وقتی مهدی قهوه درست می‌کند

امروز صبح داشتم می‌مردم از خنده. يعنی يک چيزی ديدم و بعد يک صحنه‌ای در ذهنم مجسم شد که خيلی خنده‌دار بود. حالا می‌نويسم.

در استراليا علاوه بر اين که کتاب‌های درسی دانش آموزان دبيرستانی برای هر ايالتی متفاوت هست، يک مجموعه کتاب‌های مرجع هم وجود دارد که مثلأ در مورد علمی‌های شان معلم‌ها از روی همان‌ها آزمايش طراحی می‌کنند. معمولأ هم کتاب‌های مرجع‌شان خيلی قابل قبولند، هم از جنبه نظری و هم از جنبه‌ی آزمايشگاهی. يعنی آزمايش‌هايش را می‌شود در هر دبيرستانی که يک کمی مواد و وسايل دارد انجام داد.

يکی از معروف‌ترين کتاب‌های مرجع علمی برای دبيرستان‌ها همين کتابی‌ست که عکسش را می‌بينيد.




اين يک طرف داستان.

يک بخش ديگر داستان کتاب‌های مرجع اين است که به دليل مهاجر بودن ساکنان استراليا، معمولأ تلاش می‌کنند که اگر مطلبی در دبيرستان‌ها درس داده می‌شود به موضوع چند فرهنگی هم اشاره کند که دانش آموزان با محتوای کتاب بيگانه نباشند. منتها اصل عمده اين است که آن بابايی که کتاب را می‌نويسد اصلأ خودش بداند ته و توی اين موضوعات فرهنگی چيست که دسته گل به آب ندهد.

من از اين دسته گل‌های فرهنگی چند باری ديده‌ام که خيلی نتيجه‌شان برعکس شده. حالا امروز يک چيزی ديدم توی اين کتاب مرجع که اصلأ خيلی ديگر خنده‌دار بود.

يک آزمايشی طراحی شده درباره‌ی اثر رنگ در جذب طول موج‌های مختلف. برای اين آزمايش هم يک نمونه‌ای از زندگی معمولی را به صورت نقاشی نشان داده‌اند که قهوه‌ی سياه با قهوه‌ی مخلوط با شير چه تفاوتی از جنبه‌ی خنک شدن دارند.

برای آزمايش هم دو تا شخصيت طراحی کرده‌اند که يکی‌شان زن است، آن يکی مرد. آن وقت اسم زن را گذاشته‌اند "مهدی". البته سر و صورت مهدی اصلأ به خانم‌ها که نمی‌خورد هيچ، خيلی هم مردانه و نامربوط است و آدم با خيال راحت می‌تواند چهار تا دری وری هم نصيب نقاش کند. خودتان ببينيد که باورتان بشود.








اين هم تصوير مهدی مربوطه.



اصولأ همين که نويسندگان کتاب برای موضوع چند فرهنگی برداشته‌اند اسم يک مرد شرقی را گذاشته‌اند روی يک تصوير نتراشيده نخراشيده و با ضمير herself هم معرفی‌اش کرده‌اند خودش سوژه‌ی خيلی خنده‌داری‌ست. ولی فکر کنيد همين کتاب را ببريد ايران و بخواهيد به دليل محتوای خيلی خوب علمی‌اش آن را ترجمه کنيد. لابد تا يک ماه هر روز يک عده کفن پوش دور خيابان‌ها راه می‌افتند که اعدام بايد گردد. نويسندگانش را هم به سرنوشت سلمان رشدی دچار می‌کنند. اسم استراليا را هم می‌گذارند ده کانگورو آباد. و فردايش يک ستاد کمک رسانی به بوميان استراليا در کميته امداد راه می‌اندازند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار