کت و شلوار پلنگي

ديروز آمدم توی اتاق ديدم پلنگ آقا ايستاده روی ميز. گفتم لابد سقف اتاق اشکال پيدا کرده که رفته روی ميز. گفتم چه خبر شده؟ فرمودند من الان در سه حرکت از روی ميز می‌پرم روی فايل کنار اتاق و بعد می‌پرم آن طرف و آويزان می‌شوم به کتابخانه که تو باورت بشود من در دو هفته چقدر پيشرفت کرده‌ام.

گفتم آقای محترم اگر داروين توضيح نداده بود که اوضاع چطور بوده حالا با اين مراسم سر صبحی جنابعالی آدم شک می‌کرد به يافته‌های آن مرحوم. يک خنده‌ی مليحی تحويل دادند و پرش فرمودند روی فايل. در نتيجه تمام زندگی‌مان از روی فايل ريخت روی زمين.

نه که دست بردار نيست جهش فرمودند روی کتابخانه که اصولأ خودش هم به يک مويی بند است. تمام دار و ندارمان هم از توی کتابخانه ريخت روی زمين. خود جناب‌شان هم با جای دشمن‌شان خوردند زمين. سر صبح هنوز ننشسته مجبور شديم با خود پلنگ آقا همه چيز را جا بدهيم توی کتابخانه و روی فايل.

حالا اين که پلنگ آقا توی دو هفته‌ی اخير چه گلی زده است به سرمان مربوط می‌شود به تمرينات Parkoo که ايشان هفته‌ای سه روز و هفت شب مشغولش هستند. هفته‌ی پيش هم همخانه‌ای پلنگ آقا خبر داد که پلنگ شب‌ها از روی يک تکه‌ از ديوار مجتمع مسکونی‌شان کشان کشان می‌آيد تا دم در خانه. توی خانه هم همينطور علاف است که خودش را آويزان کند به در و ديوار. خودش سرخود تمرين می‌تراشد. همان هفته‌ی پيش هم دو فقره محکم خورده بوده زمين که در نتيجه خدمت آرنج يکی از دست‌هايش رسيده شده بود.

اصل اين رشته‌ی Parkoo فرانسوی‌ست و از قرار در بريزبن هم چند نفری هستند که خيلی حرفه‌ای بلدند. پلنگ آقا رفته اين گروه را پيدا کرده و از دو هفته پيش شروع کرده باهاشان تمرين کردن. کفش هم خريده که حدود 200 دلار پايش آب خورده.

حالا يک چيزی بنويسم که می‌بريد از خنده.

اهل Parkoo به پلنگ آقا توصيه کرده‌اند که يک مدت برود کلاس ژيمناستيک که بدنش برای باقی تمرينات آماده بشود. کلاس ژيمناستيک هم از يک سنی به بعد خيلی فاجعه‌ست. پلنگ آقا رفته يک کلاس ژيمناستيک پيدا کرده که دو گروه در آن تمرين می‌کنند. يکی گروه نوجوان‌های هشت نه ساله، يکی هم گروه حرفه‌ای‌ها. ايشان که به حرفه‌ای‌ها نمی‌خورده در نتيجه گفته‌اند برو با نوجوان‌ها تمرين کن. به گفته‌ی خودش هر معلقی که می‌زند بچه‌های گروه می‌افتند زمين از زور خنده. يک پلنگی‌ست واقعأ.

امروز می‌فرمودند برنامه‌ی بعدی تمرينم اين است که پشتک ياد بگيرم ... شما شاهد باشيد ... يعنی انصافأ پلنگ آقا پشتک ياد بگيرد من صد در صد دم در آزمايشگاه شروع می‌کنم به بليت فروختن.

اين از مراسم معلق و پشتک زدن.

از آن طرف، يک مراسم بالماسکه قرار است توی دانشکده برگزار بشود. فی‌الواقع رئيس ما از وقتی که رئيس دانشکده شده همه جور سيرکی راه انداخته، اين بالماسکه هم روی همه‌اش.

اهل آزمايشگاه ما هم برای نشان دادن مراتب حمايت از طرح‌های آقای رئيس زده‌اند به سيم آخر. همه رفته‌اند از روی اينترنت ماسک سفارش داده‌اند. من البته نمی‌روم. پلنگ آقا رفته است عوضی يک ماسکی سفارش داده که از بزرگی به اندازه‌ی دو برابر صورتش است. فاصله‌ی چشم‌هايش آنقدر زياد است که فقط يک چشمش بيرون را می‌بيند. سی دلار هم پول داده. رفته است يک دست کت و شلوار هم خريده برای همان مراسم. روزی که می‌رفت کت و شلوار بخرد ماسک را با خودش برد که يک چيزی پيدا کند که به ماسک بخورد.

هر مغازه‌ای که رفته ديده ماسکی که دارد از زور افتضاح بودن به هيچ کت و شلواری نمی‌خورد. دست آخر يک مغازه‌داری به او گفته اگر بخواهی می‌توانم کت و شلوار را دستکاری کنم که به ماسک بخورد. حالا اين قسمتش خيلی ديگر خنده‌دار از آب درآمده.

ماسک پلنگ آقا با پر سياه پوشيده شده و خيلی که ارفاق کنيم به درد مراسم جشن سامبا می‌خورد، ارفاق هم که نکنيم خيلی به درد ترساندن بچه‌ها می‌خورد. همين است که عکسش را می‌بينيد. چند روزی‌ست ماسک را زده به ديوار اتاق.


جناب‌شان به مغازه‌دار فرموده بودند يک مقداری پر پيدا کن بدوز به کت و شلوارم که يک چيزی از آب دربيايد. مغازه‌دار هم دو روز بعد هم وعده‌ی پرو کردن کت و شلوار را داده. منتها نتيجه‌اش اين شده که خود پلنگ آقا می‌فرمودند من با اين کت و شلوار راه بيفتم توی خيابان همان توی راه می‌گيرند می‌برندم تيمارستان. در نتيجه قرار است تا دم در محل مراسم با لباس معمولی خودش برود و تا رسيد برود توی دستشويی و لباسش را عوض کند.

گفتم آدم حسابی مجبوری پر بدوزی به کت و شلوارت؟ فرمودند توقع داشتی با اين ماسکی که خريدم لباس خرس تنم کنم بروم مراسم؟

ديدم در اين مورد حرف حساب می‌زند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار