آقا به مویی بندی
"ابی" البته خوانندهی اينروزها پرمخاطبيست بخصوص که همان آهنگ "خليج فارس" که راست يا دروغ او را در کنسرت دبي از خواندنش منع کردند جذابيت ملي- ميهني هم به او داده که جدا از صدای زيبايش است. حالا مينويسم صدای زيبايش بلکه خيلي هم موافق نباشيد.
ابي همان اوايلي که خوانندگياش را شروع کرده بود يک آهنگ دو صدايي با شهرام شبپره خواند که آنقدر در دوران قبل از انقلاب گل کرد و من هم زياد شنيده بودمش که هنوز که هنوز است همهی آهنگ در خاطرم مانده. اصل اين آهنگ دو صدايي عبارت از اين بود که شهرام يک چيزی ميخواند (نميدانم به چه زباني) و در فاصلهی خواندنهايش "ابي" با صدای بم خودش فقط ميخواند "جيلي بو، بو، بو ... جيلي بو، بو، بو".
البته ابي بعد از آن آنقدر کارهای بهتری ارائه داد که ديگر حسابش از باقي خوانندههای پاپ آنروزها کمي جدا بشود اما با اين همه هنوز هم فاصلهی او تا مثلأ فرهاد و فروغي و چند تای ديگر که اشعار آهنگهایشان معنای بيشتری داشت محسوس بود.
گمان ميکنم درگيریهای انقلاب و جنگ به خيلي از ما مردم فرصت نداد که بفهميم آقای "جيلي بو، بو، بو" آنقدر در چنته داشت تا برسد به جايي که "خليج فارس" خواندنش هم معترض سياسي پيدا کند. خوب اين از خوش اقبالي ابي بوده که زار و زندگياش را از روی اجبار برده جايي پهن کرده که اگر چهار تا متلک هم به او ميگويند اما از آن طرفش حق و حقوق اثرش مال خودش است و چهار نفر هم ميتوانند بدون هراس از عسس و بگير و ببند بيايند کنسرتش را ببينند، طرفدارش بشوند و ترانهسراها هم برای او سر و دست بشکنند.
اين حرف حسين عليزاده که هنوز سردی اسلحهای را احساس ميکند که همان اوايل انقلاب او را وادار به نيمه تمام رها کردن برنامهاش و ترک صحنه کرده است هنوز هم مصداق دارد منتها حالا ما هم اسلحه به دست شدهايم. داريم ميبينيم ديگر. اين را هم اضافه کنيد که ساز هم که در رسانهی رسمي ايران نشان نميدهند. خوب اين همهی حرمتيست که برای آدمهايي که در داخل کشور دارند کار هنری ميکنند قائل ميشوند. خودتان مقايسه کنيد اين حرمت چقدر از حرمت به عملهی طرب بيشتر است که بزنند و بروند؟
منصفانه قضاوت کنيد آن "جيلي بو، بو، بو" که آن اوايل "ابي" ميخواند همينقدر است که محسن نامجو اول کارش ميخواند "دولت شرمنده از آن ما، کلفتی پرونده از آن ما"؟ صاحب آن "جيلي بو، بو، بو" اگر کار خودش را پيش از انقلاب نکرده بود، که به هر تقدير راه بازتری برای هنر وجود داشت، لابد حالا با اين همه اسلحه به دستي که ماها باشيم محکوم به فنا بود.
خوب همهمان همينها را دربارهی همهی انواع خوانندگان ديگر هم ميگوييم؟ خوب اگر ميگوييم که خيلي با همان رسانهی رسمي که از اذان هم چيزی جز اذان رسمي و دولتي باقي نگذاشته فرقي نداريم. پس آن مادر مردهای که قرار است حرف نو بياورد کجا برود حرفش را بزند؟
ميدانيد باور کردن تنوع با لباس رنگي پوشيدن فرق دارد، خوب منصفانهاش اين است که ما داريم با چنگ و دندان از لباس رنگي دفاع ميکنيم ولي خيلي هم طاقت تنوع نداريم. همينطور اسلحه به دست راه افتادهايم هر آدمي با هر فکر و اثر متفاوتي را ميبنديم به گلوله. بلاخره الناس علي دين ملوکهم.
حالا يک آدم پيادهای هم راه افتاده ببيند ما اسلحه به دستها کجا بلاخره اتراق ميکنيم و اسبمان را يک جايي ميبنديم!
ماها گير همين عقايد نوکانتيمان ماندهايم که شقايق نرماندیاش سهم از ما بهتران شده است ديگر. قبل از انقلاب هم گير ماها در پيدا کردن محلل بود آنوقت گل ارکيدهی يقهی هويدا، نخست وزير، را از نرماندی ميآوردند.
کوبوی من آقا به مویی بندی! هر بار ما به يک مويي بند بودهايم منتها کوبوی بازیمان تمامي ندارد.
ابي همان اوايلي که خوانندگياش را شروع کرده بود يک آهنگ دو صدايي با شهرام شبپره خواند که آنقدر در دوران قبل از انقلاب گل کرد و من هم زياد شنيده بودمش که هنوز که هنوز است همهی آهنگ در خاطرم مانده. اصل اين آهنگ دو صدايي عبارت از اين بود که شهرام يک چيزی ميخواند (نميدانم به چه زباني) و در فاصلهی خواندنهايش "ابي" با صدای بم خودش فقط ميخواند "جيلي بو، بو، بو ... جيلي بو، بو، بو".
البته ابي بعد از آن آنقدر کارهای بهتری ارائه داد که ديگر حسابش از باقي خوانندههای پاپ آنروزها کمي جدا بشود اما با اين همه هنوز هم فاصلهی او تا مثلأ فرهاد و فروغي و چند تای ديگر که اشعار آهنگهایشان معنای بيشتری داشت محسوس بود.
گمان ميکنم درگيریهای انقلاب و جنگ به خيلي از ما مردم فرصت نداد که بفهميم آقای "جيلي بو، بو، بو" آنقدر در چنته داشت تا برسد به جايي که "خليج فارس" خواندنش هم معترض سياسي پيدا کند. خوب اين از خوش اقبالي ابي بوده که زار و زندگياش را از روی اجبار برده جايي پهن کرده که اگر چهار تا متلک هم به او ميگويند اما از آن طرفش حق و حقوق اثرش مال خودش است و چهار نفر هم ميتوانند بدون هراس از عسس و بگير و ببند بيايند کنسرتش را ببينند، طرفدارش بشوند و ترانهسراها هم برای او سر و دست بشکنند.
اين حرف حسين عليزاده که هنوز سردی اسلحهای را احساس ميکند که همان اوايل انقلاب او را وادار به نيمه تمام رها کردن برنامهاش و ترک صحنه کرده است هنوز هم مصداق دارد منتها حالا ما هم اسلحه به دست شدهايم. داريم ميبينيم ديگر. اين را هم اضافه کنيد که ساز هم که در رسانهی رسمي ايران نشان نميدهند. خوب اين همهی حرمتيست که برای آدمهايي که در داخل کشور دارند کار هنری ميکنند قائل ميشوند. خودتان مقايسه کنيد اين حرمت چقدر از حرمت به عملهی طرب بيشتر است که بزنند و بروند؟
منصفانه قضاوت کنيد آن "جيلي بو، بو، بو" که آن اوايل "ابي" ميخواند همينقدر است که محسن نامجو اول کارش ميخواند "دولت شرمنده از آن ما، کلفتی پرونده از آن ما"؟ صاحب آن "جيلي بو، بو، بو" اگر کار خودش را پيش از انقلاب نکرده بود، که به هر تقدير راه بازتری برای هنر وجود داشت، لابد حالا با اين همه اسلحه به دستي که ماها باشيم محکوم به فنا بود.
خوب همهمان همينها را دربارهی همهی انواع خوانندگان ديگر هم ميگوييم؟ خوب اگر ميگوييم که خيلي با همان رسانهی رسمي که از اذان هم چيزی جز اذان رسمي و دولتي باقي نگذاشته فرقي نداريم. پس آن مادر مردهای که قرار است حرف نو بياورد کجا برود حرفش را بزند؟
ميدانيد باور کردن تنوع با لباس رنگي پوشيدن فرق دارد، خوب منصفانهاش اين است که ما داريم با چنگ و دندان از لباس رنگي دفاع ميکنيم ولي خيلي هم طاقت تنوع نداريم. همينطور اسلحه به دست راه افتادهايم هر آدمي با هر فکر و اثر متفاوتي را ميبنديم به گلوله. بلاخره الناس علي دين ملوکهم.
حالا يک آدم پيادهای هم راه افتاده ببيند ما اسلحه به دستها کجا بلاخره اتراق ميکنيم و اسبمان را يک جايي ميبنديم!
ماها گير همين عقايد نوکانتيمان ماندهايم که شقايق نرماندیاش سهم از ما بهتران شده است ديگر. قبل از انقلاب هم گير ماها در پيدا کردن محلل بود آنوقت گل ارکيدهی يقهی هويدا، نخست وزير، را از نرماندی ميآوردند.
کوبوی من آقا به مویی بندی! هر بار ما به يک مويي بند بودهايم منتها کوبوی بازیمان تمامي ندارد.
نظرات