رسانههای ديگران، دلهای ما
چرا رسانههای غربی بهتر از رسانههای فارسی زبان با ما مخاطبان فارسی زبان ارتباط برقرار میکنند؟
خوب اين فرض من است که اينها بهتر عمل میکنند.
اين را هم از روی تجربهی خودم مینويسم. چه بسا شما خلافش را ديدهايد. بنابراين اصراری ندارم که بپذيريد منتها فکر کردم از اين زاويهای که من میبينم احتمالأ میتواند نگاهتان را به ساز و کار رسانههای امروزی جلب کند. يعنی به اين سؤال بتوانيم جواب بدهيم يا در موردش کنجکاوی کنيم که چرا رسانههای غربی، به طور عام، در جذب مخاطب بهتر عمل میکنند.
در استراليا هر سال يک هفته به نام هفتهی علم برای مردم هست. در هر مؤسسهی علمی و غير علمی اگر اهلش باشند در مدت آن هفته برنامههای علمی ترتيب میدهند که علاقمندان و مردم عادی را با زبان سادهی غير فنی با موضوعات علمی مرتبط با کارشان آشنا کنند. يک جوری تمرين ساده حرف زدن است.
هزينهی اين کارها را هم دولت تقبل میکند منتها بايد يک طرحی بدهيد و بگوييد چقدر برای اين طرح بودجه لازم داريد. اگر موافق طرح باشند پولش را هم میدهند. پول هم از صد دلار تا حدود 20 هزار دلار است.
در بين کسانی که طرح میدهند يک گروهی هم هستند که در راديو و تلويزيون و مجلات و روزنامهها کار میکنند، يعنی آدمهای رسانهای هستند. من با آدمهای اين گروه آشنا هستم همين هم هست که اين را که مینويسم از روی آشنايی با موضوع است.
بين اين آدمهايی که بخصوص در راديو و تلويزيون کار میکنند اگر بگرديد خيلی به ندرت آدم خوش صدا پيدا میکنيد. خوش تصوير هم نيستند ايضأ. ولی آنقدر در کارشان مهارت دارند که نه صدا و نه تصويرشان به کاری که انجام میدهند صدمهای نمیزند. خيلی در عمق موضوعات علمی واردند و از آن طرف هم بلدند چطور موضوع را رسانهای کنند.
يک وقتی شش سال پيش از مهارتهای علمی يکیشان که يک خانم مجری برنامههای علمی تلويزيون برای کودکان هم هست يک فيلم آموزشی تهيه کردم که در تلويزيون ايران هم نمايشش دادند. آمده بودم يک کنفرانس علمی در استراليا و همان خانم در حاشيهی کنفرانس يک برنامهی علمی- سرگرمی ترتيب داده بود، يک چيزی مثل خانهی علم. دوربين فيلمبرداری هم داشتم و خواهش کردم اجازه بدهد از او يک فيلم کوتاه تهيه کنم. خيلی هم بامزه شده بود چون خواهش کردم روسری بگذارد سرش که بشود برنامه را پخش کنيم، طفلک هر کاری میکرد روسری از سرش میافتاد و باز تکرار میکرديم و باز همين داستان بود.
چند سال قبل از اين داستان خودم توی کارهای راديويی ديده بودم که مجريان راديو در ايران که غالبأ آدمهای دانشگاه رفتهای هستند گرفتار اين میشوند که فقط از صدایشان استفاده میشود در حالی که بيرون از محيط راديو کارشناس يک موضوعی بودند. چند باری امتحان کردم ديدم اگر خود همين مجريان برنامهها را به عنوان کارشناس ازشان استفاده کنيم و خودشان متن برنامهها را بنويسند يا در تحقيق برنامه مشارکت بيشتری داشته باشند آنوقت کيفيت برنامه بالاتر میرود چون چيزی را که میخوانند خودشان از پيشزمينههايش باخبرند.
