عرض شد، فرمودند
عرض شد، آفتاب سر نزده سپرديم نوکران اندروني و بيروني آب و جارو کنند. چاکران همه پيشاني به خاک در انتظار تشريف فرمايي هستند، بمانند يا بروند؟
فرمودند، آی حالي ميده پرش با نيزه، الان لباس ورزش ميپوشم ميام.
عرض شد، خلايق عريضه نوشتهاند که خشکساليست محصول عمل نيامده، به نيابت از باريتعالي عنايت کنيد از خزانه گره از کار مستمندان باز شود.
فرمودند، آخ گفتي گره! تو گره پيشاهنگي بلدی؟ از اون گرهها چي که وسطشون مهره ميذارن اونوقت آويز درست ميکنن گلدون ميذارن توش، از اونا بلدی؟
عرض شد، حسب حال موضوع، گوش هر سه را پيچانديم نامه هم گرفتيم که منبعد جسارت نکنند بي رخصت بيايند اندروني، رد کنيم بروند؟
فرمودند، پسر تو چه باحاليیی! جوابش همينه! اينجا توی جدول نوشته مسير، هي من ميگم راه اما سه حرفه بايد دو حرفي باشه، نگو ميشه رد.
عرض شد، علوفه را مؤکدأ جيره بندی کرديم از برای روز مبادا، مستخدم بي مرکب تأخير دارد از برای ورود به دارالعمارهی حکومتي، حکمشان چيست؟
فرمودند، خشت ...! اون دفعه گيشنيز بود باختيم.
عرض شد، قصبهی بالادست که مرحمت فرموديد به نقد تقاضای عوام الناس الساعه کرور کرور روانهاند برای تصرف قصبهی پاييندست، عملهی حکومت ماندهاند چه کنند!
فرمودند، من نفهميدم بلاخره اول عمل ميکنن بعد درد ميگيره يا اول درد ميگيره بعد عمل ميکنن، تو فهميدی؟
عرض شد، سپردهايم ديلماج خبر کنند برای ميهمان فرنگي، ديلماج همان بگويد به خلايق که ميهمان گفت يا جاننثاران بنويسند برايش که چه بگويد؟
فرمودند، گوجه فرنگي با نمک شور ميشه، ا ِ..، نه، گوجه فرنگي با نمک جور مي شه، ا ِ...، نه، گوجه فرنگي با نمک دور ميشه، ا ِ...، نه ... گوجه...
عرض شد، دسته دسته تصنيف ميرسد به دارالحکومه در مدح نگار سرمست، مطبخ هم انباشته شده، جسارتأ مقرر کرديم مازاد را بکوبند به ديوارجات، اگر مقبول افتد!
فرمودند، اينو بلدم، صبر کن صبرکن، ... از قند و عسل ساختهايم جوجه خروس، آقاجون يکي يه پوله خروس، باباجون يکي يه پوله خروس، خانوما يکي يه پوله خروس ...
عرض شد، سفر بي خطر، منجم با ادوات تنجيم روانه کنيم برای خبر از قضا و تأخير در بلا؟
فرمودند، يادت هست اون دکه ادوات فروشي کجاس؟ همون که قلم ني هم داشت با ادوات! ادواتش افتضاح سياه بود ها!
عرض شد، جان نثار به تنگ آمده کسالت عارض شده، مرخص ميفرماييد؟
فرمودند، آره خوب گفتم يک کمي فاقش رو کوتاه بگيره، تنگه نه؟ ولي حالا درست ميشه، قديما هم تنگ بود، حالا اشکالي نداره.
فرمودند، آی حالي ميده پرش با نيزه، الان لباس ورزش ميپوشم ميام.
عرض شد، خلايق عريضه نوشتهاند که خشکساليست محصول عمل نيامده، به نيابت از باريتعالي عنايت کنيد از خزانه گره از کار مستمندان باز شود.
فرمودند، آخ گفتي گره! تو گره پيشاهنگي بلدی؟ از اون گرهها چي که وسطشون مهره ميذارن اونوقت آويز درست ميکنن گلدون ميذارن توش، از اونا بلدی؟
عرض شد، حسب حال موضوع، گوش هر سه را پيچانديم نامه هم گرفتيم که منبعد جسارت نکنند بي رخصت بيايند اندروني، رد کنيم بروند؟
فرمودند، پسر تو چه باحاليیی! جوابش همينه! اينجا توی جدول نوشته مسير، هي من ميگم راه اما سه حرفه بايد دو حرفي باشه، نگو ميشه رد.
عرض شد، علوفه را مؤکدأ جيره بندی کرديم از برای روز مبادا، مستخدم بي مرکب تأخير دارد از برای ورود به دارالعمارهی حکومتي، حکمشان چيست؟
فرمودند، خشت ...! اون دفعه گيشنيز بود باختيم.
عرض شد، قصبهی بالادست که مرحمت فرموديد به نقد تقاضای عوام الناس الساعه کرور کرور روانهاند برای تصرف قصبهی پاييندست، عملهی حکومت ماندهاند چه کنند!
فرمودند، من نفهميدم بلاخره اول عمل ميکنن بعد درد ميگيره يا اول درد ميگيره بعد عمل ميکنن، تو فهميدی؟
عرض شد، سپردهايم ديلماج خبر کنند برای ميهمان فرنگي، ديلماج همان بگويد به خلايق که ميهمان گفت يا جاننثاران بنويسند برايش که چه بگويد؟
فرمودند، گوجه فرنگي با نمک شور ميشه، ا ِ..، نه، گوجه فرنگي با نمک جور مي شه، ا ِ...، نه، گوجه فرنگي با نمک دور ميشه، ا ِ...، نه ... گوجه...
عرض شد، دسته دسته تصنيف ميرسد به دارالحکومه در مدح نگار سرمست، مطبخ هم انباشته شده، جسارتأ مقرر کرديم مازاد را بکوبند به ديوارجات، اگر مقبول افتد!
فرمودند، اينو بلدم، صبر کن صبرکن، ... از قند و عسل ساختهايم جوجه خروس، آقاجون يکي يه پوله خروس، باباجون يکي يه پوله خروس، خانوما يکي يه پوله خروس ...
عرض شد، سفر بي خطر، منجم با ادوات تنجيم روانه کنيم برای خبر از قضا و تأخير در بلا؟
فرمودند، يادت هست اون دکه ادوات فروشي کجاس؟ همون که قلم ني هم داشت با ادوات! ادواتش افتضاح سياه بود ها!
عرض شد، جان نثار به تنگ آمده کسالت عارض شده، مرخص ميفرماييد؟
فرمودند، آره خوب گفتم يک کمي فاقش رو کوتاه بگيره، تنگه نه؟ ولي حالا درست ميشه، قديما هم تنگ بود، حالا اشکالي نداره.
نظرات