از ساری تا کيمونو
يک موضوع خيلي جالبي کشف کردهام. اين که خانمهای هندی و البته باقي اهالي شبه جزيرهی هند همهشان در پوشيدن لباسهای سنتيشان- يعني همان ساری- خيلي دست به نقدترند تا باقي آسياييها، حتي عربها.
استراليا از جنبهی جغرافيايي خيلي به کشورهای آسيايي نزديک است و بر خلاف اروپا و امريکای شمالي که سفر کردن بهشان برای آسياييها آسان نيست به لحاظ زماني و هزينه اما ميتوانند برای تعطيلات بيايند استراليا با هزينهی کمتری از آن چيزی که برای اروپا و امريکا ميپردازند.
خانمهای هندی و آن باقيای که گفتم اينجا که ميآيند لباسهای سنتي خودشان را ميپوشند در حالي که هيچ ژاپني، چيني، ويتنامي يا تايلندی را نديدهام که لباس کشورشان را بپوشند. توی دانشگاه هم همين وضعيت هست. البته مسلمانهای مالزيايي را ميشود از روسریای که سرشان ميکنند و رنگ قهوهایتر چهرههاشان تشخيص داد ولي آنها هم همين لباسهای معمولي را ميپوشند نه آن لباسي که مسلمانهای مالزيايي در کشورشان ميپوشند.
هندیها برای زمستان هم همان مدل لباسشان را دارند به اضافهی مثلأ ژاکت يا يک چيزی شبيه به شنل که ظاهرش گاهي شبيه به پتوی نازک اما خيلي خوش و آب و رنگ است، در تابستان هم همان لباس ساری را از نوع تابستانهاش ميپوشند.
تا به حال هيچ دختر ژاپنيای را در دانشگاه نديدهام که روز عادی کيمونو بپوشد. البته يکي دو تا مراسم خيلي نمايشگاهي بود که چند نفری ازشان کيمونو پوشيده بودند ولي در شرايط عادی هرگز نديدهام، پسرهای چيني و و بخصوص ژاپني هم که همه شلوار جين ميپوشند و آدم هي ميخواهد بگويد آقا اين شلوارت دارد ميافتد از پایت.
چرا هندیها ميتوانند يا ميخواهند ساری بپوشند اما باقي نميخواهند يا نميتوانند؟
نميدانم اين موضوع را آيا دربارهاش تحقيق کردهاند يا نه ولي از جمله حدسيات خودم اين است که لباسهای رسميی خيلي از آسياييها با زندگي امروزی مطابقت ندارد. اين را برای ايران خودمان هم ميشود گفت. مثلأ لباس قشقايي را نميشود برای زندگي سرعتي پوشيد. از زيبايي لباس حرف نميزنم که لباسهای محلي ايران فوقالعاده زيبا هستند، فقط از جنبهی کاربردیاش ميگويم. حتي لباس عربي- مردانه يا زنانهاش- هم برای زندگي جديد قابل استفاده نيست، به نظرم. البته اصراری به اين نظر ندارم چون تحقيقي بابتش نکردهام.
از قراری که ديدهام لباس هندی با حذف و اضافه کردن يک بخشهايي از آن کاربردیتر شده و شايد همين است که هندیها ميتوانند لباسشان را در روزهای عادی و بدون مناسبت هم بپوشند. بعيد ميدانم هندیهايي که بيرون از هند هستند آنقدری که ما به مليتمان حساسيت داريم به مليتشان حساس باشند. حقيقتش به نظرم ما خاورميانهایها خيلي بيشتر به قوميتمان حساسيت داريم. رگ گردنمان توی آستينمان است، تا ميگويي چه کنم ميزند بيرون.
باز يک حدسم اين است که هنر سينما در هند، يعني همين باليوود، از فرط توليد زياد توانسته در بخش لباس هم تغييراتي بدهد که هم لباس هندی را عامهپسند کند، يا لااقل تصويرش را جهاني کند، و هم آن را از شکل يکنواخت و کمکاربرد به شکل متنوع و پرکاربرد تبديلش کند.
