از تصوير درون تا بازار سبزی بيرون
دانشجوی دورهی ليسانس بودم، سال دوم. يک روز پنجشنبهای ساعت حدود يک ظهر از دقيقن يادم نمیآيد کجا پياده آمده بودم و رسيده بودم سر ميدان فردوسی. تابستان هم بود. به خودم گفتم آدم حسابی الان روز پنجشنبه ظهر خيلیها بعد از نهار گرفتهاند زير کولر خوابيدهاند يا دارند برای خودشان يللی تللی میخورند، تو کيف به دست ايستادهای سر ميدان فردوسی که حالا چه کار کنم، خوب تو هم برو خانه بگير زير کولر بخواب. هر قدر با خودم کلنجار رفتم که بروم خانه بگيرم بخوابم ديدم اصلن توی کتم نمیرود که بروم خانه. اين که هر بار با خودم همين جنگ و جدال را داشتم که حالا مردم دارند استراحت میکنند، يا بهبه هوا جان میدهد برای خواب، يا خوب کار تمام شد و برو که رفتی، نتيجه نداد. به نظرم چهار سال همين جنگ و جدال بود. يک روزی ديدم بابا من اين مدلی نيستم، شر کم حاجی خلاص. يک باری از روی دوش خودم برداشتم که به نظرم زندگیام نجات پيدا کرد. آدم حتی وقتی توی خانهاش آيینهای در کار نباشد باز هم يک تصويری از خودش دارد. خوب من فکر میکنم آدمها علاوه بر تصويری که از ظاهر خودشان دارند یک تصويری هم از ضمير باطنشون دارن. حالا البته من متخصص ضمير باطن و اينها نيستم و حرفی که میزنم در همين حد خودم هست که ممکن هم هست فقط شامل خودم باشد. اين تصويری که آدم از خودش دارد و گاهی مدام با خودش میجنگد که آخر چرا ديگران اينطوری من آنطوری اصولن مايهی توليد يک جنگ بيجايیست که ضرری که میزند هزار بار بدتر از سودیست که ممکن است برساند. از قضا بعدها ديدم ای دل غافل اين تصوير که جنگيدن ندارد، بلکه خيلی هم با چيزی که خودم دوست دارم سازگارتر است. در نتيجه، بعد از اين کشف شخصی کلی مناسبات جنگی تبديل به مناسبات صلح طلبانهی مفيد شد. به نظرم همين تفاوتهای آدمهاست که دنيا را متنوع کرده و زور بيخود زدن برای تغييری که ممکن است اگر رخ ندهد بهتر باشد وقت و انرژی خیلیها را تلف کرده و میکند. واقعن تصوير رايج جامعهای که توی آن زندگی میکنيم، هر جايی که هست هيچ ربطی به تصويری که خودمان از خودمان داريم ندارد. با خودتان کلنجار نرويد که چرا مثل ديگران نيستم. گوشه و کنارهای همين شبيه نبودنتان را که کشف کنيد خيلی بيش از اين که الان به خاطرش ناراحتيد از متفاوت بودنتان لذت میبريد. يک کتاب ممکن است برای يک آدمی از تمام کتابخانه با ارزشتر باشد. آدم بايد از متفاوت بودن خودش لذت ببرد. گور بابای خواهی نشوی رسوا هم کرده. اگر اينطور بود که هنوز همهی ماها توی غار زندگی میکرديم.
تفاوت چيز خوبیست. بيخود خودتان را به خاطرش تنبيه نکنيد. فکر کردم همين اول بنويسم تا يادم نرفته.
لابد اسم فروشگاههای زنجيرهای Aldi را شنيدهايد. قيمتهايش نسبت به جاهای ديگر، در بعضی موارد، خيلی کمتر است. محصولاتش هم جاهای ديگر نيست. من تازگیها اسمش را گذاشتهام بازار سبزی مدرن. اين دو تا عکسی را که ديروز از يکی از فروشگاههايش گرفتم ببينيد که دستتان بيايد چرا بازار سبزیست.
هر کالايی را با کارتن میآورند میگذارند روی قفسهها. اين يعنی کاهش دستمزد قفسه چينی که در فروشگاههای ديگر يکی از اقلام اساسی هزينه کردن است. اينها يک نفر را استخدام میکنند که کارتنهای خالی را بردارد و پرها را بگذارد به جایشان. تقريبن در همهی موارد همينطوریست. البته میشود حدس زد که مثلن شکلاتها را که با کارتن بگذاريد روی قفسه لابد هر روز چند تايی ازشان خرد و خاکشير میشوند منتها قيمت تمام شدهی همين ضايعات هم آنقدری نيست که به خاطر قفسه چينی آدم استخدام کنند. در نتيجه قيمت کالا در Aldi به نسبت فروشگاههای ديگر ارزانتر است. البته يک چيزهايی کيفيتشان مثل باقی فروشگاهها نيست ولی اگر خيلی حساسيت نداشته باشيد يا بعد از مدتی از شکل يکنواخت فروشگاهها خسته شده باشيد اين روش فروش به سبک بازار سبزی تنوع قابل قبولی دارد.
اين هم از بازار سبزی مدرن.
روی پيشخوان يک فروشگاه لوازم صوتی- تصويری آگهی برنامهی مازيار جبرانی يا همان Maz Jobrani را دیدم. اولين بار بود از اين آگهیها توی فروشگاههای لوازم صوتی- تصويری میديدم.
