هفت روز هفته

روز اول. خطر سقوط بهای نفت و فروپاشی اقتصادی و سياسی از روزی که نفت ايران به اندازه‌ی صادرات و درآمدزايی رسيده همينطور وجود داشته و از قرار تا وقتی نفت هست در هم بر همان پاشنه می‌چرخد. هر بار که قيمت نفت بالا رفته يک باره زمامداران ايران هوس کرده‌اند دنيا را فتح کنند و دوباره‌ تا قيمت پايين آمده کاسبی رمال‌ها و فالگيرها رونق پيدا می‌کند. همينطوری غير آماری که حساب می‌کنيد انگار همين وضعيت در حال و روز ما مردم هم پديد آمده و هی خوشحال و بد حال شده‌ايم. انگار در اين بالا و پايين رفتن‌های قيمت نفت و طبيعتأ جزر و مدهای اجتماعی در ايران می‌شود يک رابطه‌ی مستقيم پيدا کرد. اين چيزی‌ست که هم مورخان و هم اقتصاددانان درباره‌اش حرف می‌زنند. حالا اگر بنا باشد اين رابطه‌ی مستقيم به هر نحوی که شده غير مستقيم بشود ناگزير بايد به دنبال آدمی باشيم که اصل اعتقادش بر چشمپوشی از نفت و درآمدش و بها دادن به رويکردهای ديگر توليد و پول درآوردن باشد. منظورم اين است که آدمی که به خودش و تيمش بگويد اين همه جوان ايرانی را با آموزش‌های نيمه تخصصی وارد بازار غير نفتی کنيم که با همين دانش نيمه تخصصی‌شان پول دربياورند و پول نفت را بزنيم به سرمايه گذاری‌های کليدی. چنين آدمی می‌تواند مثلأ در دراز مدت جامعه‌ی ايرانی را برساند به حد قابل قبولی از رفاه اجتماعی و البته بدو بدو برای پول درآوردن. حالا البته قسمت اولش در ايران نيست ولی بدو بدو‌يش هست. اين راهی که منتهی می‌شود به ثروت اجتماعی و اقتصادی راهی‌ست که مثلأ هندی‌ها و چينی‌ها رفته‌اند. هندی‌ها در کامپيوتر و چينی‌ها در نساجی. اگر فرض را بر اين بگذاريم که اوضاع اقتصادی در زندگی مردم نقش اول را بازی می‌کند و شکم‌شان که سير بشود ديگر همه چيز رو به راه است، که به نظر من همين هم هست، آنوقت بايد بگرديم ببينيم چه کسی برای اين ارتقاء اقتصادی مناسب‌تر از همه است که مثلأ در انتخابات به او رأی بدهيم. خوب اين‌ها فرضيات هستند و چه بسا شما موافق‌شان نباشيد. منتهای مراتب همين الان داريم آثار همين فرضيات را می‌بينيم. يعنی اوضاع اقتصادی خراب حتی منجر به رياضت فرهنگی هم می‌شود و کسی حاضر نيست برای فرهنگ هم پول خرج کند. به نظرم حالا اگر دارد حال و هوای انتخابات در وبلاگستان گرم می‌شود خوب است آدم‌های اهل اقتصاد در وبلاگستان يک کمی به ما چيز ياد بدهند که چه راه‌هايی برای بهتر شدن اوضاع ما مردم وجود دارد که با ساز و کارهای سنتی جامعه‌ی ايرانی همخوانی دارد. بلاخره ما ايرانی جماعت بايد يک راهی برای دور شدن از کنار آب رکناباد پيدا کنيم ديگر.

روز دوم. بعد از سه سال دولت ايالتی کوئيزلند اعلام کرد که از طرح توسعه‌ی ساحل شمالی رودخانه‌ی بريزبن صرفنظر می‌کند. قرار بود ساحل شمالی رودخانه با يک طرح 7/1 ميليارد دلاری بازسازی بشود و يک مجموعه‌ی تفريحی و تعداد زيادی ساختمان تجاری در آن ساخته بشود حالا دولت اعلام کرده که 90 درصد مردم با اين طرح مخالفند و در نتيجه ساحل شمالی را برای دوچرخه سواری و پیاده روی بازسازی می‌کند. خوب همين کافی‌ست که آدم متوجه بشود در واقع برنامه‌ی برج سازی منتفی نشده و اول می‌خواهند مردم را به آن قسمت از رودخانه علاقمند کنند و بعد کلنگ ساختمانسازی را بزنند. يک کمی البته حق دارند که اولش از اين کارها بکنند چون بريزبن دارد به سرعت رشد می‌کند و باور کردن اين رشد سريع برای ساکنان قديمی شهر سخت است. البته برای مهاجران خيلی هم خوب است چون زمينه‌های کاری را بيشتر می‌کند ولی مثل هر تغييری در بافت سنتی شهرها اين جا قديمی‌ترها به راحتی رضايت نمی‌دهند. خلاصه اين که در ظاهر قرار است طرح اصلی را متوقف کنند تا بعد که پای مردم به محيط جديد باز شد آنوقت شروع کنند به راه انداختن طرح اصلی.

