنوبی ظفار از عمان بود. البته به دليل فضای ملی گرايی عربی دوران عبدالناصر اسم اين شورش را هم گذاشته بودند جبهه‌ی عربی برای آزادسازی خليج مثلأ عربی، که همين خليح فارس باشد.

اين شعار البته همان شعاری‌ بود که دار و دسته‌ی خلق عرب در خوزستان هم سر می‌دادند و بعد که جنگ درگرفت معلوم شد خود همين حضرات اصولأ آدم‌های صدام حسين هستند و چپگرايی‌شان هم از نوع چپگرايی حزب بعث عراق است.

اگر الان در لابلای عکس‌های باتوم به دست‌ها می‌بينيد آدم‌های حزب الله لبنان هم هستند و دارند مردم را می‌زنند يادتان باشد که شاه ايران هم برای سرکوب ظفار آدم از بين ما ايرانی‌ها فرستاده بود. لابد اگر يک خبرنگاری برود توی منطقه‌ی سيصد هزار نفری قبيله‌ای ظفار و درباره‌ی سرکوب شورش دهه‌ی هفتاد ميلادی خبر بگيرد اسم خيلی‌ها را می‌شنود که با تير سربازان ايرانی سر به نيست شده‌اند.

حکومت سلطان قابوس بعد از شورش ظفار دست به مدرن کردن اين کشور زد و حالا قدرت خريد ريال عمان معادل يک ريال در مقابل نزديک به سه دلار است و البته توليد ناخالص داخلی عمان و عربستان سعودی به ازای هر نفر هم يکسان هست. خودتان می‌‌توانيد حدس بزنيد که عربستان با آن همه ذخاير نفتی و مساحت چقدر می‌تواند با عمان قابل مقايسه باشد.

منتهای مراتب گرفتاری عمان و پادشاهی‌اش با مردم اين است که عليرغم اين مدرن شدن و پول افشانی در عمان، اکثريت مردم اصولأ ترجيح‌شان اين است که زندگی بدوی داشته باشند. يعنی از اين جمعيت نزديک به دو ميليون نفری عمان حدود 50 درصدشان اصلأ در شهرها زندگی نمی‌کنند. حتی لباس شهری‌های‌شان هم مثل غير شهری‌هاست و با خنجری که زير شال کمرشان می‌بندند همراه است و هنوز هم هست و دست بردار هم نيستند. توی همين بريزبن به مناسبت نمايشگاه‌شان مدت‌ها با شورای شهر کلنجار رفته بودند که مردهای‌شان بايد در ملأ عام خنجر داشته باشند و زن‌های‌شان با عبايه و روبنده باشند. و دست آخر شورای شهر موافقت کرده بود که به شرط اين که مأمور پليس بگذارد تمام دور نمايشگاه‌شان می‌توانند خنجر بزنند. خود من رفتم نمايشگاه‌شان را ببينم که اصلأ پليس‌ مسلح در کار هست يا نه. خيلی مفصل پليس گذاشته بودند که مبادا سنت آقايان بجنبد و کار بدهد دست بازديد کنندگان.

از جنبه‌ی آموزشی هم با اين همه امکاناتی که در اختيار مردم هست، هنوز 40 درصد زنان عمانی بيسواد هستند. دليلش هم نگاه سنتی- دينی به آموزش دختران است که خانواده‌ها را قانع نمی‌کند دختران‌شان را بفرستند مدرسه.

يادآوری شورش ظفار برای اين بود که به شما يادآوری کنم که تفاوت جامعه‌ی ما با جامعه‌ی عمان که از جنبه‌ی رفاه به مراتب وضع‌شان از ايرانی‌ها بهتر است در اين است که ما حکومت جمهوری اسلامی را به حال خودش رها نکرده‌ايم که خودمان برويم زير چادر زندگی کنيم و همين فشار اجتماعی باعث شده که حالا جمهوری اسلامی خودش خواننده‌ی پاپ داخلی توليد کند. در واقع در سی سال گذشته با همه‌ی زوری که دم و دستگاه سلطان قابوس برای مدرن کردن عمان زده‌اند از جنبه‌ی اجتماعی تغيير معناداری در اين کشور رخ نداده در حالی که در ايران از "بوی گل سوسن و ياسمن آيد" تا "نيناش ناش هم بلده" به اندازه‌ی سفر انسان به کره‌ ماه تغيير صورت گرفته.

آن تغيير نيافتگی و بدويت در يک کشور پادشاهی رخ داده و اين تغيير اجتماعی در يک حکومتی رخ داده که اسمش جمهوری اسلامی‌ست. به نظرم جمهوری اسلامی با همين انتخابات اخير در معرض يک پوست اندازی مدرن ديگر قرار گرفته و همانقدر که خودش راه را برای توليد خواننده‌ی پاپ باز کرده، جامعه را بازتر هم خواهد کرد.

يک کمی عکس‌های اهل حکومت دوران مائو را نگاه کنيد و به قيافه‌ی اهل حکومت امروز چين هم نگاه کنيد ببينيد چقدر تغيير کرده‌اند. به نظرم يک روزی همين عکس‌های امروز اهل حکومت ايران را دست کسی بگيرند جريمه‌اش کنند. دور نيکنامی حضرات که تمام شد، بايد منتظر باشيم که قسمت نوبت عاشقی‌شان را هم ببينيم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار