هفت روز هفته
روز اول. جمهوری اسلامی يک بار بعد از موضعگيری صريح خامنهای و حالا با از دست دادن فرصت استفاده از پتانسيل موسوی و کروبی برای کنترل اعتراضات مرتکب دومين حرکت اشتباه خودش شده. منتها يک کمی که دقيق نگاه میکنيد متوجه میشويد اعتراضات تقريبأ از ميرحسين عبور کرده. فیالواقع ميرحسين دارد آرام آرام از صحنه محو میشود و اصل حکومت دارد مورد اعتراض قرار میگيرد. خوب اين ديگر قابل لاپوشانی نيست که موسوی میتوانست نقطهی پايان اعتراضات باشد، که حالا ديگر نيست. البته دو تا نکتهی مهم، به نظرم، میتواند اين گمانه را به واقعیت نزديک کند. يکیشان سخنان موسوی در ديدار با دانشگاهيان است. در آن ديدار موسوی گفته است که "الان ما اقتضایی عمل می کنیم. بعضی چیزها هست که ما اصلأ واقعأ دنبال مردم می دویم". اين حرف مهمیست که نشان میدهد ميرحسين از حرکت اعتراضی مردم عقب افتاده. و نکتهی دوم اين است که منتظری دارد تلاش میکند يک قدم جلوتر حرکت کند و با گفتن اين که مشروعيت رهبری از بین رفته سکان اعتراضات را به دست بگيرد. منتهای مراتب فکر میکنم خود همين که فقهای حوزه و از جمله منتظری دير به حرف آمدند و حالا هم خيلی محکم فتوا نمیدهند و از جمله اين که صانعی همان اوايل گفته بود که کسی به حرف من گوش نمیکند باعث شده حرکت اعتراضی مردم از فقها هم عبور کند. خوب لابد بايد به اين سؤال جواب داد که اگر اعتراضات از موسوی و منتظری رد بشود پس چه کسی اعتراضات را رهبری خواهد کرد؟ يادتان هست سال 2006 مجله تايم عنوان برگزيدهی سال را به چه کسی داده بود؟ تصوير يک کامپيوتر را با عنوان "شما" روی جلد منتشر کرده بود. با همهی محدوديتهای رسانهای، حالا عقل جمعی که محصول ارتباطات رسانهای مردم است دارد اعتراضات را رهبری میکند. به نظرم رهبری اعتراضات مردمی در ايران به يک عقل جمعی متکیست که بی مرکز است و آنهايی که اطلاعات را منتشر و توزيع میکنند متصديان اجرايیاش هستند. شبکههای اجتماعی دارند نتايج اعتراضات را منتقل میکنند و همين الان که برويد در فضای اينترنت فارسی متوجه میشوید دائم خبر دارد توليد میشود و رسانههای رسمی هم از تحليل خبرها جا ماندهاند. تجربهی شبکههای بی مرکز يک بار پيش از اين در مورد کمپين يک ميليون امضا رخ داده بود و الان مشابه همان کمپين ولی با ابزارهای رسانهای که دست مردم هست دارد رخ میدهد. خيلی دور نيست که جمهوری اسلامی سومين حرکت بزرگش را مرتکب بشود. که میشود. سومين حرکت کاملأ ناگزير است و شاه هم مجبور به انجامش شد چون مدل حکومتی هر دویشان سازش ناپذيری بود و هست. البته در جادهی يکطرفه. همين حرفهای تازهی فيروز آبادی نشانهی صحت اين ادعاست. حرکت سوم عبارت است از مجازات يکی از اهل حکومت. شاه هم هويدا را مجازات کرد و چون حلقههای زنجيره به همديگر وصل هستند با سريدن يکی به پايين باقی هم سر میخورند. فشار رسانهای مردم، و نه رسانههای رسمی، وقوع حرکت سوم را ناگزير کرده است.
روز دوم. مسلمانان سين کيانگ گرفتار دو دستگی جهان اسلام شدهاند. يک دسته از مسلمان به دنبال تعامل با دنيای غرب هستند و دستهی دومشان به دنبال جنگيدن. سين کيانگیها نه میتوانند با جهان غرب تعامل داشته باشند چون اصلأ حزب کمونيست چين تمام روابط جهان خارج با داخل را در کنترل خودش دارد، و نه میتوانند با غربی بجنگند چون به محض ورود به حوزهی جنگ با غرب به عنوان القاعدهای شناخته میشوند. البته در تمام اين سالهای جنگ بر عليه القاعده هميشه اين شبهه وجود داشته که مسلمانان سين کيانگ میتوانند برای القاعدهایها پناهگاه تأمين کنند ولی چون دولت چين به اندازهی کافی در سين کيانگ تمرکز نظامی دارد بنابراين اگر القاعدهایها هم در اين منطقه باشند اين خود دولت چين است که آنها را راه داده است. دقيقأ هم به نطر من همين داستان دارد در حوادث سين کيانگ ديده میشود. دولت چين همانقدر که از کره شمالی پشتيبانی میکند به همان اندازه هم در افغانستان و پاکستان موش میدواند. دليلش هم اين است که میخواهد سهم بيشتری در منطقه به دست بياورد. بازار افغانستان و پاکستان به طور بالقوه برای ورود کالاهای ارزان چينی آمادگی دارند، درست مثل اجناس چينی که در ايران زیاد است. اهل سين کيانگ به واسطهی تعلقات مذهبی قابليت بيشتری برای تجارت با افغانستان و پاکستان دارند ولی اگر چنين اتفاقی بيفتد آنوقت قدرت اقتصادی سين کيانگ آنقدری افزايش پيدا میکند که بتوانند ادعای استقلالشان را قویتر پيش ببرند. درست همين اتفاق در جمهوریهای سابق شوروی رخ داد که مثلأ نفت خزر به اندازهی کافی برایشان سرمايه گذاری خارجی فراهم کرد که بعد از استقلال بتوانند روی پای خودشان بمانند و بهتر از دوران شوروی زندگی کنند. منتها دولت چين با وارد کردن هانها میخواهد ترکيب جمعيتی سين کيانگ را تغيير بدهد تا کفهی اقتصادی به نفع چين سنگين بشود. اين همان کاریست که روسها در اوستيای جنوبی انجام دادهاند و خيلی از ساکنان اوستيا گذرنامهی روسی دارند و حملهی ارتش روسيه به گرجستان هم به اسم دفاع از روسها انجام شد. بنابراين دعوای چينیها با اهل سين کيانگ بر سر قدرت اقتصادیست و همين است که جمهوری اسلامی مانده است وسط دوراهی که طرف کدام را بگيرد. ضمن اين که يقهدرانی ترکيه مربوط به تجارتشان با جامعهی مسلمانان خاورميانهست که منتظرند يک نفر از اسلام دفاع کند که طرف را بگذارند آن جلو به عنوان پيشنماز. درست همين ادا و اصولهايی که احمدی نژاد درمیآورد و عربها خيلی شيفتهاش شدهاند. کاشکی ببرندش برای خودشان.
روز سوم. فکر میکنم همين روزهاست که سر و صدای طرفداران رهبری بلند بشود که حالا که عضویت همزمان اعضای حقوقدان شورای نگهبان در یکی از قوای سه گانه ممنوع است رياست همزمان بر مجمع تشخيص و مجلس خبرگان هم ممنوع بايد باشد. اين که چقدر چنين حرفی مورد توجه قرار میگيرد به تبليغات حکومتی بستگی دارد که به نظرم باد به دم اين تنور خواهند داد. يعنی میتوانند شروع کنند به نعل وارونه زدن که اگر بنا به ديکتاتوریست خوب همين عضويت دوگانه در دو موقعيت ارشد حکومتی ديکتاتوریست. به نظرم وقوع چنين اعتراضی وجود دارد و حدس میزنم اعلام اين مصوبه وسط بزن بزنهای انتخاباتی معنیاش اين است که دارند به هر طريقی که ممکن است پای رفسنجانی را به دعوا باز میکنند. حقيقتش باورم اين است که مصوبه را دار و دستهی رهبری و احمدی نژاد آوردهاند وسط ميدان که به اسم کم شدن اختيارات حکومتیها، بهانه پيدا کنند برای شروع يک دعوای سياسی با رفسنجانی. خيلی هم البته عجيب نيست چون رفسنجانی زياده از حد ساکت است و طبيعیست که طرفداران رهبری منتظر يک واکنش سياسی مستقيم از طرف او باشند. اگر رفسنجانی چنين واکنشی را بروز ندهد، مثل همين الان، خود اين حضرات زمينهچينی میکنند برای وقوع آن. تنها راه رفسنجانی اين است که پيروز بشود وگرنه به بنی صدر ملحق خواهد شد. میشود حدس زد که با بيانيهای که مجمع روحانيون مبارز صادر کرد و به قول عباس عبدی نويسندهاش خاتمی بود هر اتفاقی که بيفتند خاتمی خانه نشين میشود. ايشان شبيه مرغ عزا و عروسیست.
روز چهارم. ابوالقاسم فردوسی اين بيت را سروده بود که "دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود". حالا سرلشکر فيروز آبادی در نامهشان فرمودهاند که "آری با تمام توان و آمادگی ایستاده ایم، تا نظام بماند. تا تو از ما خشنود باشی و قلب نازنین نائبت راضی، تا میهن اسلامی ما همچنان کنام شیران باشد". يعنی قديمها در دورهی فردوسی کنام شيران يک جای نامربوطی بوده که مترادف میشده با ويرانی، حالا اخيرأ کنام شيران خيلی جای باصفايی شده که بايد همينطور نگهش داشت. خاطرتان هست که فرموده بودند ماست سياه است، حالا در ادامهاش هم اشعار فردوسی را يک کمی تغيير دادهاند.
روز پنجم. خيلی هم لازم نیست اهل رسانه باشيد تا متوجه بشويد در رسانههای فارسی زبان خارج از کشور دو لايهی قابل تشخيص وجود دارد. يکی لايهی آدمهای قديمی و دومی لايهی آدمهای جوان. توی صدای امريکا آن لايهی قديمی نه تنها دارد مديريت میکند بلکه تا سطح برنامه سازی هم پايين آمده. يعنی آدمهای قديمی نه تنها خط مشی میدهند بلکه خودشان هم اجرايیاش میکنند. همين هم هست که راديو و تلويزيون صدای امريکا در تمام اين سالها يک خط را گرفته و همينطور بدون نوآوری ادامهاش داده. برنامههای جوانانهاش هم تحت تأثير اين خط قرار گرفتهاند و مجریهای جوانش هم مجبورند صاف و اتو کشيده برنامه اجرا کنند. در بیبیسی اوضاع فرق میکند. لايهی قديمی مديريت میکند ولی برنامه سازی عمدتأ به دست جوانهاست. البته ردپای آن لايهی قديمی مدل صدای امريکا را میتوانيد مثلأ در برنامههای عنايت فانی ببينيد که با ميهمانانش که حرف میزنند از سر بيحوصلگی با هر ضربهی کلام ميهمان يک "هن" میگويد. در واقع معنیاش اين است که حرفهای ميهمان برنامه را خود فانی بلد است و اگر اجباری در کار نبود میتوانست مثل شبکههای لس آنجلسی خودش همهی تحليلها و حرفها را به خورد مخاطب بدهد. یک کمی دقت کنيد آن "هن" را میشنويد. خيالتان جمع هيچ کارش هم نمیتوانند بکنند. تشکيلات صدای امريکا همان خط قديمی را میرود، حتی در جريان اعتراضات مردمی. اما دوگانگی خط مشی و اجرا در بی بی سی شده است مايهی گرفتاری. يعنی خوب که دقت میکنيد میبينيد در راديو و وبسايت و تلويزيون هر جايی يک مفری باز شده یک اثری از جوانها هست ولی زورکی. مثلأ توی وبسايت يک بخش "خبرهای کوتاه" گذاشتهاند که اهميتشان از خبرهای ديگر مهمتر است. منتها آن خبرهای اصلی تمام قدرت خبرهای کوتاه را، که واقعأ هم کوتاه نيستند، گرفته. بزن بزن خبری را میتوانيد توی آن بخش "گزيدهها" هم ببينيد که گاهی خبر داغ را کنار داستان گذاشتهاند. توی تلويزيون هم خبر بيگ بن که برای توريستها مناسب است مهمتر از خبرهای روز است. همين درگيریست که مخاطبان را سردرگم کرده. اوضاع بیبیسی شده است مثل پدری که به بچهاش میگويد میخوای با دوستات بری کافه تريا خوب خودم برات توی خونه کافه تريا درست میکنم، بيارشون خونه. در نتيجه آن بچه و ميهمانان، که همان مخاطبان باشند، نه احساس کافه تريا دارند، نه خانه. توی اين اوضاع رسانههای خارج کشور البته راديو زمانه هم هست منتها الان درگير برنامههای فضايی شده و دارد میزند که از منظومه شمسی خارج بشود بلکه بتواند خبری از حيات فرازمينی بگيرد.
روز ششم. همين که محمد هاشمی گفته است که "حزب کارگزاران برنامهای برای فعالیتهای حزبی خود ندارد، چرا که شرایط سیاسی و اجتماعی این اجازه را به ما نمیدهد" نشان میدهد چقدر تحزب در ايران ضعيف است که با دستگيری دو تا عضو يک حزب تمام فعاليت حزب تعطيل میشود. آدم متعجب میشود که حزب توده که غير قانونی بود چقدر دم و دستگاه و عضو داشت آنوقت کارگزاران که به قول محمد هاشمی حزب قانونی هم هست چقدر عضو دارد.
و روز هفتم. از آخر اين هفته يک کار راديويی جديد در وبلاگ میشنويد. يک گزارش راديويی از گشت و گذار هفتگی. به نظرم از شنيدنش لذت ببريد چون خيلی وقت بود در فکر راه انداختن اين گزارش هفتگی بودم منتها نمیخواستم محتوايش از خودم باشد. بلاخره آدمهای تازه که وارد وبلاگ میشوند تنوع کاری هم درست میشود. تا بلاخره يک نويسندهی خوب وارد گروه وبلاگی شد. اسم اين گزارش هفتگی راديويی "يک هفته با پژواک" است. همان وقتی که فايلهايش را گذاشتم روی وبلاگ بيشتر دربارهاش مینويسم. فعلأ يادتان بماند که داستان راديويی و گزارش راديويی را روزهای شنبه بشنويد.
روز دوم. مسلمانان سين کيانگ گرفتار دو دستگی جهان اسلام شدهاند. يک دسته از مسلمان به دنبال تعامل با دنيای غرب هستند و دستهی دومشان به دنبال جنگيدن. سين کيانگیها نه میتوانند با جهان غرب تعامل داشته باشند چون اصلأ حزب کمونيست چين تمام روابط جهان خارج با داخل را در کنترل خودش دارد، و نه میتوانند با غربی بجنگند چون به محض ورود به حوزهی جنگ با غرب به عنوان القاعدهای شناخته میشوند. البته در تمام اين سالهای جنگ بر عليه القاعده هميشه اين شبهه وجود داشته که مسلمانان سين کيانگ میتوانند برای القاعدهایها پناهگاه تأمين کنند ولی چون دولت چين به اندازهی کافی در سين کيانگ تمرکز نظامی دارد بنابراين اگر القاعدهایها هم در اين منطقه باشند اين خود دولت چين است که آنها را راه داده است. دقيقأ هم به نطر من همين داستان دارد در حوادث سين کيانگ ديده میشود. دولت چين همانقدر که از کره شمالی پشتيبانی میکند به همان اندازه هم در افغانستان و پاکستان موش میدواند. دليلش هم اين است که میخواهد سهم بيشتری در منطقه به دست بياورد. بازار افغانستان و پاکستان به طور بالقوه برای ورود کالاهای ارزان چينی آمادگی دارند، درست مثل اجناس چينی که در ايران زیاد است. اهل سين کيانگ به واسطهی تعلقات مذهبی قابليت بيشتری برای تجارت با افغانستان و پاکستان دارند ولی اگر چنين اتفاقی بيفتد آنوقت قدرت اقتصادی سين کيانگ آنقدری افزايش پيدا میکند که بتوانند ادعای استقلالشان را قویتر پيش ببرند. درست همين اتفاق در جمهوریهای سابق شوروی رخ داد که مثلأ نفت خزر به اندازهی کافی برایشان سرمايه گذاری خارجی فراهم کرد که بعد از استقلال بتوانند روی پای خودشان بمانند و بهتر از دوران شوروی زندگی کنند. منتها دولت چين با وارد کردن هانها میخواهد ترکيب جمعيتی سين کيانگ را تغيير بدهد تا کفهی اقتصادی به نفع چين سنگين بشود. اين همان کاریست که روسها در اوستيای جنوبی انجام دادهاند و خيلی از ساکنان اوستيا گذرنامهی روسی دارند و حملهی ارتش روسيه به گرجستان هم به اسم دفاع از روسها انجام شد. بنابراين دعوای چينیها با اهل سين کيانگ بر سر قدرت اقتصادیست و همين است که جمهوری اسلامی مانده است وسط دوراهی که طرف کدام را بگيرد. ضمن اين که يقهدرانی ترکيه مربوط به تجارتشان با جامعهی مسلمانان خاورميانهست که منتظرند يک نفر از اسلام دفاع کند که طرف را بگذارند آن جلو به عنوان پيشنماز. درست همين ادا و اصولهايی که احمدی نژاد درمیآورد و عربها خيلی شيفتهاش شدهاند. کاشکی ببرندش برای خودشان.
روز سوم. فکر میکنم همين روزهاست که سر و صدای طرفداران رهبری بلند بشود که حالا که عضویت همزمان اعضای حقوقدان شورای نگهبان در یکی از قوای سه گانه ممنوع است رياست همزمان بر مجمع تشخيص و مجلس خبرگان هم ممنوع بايد باشد. اين که چقدر چنين حرفی مورد توجه قرار میگيرد به تبليغات حکومتی بستگی دارد که به نظرم باد به دم اين تنور خواهند داد. يعنی میتوانند شروع کنند به نعل وارونه زدن که اگر بنا به ديکتاتوریست خوب همين عضويت دوگانه در دو موقعيت ارشد حکومتی ديکتاتوریست. به نظرم وقوع چنين اعتراضی وجود دارد و حدس میزنم اعلام اين مصوبه وسط بزن بزنهای انتخاباتی معنیاش اين است که دارند به هر طريقی که ممکن است پای رفسنجانی را به دعوا باز میکنند. حقيقتش باورم اين است که مصوبه را دار و دستهی رهبری و احمدی نژاد آوردهاند وسط ميدان که به اسم کم شدن اختيارات حکومتیها، بهانه پيدا کنند برای شروع يک دعوای سياسی با رفسنجانی. خيلی هم البته عجيب نيست چون رفسنجانی زياده از حد ساکت است و طبيعیست که طرفداران رهبری منتظر يک واکنش سياسی مستقيم از طرف او باشند. اگر رفسنجانی چنين واکنشی را بروز ندهد، مثل همين الان، خود اين حضرات زمينهچينی میکنند برای وقوع آن. تنها راه رفسنجانی اين است که پيروز بشود وگرنه به بنی صدر ملحق خواهد شد. میشود حدس زد که با بيانيهای که مجمع روحانيون مبارز صادر کرد و به قول عباس عبدی نويسندهاش خاتمی بود هر اتفاقی که بيفتند خاتمی خانه نشين میشود. ايشان شبيه مرغ عزا و عروسیست.
روز چهارم. ابوالقاسم فردوسی اين بيت را سروده بود که "دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود". حالا سرلشکر فيروز آبادی در نامهشان فرمودهاند که "آری با تمام توان و آمادگی ایستاده ایم، تا نظام بماند. تا تو از ما خشنود باشی و قلب نازنین نائبت راضی، تا میهن اسلامی ما همچنان کنام شیران باشد". يعنی قديمها در دورهی فردوسی کنام شيران يک جای نامربوطی بوده که مترادف میشده با ويرانی، حالا اخيرأ کنام شيران خيلی جای باصفايی شده که بايد همينطور نگهش داشت. خاطرتان هست که فرموده بودند ماست سياه است، حالا در ادامهاش هم اشعار فردوسی را يک کمی تغيير دادهاند.
