در پايان فصل بارندگی در انگلستان

ديروز يک ايميل گرفتم از استاد بهروز تورانی که يکی از آدم‌های معتبر رسانه‌ای ايران است که حالا مدت‌هاست در لندن زندگی می‌کنند. حقیقتش من خيلی به سبک نوشتن‌شان علاقه دارم و دلم نيامد به دليل موضوع ايميل که به اندازه‌ی کافی مهم است و بعد هم سبک نوشتن استاد تورانی، ايميل را نبينيد. موضوع ايميل مربوط می‌شد به يکی از نوشته‌های همين وبلاگ. خودشان اجازه دادند که نوشته‌شان را بگذارم روی وبلاگ بنابراين باقی‌اش را خودتان بخوانيد.

********

سلام بر همايون خيری عزيزم


امروز که داشتم وبلاگت را می خواندم شرح حال خانم محترمی که فرزندشان مشکل benign paroxysmal torticollis
داشت را ديدم. با خواندن علايم، يادم آمد که يکی از برادرهايم پنجاه و چند سال پيش همين مشکل را داشت و البته آن موقع‌ها اسم اين عارضه را نمی‌دانستيم.


برادرم بعد از پنج شش سالگی به کلی خوب شد و الان هم که 54 يا 55 سال دارد و همسر و پسر و دختر و داماد و عروس دارد، ديگر اثری از آن عارضه در او نيست. فقط نه نامه می نويسد، نه تلفن می زند، نه به تلفن ما جواب می‌دهد و نه از ديگران حال ما را می‌پرسد. اين هم فکر نمی‌کنم از اثر آن عارضه باشد.


خواستم اين طوری سلامی به شما کرده باشم و به آن خانم محترم هم دلگرمی بدهم. از برادرم هم گله‌ای ندارم.


ارادتمند


بهروز

******


سلام بر استاد تورانی عزيز

احوال شما چطوره؟ از وقتی وبلاگتون رو نمی‌نويسيد از احوال شما با خبر نيستيم. لابد کلی از دوستان و شاگردانتون به همين بي خبری از شما گرفتارند.

اين ايميل شما لابد خيلی به همان خانم کمک می‌کند. کلی هم خنديدم به عوارض ثانويه‌ی بيماری که شامل نامه ننوشتن و جواب تلفن ندادن است. منتها همينقدر که سالم هستند و اهل خانواده، از جمله شما، از سلامتی ايشان به ديگران دلگرمی می‌دهند کلی مايه‌ی خوشحالی‌ست و لابد می‌ارزد که نامه هم ننويسند.

اگر اجازه بدهيد اين ايميل شما را بگذارم روی وبلاگ خيلی ممکن است نگرانی همان خانم را کمتر کند.

لابد سرتان خيلی شلوغ است که وبلاگ‌تان را نمی‌نويسيد. ولی به شاگردان خودتان، منجمله من، کلی چيز ياد می‌دهيد اگر حوصله کرديد و گاهی برای جمعه‌ها چيزی نوشتيد. هنوز کلی چيزها مانده که از شما ياد بگيريم.



با ارادت

همايون

*******

سلام بر دوست عزيزم همايون خان خيری

ممنون برای اظهار لطف و چوبکاری.

بله. علت ننوشتن، کوشش شبانه روزی برای کسب علم و دفع جهل و امرار معاش است. به اضافه‌ی کمی درد زانو و گردن و شانه و بازو و دلتنگی برای دوری از دوستان و غصه خوردن برای غريبی جدّم.

نوشتن وبلاگ را هم قول داده ام انشالله در پايان فصل بارندگی در انگلستان از سر بگيرم.

بعله. آن ايميل را هم اگر يک آدم بچه‌دار را خوشحال می‌کند منتشر کن. چرا که نه.

با احترام و ارادت و به اميد ديدار

بهروز

نظرات

پست‌های پرطرفدار