از قرار ماز جبرانی دارد برای يک تور استراليايی راهی اين طرف میشود و در مدت چهار شب در چهار شهر برنامه دارد. از همين فهرست برنامهای معلوم میشود که برنامهريز اين سفر چندان هم در قيد حال و روز ايشان نيست. يعنی حدسم اين است. فکر کنيد فاصلهی شهرهای استراليا از همديگر خيلی زياد است. علاوه بر طول پرواز، يک مدتی هم توی فرودگاه بايد منتظر بشويد. اين يعنی کسی که قرار است چهار شب پشت سر هم برنامه اجرا کند از پا میافتد. دوری استراليا از اين گرفتاریها هم دارد.
اين هم از هر که را کانگورو خواهد جور استراليا کشد.
حالا خنده.
يک ساعت پيش پلنگ آقا با ايميل يک گزارش کار آزمايشگاهی فرستاد برای جناب رئيس. يک ربع بعد جوابش آمده که اين را که فرستادی من نمیتوانم بخوانم. پلنگ آقا فرمودند ديدی چی شد؟ گفتم نه. فرمودند يک گزارشی فرستادم برای رئيس که خوب حق دارد نتواند بخواند. گفتم چرا؟ گفت گزارش را فرانسوی نوشته بودم. حالا خندهاش اين است که امروز از سر صبح آی پاد جنابشان روشن است و تنظيمش کرده روی فايل آهنگهای آلمانی. من که هيچ دستگيرم نمیشود از آهنگهای آلمانی، منتها خود ايشان که آلمانی بلد است برداشته برای يک آدم انگليسی زبان گزارش کار فرانسوی فرستاده.
اگر میشد پلنگ آقا را شبيه سازی کرد برای هر کدامتان يکی يک پلنگ آقا میفرستادم.
تفاوت چيز خوبیست. بيخود خودتان را به خاطرش تنبيه نکنيد. فکر کردم همين اول بنويسم تا يادم نرفته.
لابد اسم فروشگاههای زنجيرهای Aldi را شنيدهايد. قيمتهايش نسبت به جاهای ديگر، در بعضی موارد، خيلی کمتر است. محصولاتش هم جاهای ديگر نيست. من تازگیها اسمش را گذاشتهام بازار سبزی مدرن. اين دو تا عکسی را که ديروز از يکی از فروشگاههايش گرفتم ببينيد که دستتان بيايد چرا بازار سبزیست.
هر کالايی را با کارتن میآورند میگذارند روی قفسهها. اين يعنی کاهش دستمزد قفسه چينی که در فروشگاههای ديگر يکی از اقلام اساسی هزينه کردن است. اينها يک نفر را استخدام میکنند که کارتنهای خالی را بردارد و پرها را بگذارد به جایشان. تقريبن در همهی موارد همينطوریست. البته میشود حدس زد که مثلن شکلاتها را که با کارتن بگذاريد روی قفسه لابد هر روز چند تايی ازشان خرد و خاکشير میشوند منتها قيمت تمام شدهی همين ضايعات هم آنقدری نيست که به خاطر قفسه چينی آدم استخدام کنند. در نتيجه قيمت کالا در Aldi به نسبت فروشگاههای ديگر ارزانتر است. البته يک چيزهايی کيفيتشان مثل باقی فروشگاهها نيست ولی اگر خيلی حساسيت نداشته باشيد يا بعد از مدتی از شکل يکنواخت فروشگاهها خسته شده باشيد اين روش فروش به سبک بازار سبزی تنوع قابل قبولی دارد.
اين هم از بازار سبزی مدرن.
روی پيشخوان يک فروشگاه لوازم صوتی- تصويری آگهی برنامهی مازيار جبرانی يا همان Maz Jobrani را دیدم. اولين بار بود از اين آگهیها توی فروشگاههای لوازم صوتی- تصويری میديدم.
از قرار ماز جبرانی دارد برای يک تور استراليايی راهی اين طرف میشود و در مدت چهار شب در چهار شهر برنامه دارد. از همين فهرست برنامهای معلوم میشود که برنامهريز اين سفر چندان هم در قيد حال و روز ايشان نيست. يعنی حدسم اين است. فکر کنيد فاصلهی شهرهای استراليا از همديگر خيلی زياد است. علاوه بر طول پرواز، يک مدتی هم توی فرودگاه بايد منتظر بشويد. اين يعنی کسی که قرار است چهار شب پشت سر هم برنامه اجرا کند از پا میافتد. دوری استراليا از اين گرفتاریها هم دارد.
اين هم از هر که را کانگورو خواهد جور استراليا کشد.
حالا خنده.
يک ساعت پيش پلنگ آقا با ايميل يک گزارش کار آزمايشگاهی فرستاد برای جناب رئيس. يک ربع بعد جوابش آمده که اين را که فرستادی من نمیتوانم بخوانم. پلنگ آقا فرمودند ديدی چی شد؟ گفتم نه. فرمودند يک گزارشی فرستادم برای رئيس که خوب حق دارد نتواند بخواند. گفتم چرا؟ گفت گزارش را فرانسوی نوشته بودم. حالا خندهاش اين است که امروز از سر صبح آی پاد جنابشان روشن است و تنظيمش کرده روی فايل آهنگهای آلمانی. من که هيچ دستگيرم نمیشود از آهنگهای آلمانی، منتها خود ايشان که آلمانی بلد است برداشته برای يک آدم انگليسی زبان گزارش کار فرانسوی فرستاده.
اگر میشد پلنگ آقا را شبيه سازی کرد برای هر کدامتان يکی يک پلنگ آقا میفرستادم.
نظرات