روز پنجم. خيلی هم لازم نیست اهل رسانه باشيد تا متوجه بشويد در رسانههای فارسی زبان خارج از کشور دو لايهی قابل تشخيص وجود دارد. يکی لايهی آدمهای قديمی و دومی لايهی آدمهای جوان. توی صدای امريکا آن لايهی قديمی نه تنها دارد مديريت میکند بلکه تا سطح برنامه سازی هم پايين آمده. يعنی آدمهای قديمی نه تنها خط مشی میدهند بلکه خودشان هم اجرايیاش میکنند. همين هم هست که راديو و تلويزيون صدای امريکا در تمام اين سالها يک خط را گرفته و همينطور بدون نوآوری ادامهاش داده. برنامههای جوانانهاش هم تحت تأثير اين خط قرار گرفتهاند و مجریهای جوانش هم مجبورند صاف و اتو کشيده برنامه اجرا کنند. در بیبیسی اوضاع فرق میکند. لايهی قديمی مديريت میکند ولی برنامه سازی عمدتأ به دست جوانهاست. البته ردپای آن لايهی قديمی مدل صدای امريکا را میتوانيد مثلأ در برنامههای عنايت فانی ببينيد که با ميهمانانش که حرف میزنند از سر بيحوصلگی با هر ضربهی کلام ميهمان يک "هن" میگويد. در واقع معنیاش اين است که حرفهای ميهمان برنامه را خود فانی بلد است و اگر اجباری در کار نبود میتوانست مثل شبکههای لس آنجلسی خودش همهی تحليلها و حرفها را به خورد مخاطب بدهد. یک کمی دقت کنيد آن "هن" را میشنويد. خيالتان جمع هيچ کارش هم نمیتوانند بکنند. تشکيلات صدای امريکا همان خط قديمی را میرود، حتی در جريان اعتراضات مردمی. اما دوگانگی خط مشی و اجرا در بی بی سی شده است مايهی گرفتاری. يعنی خوب که دقت میکنيد میبينيد در راديو و وبسايت و تلويزيون هر جايی يک مفری باز شده یک اثری از جوانها هست ولی زورکی. مثلأ توی وبسايت يک بخش "خبرهای کوتاه" گذاشتهاند که اهميتشان از خبرهای ديگر مهمتر است. منتها آن خبرهای اصلی تمام قدرت خبرهای کوتاه را، که واقعأ هم کوتاه نيستند، گرفته. بزن بزن خبری را میتوانيد توی آن بخش "گزيدهها" هم ببينيد که گاهی خبر داغ را کنار داستان گذاشتهاند. توی تلويزيون هم خبر بيگ بن که برای توريستها مناسب است مهمتر از خبرهای روز است. همين درگيریست که مخاطبان را سردرگم کرده. اوضاع بیبیسی شده است مثل پدری که به بچهاش میگويد میخوای با دوستات بری کافه تريا خوب خودم برات توی خونه کافه تريا درست میکنم، بيارشون خونه. در نتيجه آن بچه و ميهمانان، که همان مخاطبان باشند، نه احساس کافه تريا دارند، نه خانه. توی اين اوضاع رسانههای خارج کشور البته راديو زمانه هم هست منتها الان درگير برنامههای فضايی شده و دارد میزند که از منظومه شمسی خارج بشود بلکه بتواند خبری از حيات فرازمينی بگيرد.
روز ششم. همين که محمد هاشمی گفته است که "حزب کارگزاران برنامهای برای فعالیتهای حزبی خود ندارد، چرا که شرایط سیاسی و اجتماعی این اجازه را به ما نمیدهد" نشان میدهد چقدر تحزب در ايران ضعيف است که با دستگيری دو تا عضو يک حزب تمام فعاليت حزب تعطيل میشود. آدم متعجب میشود که حزب توده که غير قانونی بود چقدر دم و دستگاه و عضو داشت آنوقت کارگزاران که به قول محمد هاشمی حزب قانونی هم هست چقدر عضو دارد.
و روز هفتم. از آخر اين هفته يک کار راديويی جديد در وبلاگ میشنويد. يک گزارش راديويی از گشت و گذار هفتگی. به نظرم از شنيدنش لذت ببريد چون خيلی وقت بود در فکر راه انداختن اين گزارش هفتگی بودم منتها نمیخواستم محتوايش از خودم باشد. بلاخره آدمهای تازه که وارد وبلاگ میشوند تنوع کاری هم درست میشود. تا بلاخره يک نويسندهی خوب وارد گروه وبلاگی شد. اسم اين گزارش هفتگی راديويی "يک هفته با پژواک" است. همان وقتی که فايلهايش را گذاشتم روی وبلاگ بيشتر دربارهاش مینويسم. فعلأ يادتان بماند که داستان راديويی و گزارش راديويی را روزهای شنبه بشنويد.
نظرات