سکولاريسم با لطف خزعلي
خوب من فکر ميکنم اگر بنا باشد چرخ سکولاريسم از يک جايي در خود ايران به چرخش بيفتد و همهی بنيانهای عقيدتي ما را زير و رو کند اين چرخ تنها و تنها به دست خود حضرات معمم انجام ميشود. يعني اين هزار و اندی سال اختلاط دين و فرهنگ در ايران که منجر به ظهور پديدهای به نام گربهی مرتضي علي ايراني شده که از آسمان دين يا فرهنگ هم که بيفتد پايين باز چهار دست و پا فرود ميآيد روی زمين اين اختلاط با همان دستي از هم مجزا ميشود که ساليان سال داشته به ضرب دين، تاج را ميگذاشته سر پادشاهان.
ميدانيد اين را ميشود از حرفهای خزعلي برداشت کرد که ميخواهد با جا به جا کردن غدير به جای نوروز راه را برای برتری دين بر فرهنگ مهيا کند. حالا البته آدمها خودشان ميدانند که چه چيزی برایشان گراميتر است و دنبال همان عقيدهشان راه ميافتند اما نکتهی جالبش اين است که تا پيش از اين به نظر ميرسيد هميشه اين گروه روشنفکران (که من البته به وجودشان در بين خود ما ايرانيها شک دارم) هستند که مدام با دست گذاشتن روی نقاط افتراق دين و فرهنگ زير پای خودشان را خالي ميکنند اما حالا اين اتفاق دارد در طبقهی معممها هم ميافتد و اين خيلي پديدهی جديدیست.
فيالواقع اين اتفاق در خارج از ايران خيلي طبيعيست که يک نفر بتواند بدون لکنت زبان بگويد که من بيشتر ايراني هستم تا مثلأ مسلمان. البته آن لکنت زباني که ميگويم اساسش بر ترس نيست بلکه تا وقتي در خود ايران هستيم و مثلأ آثار اين تلفيق دين و فرهنگ پيش چشممان هست و از خطاطي تا موسيقي و لباس و حتي زيورآلات همگي نشانههای آن را ميبينيم خيلي هم به راحتي امکانپذير نيست که بگوييم ما بيشتر ايراني هستيم تا مسلمان. بلاخره در ايران خيلي هم که قرتي باشيم يک جايي ولو در کلاممان هم که شده يک موازنهای بين دين و فرهنگ پيدا ميکنيم که خيلي شخصيست و ميتواند از فرد به فرد متفاوت باشد.
اما حالا فکرش را بکنيد که يک آدمي از سلک همانهايي که خودشان در اين چندين قرن نه تنها بر فرهنگ ايراني به عنوان خواستگاه تشيع نگاه کردهاند و از مزايايش استفاده کردهاند بلکه مدام برای تفوق همان تشيع بر ساير فرق اسلامي هم سند و مدرک تراشيدهاند به طوری که باقي مسلمانها را هم به خون شيعهها تشنه کردهاند، حالا يکي از همان سلک آدمها دارد به جدا کردن فرقهی شيعه از خواستگاه فرهنگياش که مايهی گسترشش شده دست ميزند. خوب اين خيلي پديدهی جالبيست ديگر!
به عبارت ديگر خودتان که مقايسه کنيد ميبينيد از بين فرق اسلامي همين تشيع بوده که توانسته فرهنگ ايراني را به خدمت بگيرد و از آن يک مخلوط تازهای توليد کند که ساکنان يک منطقهی جغرافيايي به وسعت ايران را به پذيرش آن، يا به پس نزدنش، ترغيب کند. حالا خزعلي دارد آن لايهی فرهنگي زيرين را از آن لايهی بالايي جدا ميکند و باز جالب اين است که اين کار را در دورهی يک حکومت اسلامي انجام ميدهد که خودش مايههای نارضايتي جمعي را آنقدری فراهم کرده که مردم راحتتر به جدايي دين از حوزهی عمومي رغبت نشان ميدهند. خوب اين اسمش سکولاريسم است.
يعني همين الان اگر يک عدهای از علاقمندان خزعلي راه بيفتند و زورشان برسد که قانون را هم عوض کنند که اصلأ غدير را تعطيل کنيم و نوروز را بيندازيم دور آنوقت دو گروه آدم از قبل اين تغيير درست ميشود يکي شيعيان و آن ديگر ايرانيها، هيچکدام هم آن ديگری را قبول ندارد. يک قدم که جلوتر برويم داستان جالبتر هم ميشود و آن اين است که اگر آن غديریها قدرت را در دست بگيرند کشور را تبديل ميکنند به کشور اسلامي، ولي اگر نوروزیها به قدرت برسند آنوقت کشور را تبديل ميکنند به غير اسلامي. خوب فکر کنيد يک وقتي چشممان را باز کنيم و ببينيم همين طرفداران خزعلي دارند از صدقهی سر يک دست شدن حکومت نظرات خودشان را تا جايي عمليميکنند که تمام مملکت را دوقطبي کردهاند. يک قطب غديری يک قطب نوروزی.
آن فقهای سنتي که مدام به جدايي دم و دستگاه روحانيت از نهادهای حکومتي اصرار داشتند عقلشان ميرسيد که قرتي بازیهای حکومتي کار را به جايي ميرساند که اهل حکومت هر بار زير پای خودشان را خالي کنند و رقيبشان به قدرت برسد و اين بازی برای معممين خطرناک است. خوب حالا معممها دارند همان قرتي بازیهای حکومتي را درميآورند، منتها نتيجهی قرتي بازی سياسيون ميشود کنار رفتن يک حزب و ظهور يک حزب ديگر اما مال معممين ميشود کنار رفتن دين و ظهور سکولاريسم.
