احوالپرسی بعد از يک هفته
توی ايران که باشيد اگر خانهتان کنار مدرسه يا مسجد باشد قيمت آن کمتر از باقی محلهست. يعنی تا جايی که من میدانم اينطوریست. در عوض اگر خانه يا مغازهتان دو نبش باشد خيلی ديگر شانستان گرفته. باز تا جايی که باخبرم اگر خانه يا محل کسب و کارتان کنار خيابان باشد به خاطر همين دسترسی قيمت ملکتان بهتر میشود. اينجا در استراليا اوضاع برعکس است. يعنی زيادی هم برعکس است. اگر خانهتان دو نبش باشد تازه اول بدبختیست. چرا؟ به اين دليل که ممکن است اهل شرکت مخابرات هوس کرده باشند دم و دستگاه تلفن را در آن نبش جاسازی کنند ولی ادارهی پست نشانیتان را در اين يکی نبش ثبت کرده باشد. حالا پدر صاحاب بچهتان درمیآيد که به يک شرکت سومی که فقط اينترنت را بايد وصل کند حالی کنيد که هر دوی اين نشانیها مربوط به يک محل هستند. نکتهی اخلاقیاش هم اين است که هر بار تلفن میزنيد به همان شرکت سومی يک دختر يا پسری به ازای هر جملهای که بينتان رد و بدل میشود با لهجهی هندی میگويد "سر". در هر حال من هر بار که آمدم با اين دختر يا پسری که آن طرف خط بودند بگو مگوی تند کنم فکر کردم که دو هزار تای ديگر پشت در شرکت منتظرند که تا يکی اخراج بشود بپرند سر جايش. معلوم هم نيست اين که اخراج میشود سر از کجا درمیآورد. خلاصه که تحمل اينترنت نداشتن و يک خط در ميان توی دانشگاه چيز نوشتن ترجيح دارد به خراب کردن اوضاع زندگی يک بابايی آن طرف خط تلفن.
اين از اين.
از آن طرف هم يک مجموعه مسابقهی علمی در بريزبن دارد برگزار میشود که البته رسم هر سالهست و شرکت کنندگانش عبارتند از دانش آموزان دبيرستانی. دارم کمک میکنم به يک گروهشان که قرار است مسابقهی شيمی و زيست شناسی بدهند. يک بخشهای خارج از مسابقهاش را ديدهام که برای خودم از اصل داستان مسابقه مهيجتر شده. فکر کنيد در تمام بخش زیست شناسی دانشگاه شهيد ملی سابق (شهيد بهشتی فعلی) هفت تا آزمايشگاه بود که بعضیهایشان انبار وسايل بودند. آزمايشگاههای شيمی و فيزيک هم بودند که باز تعدادشان به هفت هشت تا میرسيد. اسمش هم آزمايشگاه دانشگاهی بود. توی يک دبيرستان معمولی در بريزبن هشت تا آزمايشگاه هست که از آزمايشگاههای زيست شناسی دانشگاه ملی هم بزرگترند و هم پر و پيمانتر. وسايل آزمايشگاهی از سر و کوله آدم بالا میرود. هر چيزی که فکر کنيد دارند. ديروز هم دستيار آزمايشگاه دو تا دستگاه الکتروفورز که برای رديابی پروتئينهاست را نشانم داد و قرار شد کمک کنم که چند تا آزمايش باهاشان انجام بدهند. گلخانه و حوضچهی آبزيان و هر جور وسيلهی مرتبطشان را هم که بخواهيد دارند. قبلأ شنيده بودم که در بعضی دبيرستانهای بريزبن دانش آموزان بايد خالص سازی پروتئين را هم انجام بدهند و باورم نمیشد، حالا باورم میشود. اينها را میبينيد بعد آنوقت يک متن دری وری هم توی اينترنت میخوانيد که مرحوم دکتر حسابی شب عيدی برای اينشتين و خواهرش ويلون نواخته. اين دانش آموزان دبيرستانی دارند پيشرفت میکنند، ما توی ايران هم داريم پيشرفت میکنيم.
اين هم از اين.
يک چيزی بنويسم از همين دبيرستان که بخنديد. امروز چند تا دانش آموز کلاس دهم آمده بودند توی آزمايشگاه که يک کارهايی انجام بدهند. من آن طرف داشتم وسايلي که برای مسابقه با خودشان میبرند را رديف میکردم. از قرار کارشان با شعلهی آتش هم بود چون بوی کبريت میآمد. معلمشان هم مدام میآمد بهشان سر میزد. توی اين رفت و آمدها يک بار آمد کنار من گفت روی ديوار يک پتوی آتش نشانی هست. اگر ديدی دارند آتش میگيرند پتو را بينداز رویشان که آتش خاموش بشود. بعد هم رفت. داشتم میمردم از خنده. بر خلاف اين که به خاطر شعله آتش اصلأ کار آزمايشگاهی را تعطيل کنند و کسی دست به چيزی نزند، همينقدر که يک آدمی هست که به دادشان برسد کفايت میکند.
