از مجلات علمی تا خرافه گرايی
دو سه روز پيش در حال رانندگی ياد اين موضوع افتادم.
يک وقتی دکتر رضا منصوری دانشگاه شريف يک مرکزی برای ترجمهی و نشر کتابهای خارجی راه اندازی کرده بود که اسمش "متون" بود که میشد مخفف "مرکز ترجمه و نشر".
البته متون وابسته بود به وزارت ارشاد، در دورهای که ميرسليم وزير ارشاد بود. يک کمی آن اوايل کار متون من هم کمک فکری کردم، البته آنقدرها زياد نبود و بيشتر مربوط میشد به معرفی چند نفر از اهل رشتههای مختلف علمی که هستهی گروههای متفاوت را تشکيل بدهند. ولی تا وقتی که مرکز برقرار بود خبر داشتم از کارهایشان. شايد اگر مرکز را نگه میداشتند کارهای با ارزشی از تويش درمیآمد منتها درگيریهای سياسی و اداری و رقابتهای بی حساب و کتاب و تغيير دولت همانقدری که روی قيمت حبوبات اثر میگذارد روی مراکز علمی و فرهنگی هم اثر میگذارد، از بخت بد. خلاصهاش اين که مرکز تعطيل شد.
توی همان مدت يک روزی دکتر منصوری خبر داد که بيا يک کمی دربارهی يک موضوعی گپ بزنيم. وقتی رفتم گفت حاضری سردبيری مجلهی دانشمند را قبول کنی؟
اين مربوط میشود به زمانی که علی ميرزايی که سردبير دانشمند بود از سر ناسازگاری بنياد مستضعفان با او از مجله رفته بود. به نظرم علی ميرزايی جزو بهترين سردبيران مجلات علمی ايران بود. البته تعداد مجلات علمی ايران آنقدرها هم زياد نبودند که بشود گفت چيز دندانگيری در بساط علم به زبان عامه در ايران هست، ولی توی همان وضعيت هم ميرزايی جزو بهترينها بود. ضمن اين که تيم قابل قبولی هم داشت و نمونهاش اين که استاد فرج الله صبا که جزو معروفترين روزنامه نگاران علمی ايران هم هست با علی ميرزايی همکاری میکرد.
طبيعی بود که عليرغم اين که پيشنهاد خيلی قابل توجهی بود ولی با آن سابقهی خيلی ممتاز قبلی نمیشد به راحتی چنين پيشنهادی را قبول کرد. گفتم اگر الان جواب بدهم میگويم نه، ولی میتوانم دربارهاش فکر کنم. از قرار از دکتر منصوری نظر خواسته بودند و او هم فکر کرده بوده که به من پيشنهاد بدهد.
يک هفته بعد از اين گفت و گو يک اتفاق خيلی بامزهای افتاد. توی محل کارم يعنی راديو يک نفر آمد گفت فلانی حاضری برای يک مجلهی علمی بنويسی؟ گفتم بستگی دارد که چه مجلهای باشد. گفت مثلأ دانشمند. گفتم تو چکارهی مجله هستی که پيشنهاد کار میکنی؟ گفت من سردبير مجله هستم. ديدم عجب داستانی شد. يک هفته قبل يکی پيشنهاد سردبيری کرد، حالا يکی پيشنهاد نويسندگی میکند. گفتم دربارهاش فکر میکنم.
يک کمی پرس و جو کردم ديدم يک گروه ديگری رفتهاند دکتر منصوری را دور زدهاند و بنياد هم سند زده به اسم همان گروه. ديدم با اين حضرتی که شده است سردبير دانشمند اصلأ خود مجله را بايد تعطيل کرد، که همين هم شد، چون خود جناب سردبير جديد پلکان ترقی را در راديو زده بود زير بغلش و همينطور هر جايی که ممکن بود پلکان را نصب میکرد و میرفت بالا. کمکم از تلويزيون هم رفت بالا. يک نمونه از پلکان ترقیاش هم اين بود که سر ظهر با آستينهای بالا زده و پشت کفش خوابيده و دست و صورت خيس راه میافتاد و يک نمايشی از تعبد به خلايق ارائه میداد. حالا قبلش را نديده بوديد باز ممکن بود باورتان بشود.
ايشان شدند سردبير و مجله با سقوط آزاد، محکم کوبيدند به زمين سفت. تا ايران بودم هم هنوز همان اوضاع خاکشير شدهاش برقرار بود.
خلاصه که کلی افسوس میخوردم که همين يک مجلهی علمی ايران هم به چه حال و روزی افتاد. آدم اين طرف عالم که مجلات علمی را میبيند و بعد با اوضاع خودمان در ايران مقايسه میکند کلی دلش میسوزد.
کاش میشد مجلهی علمی به زبان فارسی منتشر کرد. باور کنيد از مجلات و هفته نامههای سياسی واجبترند. همين خرافههايی که دامن جامعهی ايرانی را گرفته در نبود مجلات علمیست که دارند رشد میکنند.