روز سوم. اين آقای فرج الله سلحشور که به قول خودش، در مصاحبه با اهل سايت شبکه‌ی ايران، به زور مجبور به ساخت سريال يوسف شده روی شاخ نشسته و دارد بن می‌برد. فرموده‌اند که "سینما برای زن جای خوبی نیست، چون سینما زمینه فساد در آن زیاد است، عرصه فسادپذیری سینما زیاد است، به همین دلیل نه برای خانم‌ها بلکه برای آقایان هم مناسب نیست". حالا ايشان خودشان چطور در اين محل فساد رفت و آمد می‌کنند و برای انتخاب بازيگر در سريال آگهی می‌زنند و ملت را به محل فساد می‌کشاننند خودش جای هزار تا سؤال دارد. حيف که مصاحبه کننده از اين شاخ به آن شاخ پريده و يقه‌ی ايشان را نگرفته که اصولأ خود شما چطور با آدم فاسد فيلمسازی می‌کنيد؟ يا اين پولی که در زندگی‌تان می‌آيد و از قبل همين عوامل فساد است چطور پاکيزه می‌شود؟ اصلأ ايشان که سال‌هاست از همين راه امرار معاش می‌کند چطور ول نکرده‌ برود يک کار ديگری انجام بدهد و باز هر بار به زور می‌آيد از محل فساد پول درمی‌آورد؟ لابد فرج الله سلحشور معاون سينمايی وزارت ارشاد و رئيس صدا و سيما را جزو مديران خانه‌های فساد طبقه بندی کرده منتها هنوز رويش نشده اعلام عمومی کند.

روز چهارم. چرا يک باره نوری المالکی درباره‌ی حضور نيروهای بريتانيايی اظهار نظر کرده آن هم درست وقتی که دارند درباره‌ی باقی ماندن نيروهای امريکايی در عراق به توافق می‌رسند؟ خوب نيروی خارجی به هر حال خارجی‌ست و فرق ماهوی بين‌شان نيست ولی حضور نيروهای بريتانيايی در جنوب عراق يعنی جايی که بيشتر از همه تحت نفوذ مقتدی صدر است نالازم دانسته شده. به نظرم داستان را بايد از آن طرفی نگاه کرد. يعنی وجود نيروهای بريتانيايی در کشور خودشان برای وضعيت گوردون براون، نخست وزير، لازم‌تر است و نوری المالکی و براون با يک تير دو نشان زده‌اند. يکی تقويت موقعيت دولت عراق که به هر حال در شرايط انتقادهای فراوان نسبت به قرارداد امنيتی با امريکا گرفتار شده و حالا می‌خواهد يک عرض اندامی کند که يک دسته از نيروها را روانه‌ی خارج از عراق کرده و آن نشانه‌ی دوم اين است که دولت کارگری را از بحران‌های مردمی مرتبط با پرداخت ماليات برای حضور نظامی در عراق خلاص کرده. به نظرم نوری المالکی دارد از همان روشی استفاده می‌کند که جمهوری اسلامی هم به کار می‌گيرد، يعنی هميشه اين ما هستيم که تصميم می‌گيريم و دنيا منتظر است که ما يک لبخند بزنيم که همه در جا از زور خوشحالی سکته‌ی قلبی کنند. منتها درست مثل همين اوضاعی که موقع رأی دادن برای عضويت در شورای امنيت معلوم می‌شود اين خودمانيم که داريم سکته می‌زنيم حالا اوضاع نوری المالکی هم همينطور است که تا سال 2011 نيروهای امريکايی در عراق می‌مانند ولی ايشان چهار تا هم لاف می‌آيند که نخواستيم. آدم گاهی فکر می‌کند خاورميانه را آبادانی‌ها دارند می‌گردانند.

روز پنجم. يعنی از اين خنده‌دارتر نمی‌شود که اقامت اتباع افغانی را در استان‌های مختلف ممنوع کنند. بابا اين‌ها دارند کار می‌کنند توی همين وضعيتی که بچه‌های‌شان اجازه‌ی مدرسه رفتن ندارند. واقعيتش هم اين است که کارهای سخت و طاقت فرسا را همين افغان‌ها دارند انجام می‌دهند مزدشان هم کمتر از خود ما ايرانی‌هاست. به جای سامان دادن اين داستان حالا نقشه‌ی ممنوعيت اقامت برای‌شان طراحی کرده‌اند. می‌دانيد چه اتفاقی می‌افتد؟ درست کنار شهرهای ممنوعه آرام آرام شهرک‌های کارگری درست می‌شود. اين اتفاقی‌ست که همين حالا کنار تهران افتاده و با اين تصميم راه برای شهرک سازی در کنار شهرهای اقامت ممنوع هم درست می‌شود. يک سفری دور ايران برويد از اين شهرک‌ها زياد می‌بينيد. حالا لابد تا شهرک‌ها ساخته بشوند کارفرماهای استان‌های مختلف بايد هواپيمای چارتر اجاره کنند صبح به صبح کارگر افغانی از فلان استان بياورند سر کار و دوباره برگردانند به شهرشان که مبادا اقامت کنند توی شهر کاری‌شان.

روز ششم. آفرين به قوه قضاييه که بلاخره حکم اعدام افراد زير 18 سال را ملغی کرد. کار خوب را بايد تشويق کرد. ضمنأ آفرين به فعالان حقوق اجتماعی در ايران که برای اين کار تلاش کردند.

و روز هفتم. اين هم چند تا عکس از فستيوال غذاهای دريايی در همين بريزبن که همه‌اش پر بود از دزدان دريايی و پری‌های دريايی در حال رقص و آواز.







نظرات

پست‌های پرطرفدار