اين هم مربوط به امور خندهدار.
يک شبکهی راديويی در بريزبن هست به نام 4ZZZ که راديوی محلیست و روی موج اف ام پخش میشود. يک وقتی متعلق بوده به دانشگاه کوئينزلند ولی حالا مستقل شده و با پول اهل محل میچرخد. خلاصه اين که به دنبال داوطلب برای کارهای راديويی میگردند. اگر اهل کار در شبکههای محلی هستيد خبر بدهيد که معرفیتان کنم بهشان. در ضمن پارکينگ ندارند و بهتر است از خير ماشين بردن بگذريد.
اين هم بخش آگهی غير انتفاعی.
اين از اين.
از آن طرف هم يک مجموعه مسابقهی علمی در بريزبن دارد برگزار میشود که البته رسم هر سالهست و شرکت کنندگانش عبارتند از دانش آموزان دبيرستانی. دارم کمک میکنم به يک گروهشان که قرار است مسابقهی شيمی و زيست شناسی بدهند. يک بخشهای خارج از مسابقهاش را ديدهام که برای خودم از اصل داستان مسابقه مهيجتر شده. فکر کنيد در تمام بخش زیست شناسی دانشگاه شهيد ملی سابق (شهيد بهشتی فعلی) هفت تا آزمايشگاه بود که بعضیهایشان انبار وسايل بودند. آزمايشگاههای شيمی و فيزيک هم بودند که باز تعدادشان به هفت هشت تا میرسيد. اسمش هم آزمايشگاه دانشگاهی بود. توی يک دبيرستان معمولی در بريزبن هشت تا آزمايشگاه هست که از آزمايشگاههای زيست شناسی دانشگاه ملی هم بزرگترند و هم پر و پيمانتر. وسايل آزمايشگاهی از سر و کوله آدم بالا میرود. هر چيزی که فکر کنيد دارند. ديروز هم دستيار آزمايشگاه دو تا دستگاه الکتروفورز که برای رديابی پروتئينهاست را نشانم داد و قرار شد کمک کنم که چند تا آزمايش باهاشان انجام بدهند. گلخانه و حوضچهی آبزيان و هر جور وسيلهی مرتبطشان را هم که بخواهيد دارند. قبلأ شنيده بودم که در بعضی دبيرستانهای بريزبن دانش آموزان بايد خالص سازی پروتئين را هم انجام بدهند و باورم نمیشد، حالا باورم میشود. اينها را میبينيد بعد آنوقت يک متن دری وری هم توی اينترنت میخوانيد که مرحوم دکتر حسابی شب عيدی برای اينشتين و خواهرش ويلون نواخته. اين دانش آموزان دبيرستانی دارند پيشرفت میکنند، ما توی ايران هم داريم پيشرفت میکنيم.
اين هم از اين.
يک چيزی بنويسم از همين دبيرستان که بخنديد. امروز چند تا دانش آموز کلاس دهم آمده بودند توی آزمايشگاه که يک کارهايی انجام بدهند. من آن طرف داشتم وسايلي که برای مسابقه با خودشان میبرند را رديف میکردم. از قرار کارشان با شعلهی آتش هم بود چون بوی کبريت میآمد. معلمشان هم مدام میآمد بهشان سر میزد. توی اين رفت و آمدها يک بار آمد کنار من گفت روی ديوار يک پتوی آتش نشانی هست. اگر ديدی دارند آتش میگيرند پتو را بينداز رویشان که آتش خاموش بشود. بعد هم رفت. داشتم میمردم از خنده. بر خلاف اين که به خاطر شعله آتش اصلأ کار آزمايشگاهی را تعطيل کنند و کسی دست به چيزی نزند، همينقدر که يک آدمی هست که به دادشان برسد کفايت میکند.
اين هم مربوط به امور خندهدار.
يک شبکهی راديويی در بريزبن هست به نام 4ZZZ که راديوی محلیست و روی موج اف ام پخش میشود. يک وقتی متعلق بوده به دانشگاه کوئينزلند ولی حالا مستقل شده و با پول اهل محل میچرخد. خلاصه اين که به دنبال داوطلب برای کارهای راديويی میگردند. اگر اهل کار در شبکههای محلی هستيد خبر بدهيد که معرفیتان کنم بهشان. در ضمن پارکينگ ندارند و بهتر است از خير ماشين بردن بگذريد.
اين هم بخش آگهی غير انتفاعی.
نظرات