حکايت آن کاميوني که هر 999 روز يک بار رد مي‌شد

روز دوشنبه‌ی اين هفته سردترين روز زمستان تا امروز بوده. از قرار يک آمارهايي هم داده‌اند که روز دوشنبه از نظر سرما يک جورهايي نسبت به چند سال قبل هم سردتر بوده، از همين آمارهايي که تشکيلات هواشناسي مي‌دهند. به هر حال در اين که سردتر بوده کسي شک ندارد. اين اول.

دوم اين که هر توريست غربي که مي‌آيد به استراليا و يک کمي هم خودش را برای ورود به اين کشور آماده کرد و از قضا مي‌آيد به ايالت کوئينزلند هنوز عرقش خشک نشده مي‌خواهد برود ماهيگيری و چادر بزند يک جايي در مناطق طبيعي و خلاصه در دل طبيعت خوشگذراني کند.

و سومش اين است که همه جور وسيله‌ای برای رسيدن به هر نقطه‌ای که قابل چادر زدن باشد هست يعني تا يک جاهايي را مي‌شود با اتوبوس يا قطار رفت. بعد مي‌شود ماشين اجاره کرد بلافاصله، و آنجاهايي را که ديگر وسيله‌ی نقليه‌ی عمومي‌ نيست را با ماشين مجهز رفت. باز اگر يک جايي جاده‌ی مال‌رو هم باشد برای آن هم يک فکری کرده‌اند. نقشه هم همه جوره‌اش هست که کجا برويد ماهي‌ بگيريد و کجا تمساح هست برای تماشا (خدااااا از دست اين نيک آهنگ!). بنابراين مي‌شود رفت همه جا.

حالا اين سه تا را که گفتم داشته باشيد که بدانيد چرا اهالي آزمايشگاه از ديروز خنده‌شان بند نمي‌آيد.

ديروز آقای پلنگ صورتي آمد سر کار. چشم‌هايش باز نمي‌شد. هر دقيقه هم دو تا عطسه مي‌کرد. خيلي حال زار و نزار. تا ظهر هم دو تا قرص سردرد برايش پيدا کرديم که بخورد ولي باز افاقه نکرد و بلاخره رفت خانه.

ايشان با همان دوستش که از فرانسه آمده رفته بودند به يکي از همين مناطق خيلي معروف که اسمش Frazer Island است. با اتوبوس رفته‌اند آنجا و بعد يک ماشين شاسي بلند مجهز کرايه کرده‌اند که بروند يک جايي برای چادر زدن. اين اتفاق روز يکشنبه افتاده بنابراين حضرت‌شان شب را در همان محلي که خواسته‌اند صبحش بروند ماهيگيری توی چادر خوابيده بودند.

اينطوری که خودش امروز مي‌گفت خيلي خواب‌شان کم بوده چون تا نيمه‌های شب حرف مي‌زدند برای همين يک چيز نازکي زيرشان پهن کرده‌اند و خوابيده‌اند. صبح دوشنبه که هوا خيلي غيرعادی سرد شده اين حضرات مثل چوب خشک توی چادر در حال لرزيدن بوده‌اند. بيرون آمده‌اند و نشسته‌اند توی ماشين و بخاری را زده‌اند اما سرما اثر کرده بوده روی‌شان و تا ظهر همان توی ماشين داشتند عطسه مي‌کردند.

ظهر که گرم مي‌شوند فکر مي‌کنند خوب اين که گذشت و بهتر است بروند تفريح. حالا تفريح چي باشد خوب است؟ رفته‌اند شنا توی دريا! يک کمي هم توی آفتاب گرم شنا کرده‌اند و بعد دشمن‌تان هم روز بد نبيند تب کرده‌اند و حتي جان رانندگي هم نداشتند.

به اين ترتيب شب را با تب به صبح رسانده‌اند توی ماشين و شده سه‌شنبه. ديگر ديده‌اند برگردند سنگين‌ترند. آمده‌اند ماشين را تحويل داده‌اند و منتظر اتوبوس که برگردند بريزبن. اتوبوس هم دير آمده و تا اين‌ها برسند به خانه ساعت 10 شب شده.

روز چهارشنبه را مانده‌اند توی خانه و پنجشنبه آقای پلنگ صورتي آمد آزمايشگاه. حالا همه مي‌گويند خوب تو اقلأ وضع هوا را از روی اينترنت يک نگاهي مي‌کردی. يا لباس گرم مي‌بردی. يا شنا نمي‌کردی.

يعني‌اين پلنگ صورتي گاهي تبديل مي‌شود به مورچه‌خوار که هر 999 روز يک بار يک کاميون از جاده رد مي‌شود آن هم درست وقتي که مورچه‌خوار مي‌خواهد از اين طرف جاده برود آن طرفش، صاف از روی او رد مي‌شود.

نظرات

پست‌های پرطرفدار