يک نمونهاش مربوط بود به يک برنامهی يک ماهه که قرار بود به طور موقت در يک جای خالی صبحها پخش بشود. لابد خانم مريم نشيبا را اسمشان را شنيديد. مجری برنامهی راديويی "شب بخير کوچولو"، همان که به اسم "گنجشک لالا، سنجاب لالا" معروف بود. نمیدانم هنوز هست يا نه. خانم نشيبا ليسانس جغرافيا دارد و سالها دبير جغرافيا بوده و سواد خيلی خوبی در اين رشته دارد. بهشان گفتم موافقید متن برنامه دست خودتان باشد و شما تصميم بگيريد چه حرفی دربارهی جغرافيا بزنيم. ايشان موافقت کردند و برنامهها را شروع کرديم. به نظرم جزو بهترين تجربههای کاریام در راديو بود. خيلی برنامهی جذابی شده بود. البته زور من نمیرسيد که حضرات را قانع کنم که اين الگو را ادامه بدهند ولی دست کم تجربهاش را موفق میديدند. حالا البته فکر هم نمیکنم در اين مدت تغيير زيادی کرده باشد و در بر همان پاشنه میچرخد و دم و دستگاه رسانهای ايران هنوز گرفتار صدا و تصوير هاليوودیست و آدمهای باسوادش را تلف میکند.
حالا اين آدمهای رسانهای استراليايی در تمام آن هفتهی علم برای مردم با همين آشنايی که با موضوعات دارند طرحهای جذاب علمی پيشنهاد میکنند و بعد که محصولشان را در رسانهها میبينيد يا ميشنويد يا میخوانيد کلی لذت میبريد. تا جايی که ديدهام و شنيدهام برنامههای راديويی و تلويزيونی استراليا به طور عمومی توسط مجریهايی اداره میشوند که خودشان کارشناس موضوع هستند ولی لزومأ صدا و تصوير قابل توجهی ندارند اما همان دانش موضوعیشان مخاطبان را جذب میکند.
چطور میشود اين را در رسانههای ايرانی و فارسی زبان جا انداخت که کارشناس يک رشته میتواند خودش کاری را که بلد است ارائه کند؟ يک تجربهی عملیاش را در راديو زمانه ديدهام. کار درستی کردهاند و منصفانهاش اين است که تشويقشان کنيم. خوب ايراد هم کم ندارند ولی اين که کارشناس يک رشتهای خودش برنامهاش را بسازد کار درستیست. منتها خود اين کارشناسها از يک استاندارد واحد پيروی نمیکنند و اين باعث در هم ريختگی کارشان شده. اميدوارم اين را هم يک روزی درست کنند.
نکتهی باريکتر از موی اين داستان رسانههای کارشناس محور اين است که سهم آدمهای باسواد را در رسانهها زيادتر میکند و همين باعث میشود که هميشه رسانه جلوتر از جامعه حرکت کند. اين خيلی مهم است. يعنی اين رسانهست که به مردم خط میدهد يا توجهشان را به يک موضوعی جلب میکند. باسواد هم معنیاش دانشگاه رفته نيست، معنیاش محقق بودن است که آدم بدون تحصيلات دانشگاهی هم میتواند محقق بشود.
توی رسانههای فارسی زبان از اين اشکال در عذابيم. يعنی جامعه از رسانه جلوتر است، چون راه آدمهای باسواد به رسانه مسدود است. مهمترش هم اين است که آدمهای کارشناسی که در رسانههای فارسی زبان، داخل و خارج، کار میکنند بعد از يک مدتی سطح دانششان از سطح دانش عمومی پايینتر میآيد چون در جا میزنند و اين جزو ذات کارهار روزمرهست که معمولأ هم گريبانگير رسانهایها میشود اگر به صرافت نيفتن و دانششان را به روز نکنند. آنوقت آدمی که تا دو سال پيشش برنامههايش يا نوشتههايش مخاطب داشت يک باره کارش سقوط میکند و هی با زور و زحمت چهار تا حرف تحويل مخاطب میدهد.
خيلی رودرواسی میکنم که کسی نرنجد وگرنه شواهد اين موضوع از در و ديوار رسانههای فارسی زبان میبارد که نشانی بدهم ببينيد چرا کيفيت کار يک آدم رسانهای در رسانههای فارسی زبان بعد از مدتی شروع میکند به افت کردن و تمام سابقهی خودش و آن رسانه را هم زايل میکند.
اين که نوشتم ساز و کار رسانههای خارجی را بشناسيد برای اين است که متوجه بشويد چه اتفاقی در نسل جديد رسانههای غربی دارد میافتد و چرا ما مخاطبان غير همزبانشان را هم جذب میکنند در حالی که همزبانهای خودمان تأثيری رویمان ندارند. چرا آنها دل ما را میبرند و رسانههای خودمان زهرهمان را.
خوب اين فرض من است که اينها بهتر عمل میکنند.
اين را هم از روی تجربهی خودم مینويسم. چه بسا شما خلافش را ديدهايد. بنابراين اصراری ندارم که بپذيريد منتها فکر کردم از اين زاويهای که من میبينم احتمالأ میتواند نگاهتان را به ساز و کار رسانههای امروزی جلب کند. يعنی به اين سؤال بتوانيم جواب بدهيم يا در موردش کنجکاوی کنيم که چرا رسانههای غربی، به طور عام، در جذب مخاطب بهتر عمل میکنند.
در استراليا هر سال يک هفته به نام هفتهی علم برای مردم هست. در هر مؤسسهی علمی و غير علمی اگر اهلش باشند در مدت آن هفته برنامههای علمی ترتيب میدهند که علاقمندان و مردم عادی را با زبان سادهی غير فنی با موضوعات علمی مرتبط با کارشان آشنا کنند. يک جوری تمرين ساده حرف زدن است.
هزينهی اين کارها را هم دولت تقبل میکند منتها بايد يک طرحی بدهيد و بگوييد چقدر برای اين طرح بودجه لازم داريد. اگر موافق طرح باشند پولش را هم میدهند. پول هم از صد دلار تا حدود 20 هزار دلار است.
در بين کسانی که طرح میدهند يک گروهی هم هستند که در راديو و تلويزيون و مجلات و روزنامهها کار میکنند، يعنی آدمهای رسانهای هستند. من با آدمهای اين گروه آشنا هستم همين هم هست که اين را که مینويسم از روی آشنايی با موضوع است.
بين اين آدمهايی که بخصوص در راديو و تلويزيون کار میکنند اگر بگرديد خيلی به ندرت آدم خوش صدا پيدا میکنيد. خوش تصوير هم نيستند ايضأ. ولی آنقدر در کارشان مهارت دارند که نه صدا و نه تصويرشان به کاری که انجام میدهند صدمهای نمیزند. خيلی در عمق موضوعات علمی واردند و از آن طرف هم بلدند چطور موضوع را رسانهای کنند.
يک وقتی شش سال پيش از مهارتهای علمی يکیشان که يک خانم مجری برنامههای علمی تلويزيون برای کودکان هم هست يک فيلم آموزشی تهيه کردم که در تلويزيون ايران هم نمايشش دادند. آمده بودم يک کنفرانس علمی در استراليا و همان خانم در حاشيهی کنفرانس يک برنامهی علمی- سرگرمی ترتيب داده بود، يک چيزی مثل خانهی علم. دوربين فيلمبرداری هم داشتم و خواهش کردم اجازه بدهد از او يک فيلم کوتاه تهيه کنم. خيلی هم بامزه شده بود چون خواهش کردم روسری بگذارد سرش که بشود برنامه را پخش کنيم، طفلک هر کاری میکرد روسری از سرش میافتاد و باز تکرار میکرديم و باز همين داستان بود.
چند سال قبل از اين داستان خودم توی کارهای راديويی ديده بودم که مجريان راديو در ايران که غالبأ آدمهای دانشگاه رفتهای هستند گرفتار اين میشوند که فقط از صدایشان استفاده میشود در حالی که بيرون از محيط راديو کارشناس يک موضوعی بودند. چند باری امتحان کردم ديدم اگر خود همين مجريان برنامهها را به عنوان کارشناس ازشان استفاده کنيم و خودشان متن برنامهها را بنويسند يا در تحقيق برنامه مشارکت بيشتری داشته باشند آنوقت کيفيت برنامه بالاتر میرود چون چيزی را که میخوانند خودشان از پيشزمينههايش باخبرند.