يک وقتی دکتر رضا منصوری دانشگاه شريف يک مرکزی برای ترجمهی و نشر کتابهای خارجی راه اندازی کرده بود که اسمش "متون" بود که میشد مخفف "مرکز ترجمه و نشر".
البته متون وابسته بود به وزارت ارشاد، در دورهای که ميرسليم وزير ارشاد بود. يک کمی آن اوايل کار متون من هم کمک فکری کردم، البته آنقدرها زياد نبود و بيشتر مربوط میشد به معرفی چند نفر از اهل رشتههای مختلف علمی که هستهی گروههای متفاوت را تشکيل بدهند. ولی تا وقتی که مرکز برقرار بود خبر داشتم از کارهایشان. شايد اگر مرکز را نگه میداشتند کارهای با ارزشی از تويش درمیآمد منتها درگيریهای سياسی و اداری و رقابتهای بی حساب و کتاب و تغيير دولت همانقدری که روی قيمت حبوبات اثر میگذارد روی مراکز علمی و فرهنگی هم اثر میگذارد، از بخت بد. خلاصهاش اين که مرکز تعطيل شد.
توی همان مدت يک روزی دکتر منصوری خبر داد که بيا يک کمی دربارهی يک موضوعی گپ بزنيم. وقتی رفتم گفت حاضری سردبيری مجلهی دانشمند را قبول کنی؟
اين مربوط میشود به زمانی که علی ميرزايی که سردبير دانشمند بود از سر ناسازگاری بنياد مستضعفان با او از مجله رفته بود. به نظرم علی ميرزايی جزو بهترين سردبيران مجلات علمی ايران بود. البته تعداد مجلات علمی ايران آنقدرها هم زياد نبودند که بشود گفت چيز دندانگيری در بساط علم به زبان عامه در ايران هست، ولی توی همان وضعيت هم ميرزايی جزو بهترينها بود. ضمن اين که تيم قابل قبولی هم داشت و نمونهاش اين که استاد فرج الله صبا که جزو معروفترين روزنامه نگاران علمی ايران هم هست با علی ميرزايی همکاری میکرد.
طبيعی بود که عليرغم اين که پيشنهاد خيلی قابل توجهی بود ولی با آن سابقهی خيلی ممتاز قبلی نمیشد به راحتی چنين پيشنهادی را قبول کرد. گفتم اگر الان جواب بدهم میگويم نه، ولی میتوانم دربارهاش فکر کنم. از قرار از دکتر منصوری نظر خواسته بودند و او هم فکر کرده بوده که به من پيشنهاد بدهد.
يک هفته بعد از اين گفت و گو يک اتفاق خيلی بامزهای افتاد. توی محل کارم يعنی راديو يک نفر آمد گفت فلانی حاضری برای يک مجلهی علمی بنويسی؟ گفتم بستگی دارد که چه مجلهای باشد. گفت مثلأ دانشمند. گفتم تو چکارهی مجله هستی که پيشنهاد کار میکنی؟ گفت من سردبير مجله هستم. ديدم عجب داستانی شد. يک هفته قبل يکی پيشنهاد سردبيری کرد، حالا يکی پيشنهاد نويسندگی میکند. گفتم دربارهاش فکر میکنم.
يک کمی پرس و جو کردم ديدم يک گروه ديگری رفتهاند دکتر منصوری را دور زدهاند و بنياد هم سند زده به اسم همان گروه. ديدم با اين حضرتی که شده است سردبير دانشمند اصلأ خود مجله را بايد تعطيل کرد، که همين هم شد، چون خود جناب سردبير جديد پلکان ترقی را در راديو زده بود زير بغلش و همينطور هر جايی که ممکن بود پلکان را نصب میکرد و میرفت بالا. کمکم از تلويزيون هم رفت بالا. يک نمونه از پلکان ترقیاش هم اين بود که سر ظهر با آستينهای بالا زده و پشت کفش خوابيده و دست و صورت خيس راه میافتاد و يک نمايشی از تعبد به خلايق ارائه میداد. حالا قبلش را نديده بوديد باز ممکن بود باورتان بشود.
ايشان شدند سردبير و مجله با سقوط آزاد، محکم کوبيدند به زمين سفت. تا ايران بودم هم هنوز همان اوضاع خاکشير شدهاش برقرار بود.
خلاصه که کلی افسوس میخوردم که همين يک مجلهی علمی ايران هم به چه حال و روزی افتاد. آدم اين طرف عالم که مجلات علمی را میبيند و بعد با اوضاع خودمان در ايران مقايسه میکند کلی دلش میسوزد.
کاش میشد مجلهی علمی به زبان فارسی منتشر کرد. باور کنيد از مجلات و هفته نامههای سياسی واجبترند. همين خرافههايی که دامن جامعهی ايرانی را گرفته در نبود مجلات علمیست که دارند رشد میکنند.
نظرات