دو سه تا حدس ديگر هم زدهام ولي اصل داستان اين است که خيلي کنجکاو شدهام که ريشه اين موضوع در چيست که ساری را ميپوشند اما مثلأ کيمونو را نه!
استراليا از جنبهی جغرافيايي خيلي به کشورهای آسيايي نزديک است و بر خلاف اروپا و امريکای شمالي که سفر کردن بهشان برای آسياييها آسان نيست به لحاظ زماني و هزينه اما ميتوانند برای تعطيلات بيايند استراليا با هزينهی کمتری از آن چيزی که برای اروپا و امريکا ميپردازند.
خانمهای هندی و آن باقيای که گفتم اينجا که ميآيند لباسهای سنتي خودشان را ميپوشند در حالي که هيچ ژاپني، چيني، ويتنامي يا تايلندی را نديدهام که لباس کشورشان را بپوشند. توی دانشگاه هم همين وضعيت هست. البته مسلمانهای مالزيايي را ميشود از روسریای که سرشان ميکنند و رنگ قهوهایتر چهرههاشان تشخيص داد ولي آنها هم همين لباسهای معمولي را ميپوشند نه آن لباسي که مسلمانهای مالزيايي در کشورشان ميپوشند.
هندیها برای زمستان هم همان مدل لباسشان را دارند به اضافهی مثلأ ژاکت يا يک چيزی شبيه به شنل که ظاهرش گاهي شبيه به پتوی نازک اما خيلي خوش و آب و رنگ است، در تابستان هم همان لباس ساری را از نوع تابستانهاش ميپوشند.
تا به حال هيچ دختر ژاپنيای را در دانشگاه نديدهام که روز عادی کيمونو بپوشد. البته يکي دو تا مراسم خيلي نمايشگاهي بود که چند نفری ازشان کيمونو پوشيده بودند ولي در شرايط عادی هرگز نديدهام، پسرهای چيني و و بخصوص ژاپني هم که همه شلوار جين ميپوشند و آدم هي ميخواهد بگويد آقا اين شلوارت دارد ميافتد از پایت.
چرا هندیها ميتوانند يا ميخواهند ساری بپوشند اما باقي نميخواهند يا نميتوانند؟
نميدانم اين موضوع را آيا دربارهاش تحقيق کردهاند يا نه ولي از جمله حدسيات خودم اين است که لباسهای رسميی خيلي از آسياييها با زندگي امروزی مطابقت ندارد. اين را برای ايران خودمان هم ميشود گفت. مثلأ لباس قشقايي را نميشود برای زندگي سرعتي پوشيد. از زيبايي لباس حرف نميزنم که لباسهای محلي ايران فوقالعاده زيبا هستند، فقط از جنبهی کاربردیاش ميگويم. حتي لباس عربي- مردانه يا زنانهاش- هم برای زندگي جديد قابل استفاده نيست، به نظرم. البته اصراری به اين نظر ندارم چون تحقيقي بابتش نکردهام.
از قراری که ديدهام لباس هندی با حذف و اضافه کردن يک بخشهايي از آن کاربردیتر شده و شايد همين است که هندیها ميتوانند لباسشان را در روزهای عادی و بدون مناسبت هم بپوشند. بعيد ميدانم هندیهايي که بيرون از هند هستند آنقدری که ما به مليتمان حساسيت داريم به مليتشان حساس باشند. حقيقتش به نظرم ما خاورميانهایها خيلي بيشتر به قوميتمان حساسيت داريم. رگ گردنمان توی آستينمان است، تا ميگويي چه کنم ميزند بيرون.
باز يک حدسم اين است که هنر سينما در هند، يعني همين باليوود، از فرط توليد زياد توانسته در بخش لباس هم تغييراتي بدهد که هم لباس هندی را عامهپسند کند، يا لااقل تصويرش را جهاني کند، و هم آن را از شکل يکنواخت و کمکاربرد به شکل متنوع و پرکاربرد تبديلش کند.
دو سه تا حدس ديگر هم زدهام ولي اصل داستان اين است که خيلي کنجکاو شدهام که ريشه اين موضوع در چيست که ساری را ميپوشند اما مثلأ کيمونو را نه!
نظرات