يک نمونهاش مربوط بود به يک برنامهی يک ماهه که قرار بود به طور موقت در يک جای خالی صبحها پخش بشود. لابد خانم مريم نشيبا را اسمشان را شنيديد. مجری برنامهی راديويی "شب بخير کوچولو"، همان که به اسم "گنجشک لالا، سنجاب لالا" معروف بود. نمیدانم هنوز هست يا نه. خانم نشيبا ليسانس جغرافيا دارد و سالها دبير جغرافيا بوده و سواد خيلی خوبی در اين رشته دارد. بهشان گفتم موافقید متن برنامه دست خودتان باشد و شما تصميم بگيريد چه حرفی دربارهی جغرافيا بزنيم. ايشان موافقت کردند و برنامهها را شروع کرديم. به نظرم جزو بهترين تجربههای کاریام در راديو بود. خيلی برنامهی جذابی شده بود. البته زور من نمیرسيد که حضرات را قانع کنم که اين الگو را ادامه بدهند ولی دست کم تجربهاش را موفق میديدند. حالا البته فکر هم نمیکنم در اين مدت تغيير زيادی کرده باشد و در بر همان پاشنه میچرخد و دم و دستگاه رسانهای ايران هنوز گرفتار صدا و تصوير هاليوودیست و آدمهای باسوادش را تلف میکند.
حالا اين آدمهای رسانهای استراليايی در تمام آن هفتهی علم برای مردم با همين آشنايی که با موضوعات دارند طرحهای جذاب علمی پيشنهاد میکنند و بعد که محصولشان را در رسانهها میبينيد يا ميشنويد يا میخوانيد کلی لذت میبريد. تا جايی که ديدهام و شنيدهام برنامههای راديويی و تلويزيونی استراليا به طور عمومی توسط مجریهايی اداره میشوند که خودشان کارشناس موضوع هستند ولی لزومأ صدا و تصوير قابل توجهی ندارند اما همان دانش موضوعیشان مخاطبان را جذب میکند.
چطور میشود اين را در رسانههای ايرانی و فارسی زبان جا انداخت که کارشناس يک رشته میتواند خودش کاری را که بلد است ارائه کند؟ يک تجربهی عملیاش را در راديو زمانه ديدهام. کار درستی کردهاند و منصفانهاش اين است که تشويقشان کنيم. خوب ايراد هم کم ندارند ولی اين که کارشناس يک رشتهای خودش برنامهاش را بسازد کار درستیست. منتها خود اين کارشناسها از يک استاندارد واحد پيروی نمیکنند و اين باعث در هم ريختگی کارشان شده. اميدوارم اين را هم يک روزی درست کنند.
نکتهی باريکتر از موی اين داستان رسانههای کارشناس محور اين است که سهم آدمهای باسواد را در رسانهها زيادتر میکند و همين باعث میشود که هميشه رسانه جلوتر از جامعه حرکت کند. اين خيلی مهم است. يعنی اين رسانهست که به مردم خط میدهد يا توجهشان را به يک موضوعی جلب میکند. باسواد هم معنیاش دانشگاه رفته نيست، معنیاش محقق بودن است که آدم بدون تحصيلات دانشگاهی هم میتواند محقق بشود.
توی رسانههای فارسی زبان از اين اشکال در عذابيم. يعنی جامعه از رسانه جلوتر است، چون راه آدمهای باسواد به رسانه مسدود است. مهمترش هم اين است که آدمهای کارشناسی که در رسانههای فارسی زبان، داخل و خارج، کار میکنند بعد از يک مدتی سطح دانششان از سطح دانش عمومی پايینتر میآيد چون در جا میزنند و اين جزو ذات کارهار روزمرهست که معمولأ هم گريبانگير رسانهایها میشود اگر به صرافت نيفتن و دانششان را به روز نکنند. آنوقت آدمی که تا دو سال پيشش برنامههايش يا نوشتههايش مخاطب داشت يک باره کارش سقوط میکند و هی با زور و زحمت چهار تا حرف تحويل مخاطب میدهد.
خيلی رودرواسی میکنم که کسی نرنجد وگرنه شواهد اين موضوع از در و ديوار رسانههای فارسی زبان میبارد که نشانی بدهم ببينيد چرا کيفيت کار يک آدم رسانهای در رسانههای فارسی زبان بعد از مدتی شروع میکند به افت کردن و تمام سابقهی خودش و آن رسانه را هم زايل میکند.
اين که نوشتم ساز و کار رسانههای خارجی را بشناسيد برای اين است که متوجه بشويد چه اتفاقی در نسل جديد رسانههای غربی دارد میافتد و چرا ما مخاطبان غير همزبانشان را هم جذب میکنند در حالی که همزبانهای خودمان تأثيری رویمان ندارند. چرا آنها دل ما را میبرند و رسانههای خودمان زهرهمان را.
نظرات