جمعه برای زندگی

اين هم "جمعه برای زندگی" این هفته. در واقع يعنی تعطيل نشده.

"جمعه برای زندگی" خيلی برای همه‌ی کسانی‌ست که خوشحالند و برای بهتر شدن زندگی آدم‌های ديگر زحمت می‌کشند. حالا می‌نويسم که بدانيد داستان از چه قرار است.

من يک دوستی دارم که اهل نپال است. يک وقتی با هم مسافرت رفته بوديم. اسمش هم "نيرمالا"ست. خيلی هم شبيه به خانم‌های هندی لباس می‌پوشيد و من تازه همانجا فهميدم نپالی‌ها چقدر شبيه به هندی‌ها هستند. نيرمالا روزنامه نگار است و در کاتماندو زندگی می‌کند. حدود ده سال پيش رفته بوده برای دختران نپالی يک برنامه‌ی آموزش بازيافت راه بيندازد. چند تا از مادرها ريختند سرش و تا می‌خورده کتکش زده بودند. گفته بودند که داری اين‌ها را سر به هوا می‌کنی. با خنده تعريف می‌کرد.

‌نيرمالا خيلی قد بلندی ندارد و لاغر است اما می‌گفت می‌تواند به راحتی برود بالای درخت. من باور می‌کنم.

با وجود کتکی که خورده بوده باز ادامه می‌دهد و دو سال بعد می‌تواند با کمک بعضی آدم‌های پولدار يک جايی اجاره کند برای آموزش دختران به عنوان روزنامه نگاران محيط زيستی. می‌گفت به آدم‌هايی که پول داده بودند گفته که اسم‌تان را می‌گذارم روی سر در محل که شما پول داده‌ايد. همين کار را هم می‌کند.

محل آموزش که راه می‌افتد باز يک چند تايی از مادرها می‌آيند که اين‌ها را می‌اندازی به زحمت و دولت اذيت‌شان می‌کند. به مادرها می‌گويد اگر دوست داريد که دخترهای‌تان به زحمت نيفتند خودتان هم بياييد توی کلاس‌ها. مادرها می‌آيند و کم‌کم خودشان هم کنار دست روزنامه نگاران شروع می‌کنند به کار ياد گرفتن.

دست آخر بعد از چهار سال يک نشريه راه می‌اندازند که چهار صفحه داشته و همه‌اش هم درباره‌ی محيط زيست بوده. مادرهايی که در کلاس بودند می‌روند توی خيابان و برای نشريه تبليغ می‌کنند و نشريه را به مردم می‌فروشند.

سه ماه پيش نيرمالا يکی از جوايز سازمان ملل برای روزنامه نگاری در کشورهای در حال توسعه را برنده شد. برای من ايميل زد که بلاخره درد کتک‌هايی که خوردم رفت.

اين را خودم ديده‌ام که می‌نويسم. نيرمالا يک شب برای اولين بار در زندگی‌اش نوشابه‌ی الکلی نوشيد. به چند نفری که اطرافش بوديم گفت من هرگز تا به حال الکل نخوردم ولی می‌خواهم امتحانش کنم. شروع کرد به نوشيدن و بعد از يک ساعت نمی‌توانست سر پا بايستد. يک کمی بعد شروع کرد به زار زار گريه کردن و داد زدن. می‌گفت نمی‌دانم چرا داد می‌زنم ولی خيلی خوب است که دارم داد می‌زنم. يک ساعتی هم حرف زد و زار زد و داد زد و بعد او را رسانديم به اتاقش. فردا صبح صدايش درنمی‌آمد از بس که داد زده بود.

حالا با آن جايزه‌ای که نيرمالا گرفته درد آن کتک‌ها رفته. برای همين هم امروز برای "جمعه برای زندگی" يک موسيقی نپالی انتخاب کرده‌ام. که ببينيد نپال چطور جايی‌ست و مردمش چطور لباس می‌پوشند.

خلاصه که برای کاری که زحمتش را می‌کشيد نگران نباشيد. نتيجه‌ی زحمت‌تان به باد نمی‌رود.

"جمعه برای زندگی" امروز برای نيرمالای نپالی‌ست.





و بقيه‌ی مطالب امروز:

پرشين سعيد واقفی: دريا تعطيل است

ميم ميم: يادداشت‌های پراکنده از روزگاری که گذشت، قسمت يازدهم

دنا برماس: شرايط خاص

نظرات

پست‌های پرطرفدار