جالب است که ترکيه به ضرب تغيير خط و لباس و تهديد ارتش آنقدری که همين آقای خزعلي به تنهايي در راه سکولاريسم قدم برداشته نتوانسته از زمان آتاتورک تا به حال کاری از پيش ببرد.
ميدانيد اين را ميشود از حرفهای خزعلي برداشت کرد که ميخواهد با جا به جا کردن غدير به جای نوروز راه را برای برتری دين بر فرهنگ مهيا کند. حالا البته آدمها خودشان ميدانند که چه چيزی برایشان گراميتر است و دنبال همان عقيدهشان راه ميافتند اما نکتهی جالبش اين است که تا پيش از اين به نظر ميرسيد هميشه اين گروه روشنفکران (که من البته به وجودشان در بين خود ما ايرانيها شک دارم) هستند که مدام با دست گذاشتن روی نقاط افتراق دين و فرهنگ زير پای خودشان را خالي ميکنند اما حالا اين اتفاق دارد در طبقهی معممها هم ميافتد و اين خيلي پديدهی جديدیست.
فيالواقع اين اتفاق در خارج از ايران خيلي طبيعيست که يک نفر بتواند بدون لکنت زبان بگويد که من بيشتر ايراني هستم تا مثلأ مسلمان. البته آن لکنت زباني که ميگويم اساسش بر ترس نيست بلکه تا وقتي در خود ايران هستيم و مثلأ آثار اين تلفيق دين و فرهنگ پيش چشممان هست و از خطاطي تا موسيقي و لباس و حتي زيورآلات همگي نشانههای آن را ميبينيم خيلي هم به راحتي امکانپذير نيست که بگوييم ما بيشتر ايراني هستيم تا مسلمان. بلاخره در ايران خيلي هم که قرتي باشيم يک جايي ولو در کلاممان هم که شده يک موازنهای بين دين و فرهنگ پيدا ميکنيم که خيلي شخصيست و ميتواند از فرد به فرد متفاوت باشد.
اما حالا فکرش را بکنيد که يک آدمي از سلک همانهايي که خودشان در اين چندين قرن نه تنها بر فرهنگ ايراني به عنوان خواستگاه تشيع نگاه کردهاند و از مزايايش استفاده کردهاند بلکه مدام برای تفوق همان تشيع بر ساير فرق اسلامي هم سند و مدرک تراشيدهاند به طوری که باقي مسلمانها را هم به خون شيعهها تشنه کردهاند، حالا يکي از همان سلک آدمها دارد به جدا کردن فرقهی شيعه از خواستگاه فرهنگياش که مايهی گسترشش شده دست ميزند. خوب اين خيلي پديدهی جالبيست ديگر!
به عبارت ديگر خودتان که مقايسه کنيد ميبينيد از بين فرق اسلامي همين تشيع بوده که توانسته فرهنگ ايراني را به خدمت بگيرد و از آن يک مخلوط تازهای توليد کند که ساکنان يک منطقهی جغرافيايي به وسعت ايران را به پذيرش آن، يا به پس نزدنش، ترغيب کند. حالا خزعلي دارد آن لايهی فرهنگي زيرين را از آن لايهی بالايي جدا ميکند و باز جالب اين است که اين کار را در دورهی يک حکومت اسلامي انجام ميدهد که خودش مايههای نارضايتي جمعي را آنقدری فراهم کرده که مردم راحتتر به جدايي دين از حوزهی عمومي رغبت نشان ميدهند. خوب اين اسمش سکولاريسم است.
يعني همين الان اگر يک عدهای از علاقمندان خزعلي راه بيفتند و زورشان برسد که قانون را هم عوض کنند که اصلأ غدير را تعطيل کنيم و نوروز را بيندازيم دور آنوقت دو گروه آدم از قبل اين تغيير درست ميشود يکي شيعيان و آن ديگر ايرانيها، هيچکدام هم آن ديگری را قبول ندارد. يک قدم که جلوتر برويم داستان جالبتر هم ميشود و آن اين است که اگر آن غديریها قدرت را در دست بگيرند کشور را تبديل ميکنند به کشور اسلامي، ولي اگر نوروزیها به قدرت برسند آنوقت کشور را تبديل ميکنند به غير اسلامي. خوب فکر کنيد يک وقتي چشممان را باز کنيم و ببينيم همين طرفداران خزعلي دارند از صدقهی سر يک دست شدن حکومت نظرات خودشان را تا جايي عمليميکنند که تمام مملکت را دوقطبي کردهاند. يک قطب غديری يک قطب نوروزی.
آن فقهای سنتي که مدام به جدايي دم و دستگاه روحانيت از نهادهای حکومتي اصرار داشتند عقلشان ميرسيد که قرتي بازیهای حکومتي کار را به جايي ميرساند که اهل حکومت هر بار زير پای خودشان را خالي کنند و رقيبشان به قدرت برسد و اين بازی برای معممين خطرناک است. خوب حالا معممها دارند همان قرتي بازیهای حکومتي را درميآورند، منتها نتيجهی قرتي بازی سياسيون ميشود کنار رفتن يک حزب و ظهور يک حزب ديگر اما مال معممين ميشود کنار رفتن دين و ظهور سکولاريسم.
جالب است که ترکيه به ضرب تغيير خط و لباس و تهديد ارتش آنقدری که همين آقای خزعلي به تنهايي در راه سکولاريسم قدم برداشته نتوانسته از زمان آتاتورک تا به حال کاری از پيش ببرد.
نظرات